اعدام بنیانگذاران مجاهدین، ننگ ابدی بر پیشانی رجوی

هر سال خرداد ماه که می آید و خصوصاً چهارم خردادماه که سالروز اعدام بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق که نزدیک می شود، مطالب زیادی در این باره نگاشته می شود. به راستی اگر این افراد اعدام نمی شدند و رجوی یکه تازه میدان نمی شد، سرنوشت سازمان مجاهدین به کجا می رسید؟ آیا مسیر متفاوتی طی می شد؟

اولین سوالی که بعد از خواندن و یا شنیدن ماجرای اعدام بنیانگذران سازمان به ذهن مخاطب می رسد، احتمالاً این است که چرا همه اعدام شدند به جز مسعود رجوی؟! چطور شد که ساواک فقط و فقط برای رجوی تخفیف قائل شد؟ اصلاً چه شد که دو ماه بعد از دستگیری رجوی، بقیه هم یکی یکی دستگیر شدند.

پاسخ به این سوال البته زیاد سخت نیست. با کمی تحفیف و تفحص در اسناد تاریخی و شواهد و قرائن، حقیقت ماجرا به راحتی آشکار می شود. حقیقتی شرم آور که رجوی و سایت های منسوب به او سعی در کتمانش دارند و تلاش می کنند حقیقت را وارونه جلوه دهند اما شواهد چیز دیگری میگویند.

دلیل زنده ماندن رجوی، چیزی جز خیانت نبوده است. و اسنادش را پرویز ثابتی در کتابش منتشر کرده است. در کتاب پرویز ثابتی کروکی و اعتراف هایی که رجوی در جهت همکاری با ساواک و تبرئه خود و دستگیری رهبران وقت سازمان انجام داده افشا شده است.

به این ترتیب رجوی خود را از مرگ می رهاند تا زندگی ذلت بار و خیانت بارش را در کسوت رهبری مجاهدین خلق ادامه دهد. رجوی خودش همیشه به تمام کسانی که از زندان جمهوری اسلامی جان سالم به در برده بودند انگ خیانت می زد. حال آنکه خودش ید طولایی در خیانت داشته و دارد و مهر این ننگ تا ابد بر پیشانیش می ماند.

سئوال کردن از رجوی در مورد همکاری با ساواک مرز سرخ و ممنوع بود و هیچ فردی حق ورود به این داستان را نداشت. رجوی با رندی و شیادی توانست با امکاناتی که در زندان در اختیارش بود قدرت را به دست بگیرد. در این مسیر نفراتی بودند که رجوی را برای رسیدن به قدرت کمک کردند و هنوز هم کاسه لیس او می باشند و هر جا که صحبت از مقاومت در زندان می شود آنان از رجوی نمونه می آورند.

بنیانگذاران سازمان اعدام شدند ولی باید اذعان کنیم شاید اگر هم زنده می بودند باز مجاهدین خلق به همین وضع دچار می شدند چون ایدئولوژی که انتخاب کردند همین بود. ایدئولوژی سازمان از همان ابتدا روی مرزهای مخدوش بین اسلام و مارکسیسم بنا نهاده شد. اگر به کتابهایی که در این زمینه نوشته شده توجه کنیم در خواهیم یافت که مرز بین اسلام و مارکسیسم مخدوش می باشد. در زمان شاه سابق ما شاهد تصفیه های خونین در تشکیلات سازمان بودیم که رجوی بعد از پیروزی انقلاب نیز همین خط را پیش برد یعنی هیچ تفاوتی بین گذشته و حال سازمان وجود ندارد .

رجوی بهتر است به جای شاخ و برگ دادن به اعدام بنیانگذاران و مقاومت شان از خیانتی که علیه آنان انجام داده حرف بزند و اینکه چرا به این مسئله و سئوالاتی که وجود دارد نمی پردازد ؟ البته با شناختی که از رجوی داریم او به دنبال قدرت طلبی است و همه در خدمت او می باشند.

چیزی که همیشه ماندگار خواهد بود لکه ننگی است که بر پیشانی رجوی باقی است چون این خیانت هیچ وقت فراموش نخواهد شد و رجوی باید پاسخگوی خیانتش باشد.

هادی شبانی

خروج از نسخه موبایل