آقای رجوی! سبز و سپیدهم رنگهای دلپذیر رهائی هستند

نامه ای به آقای رجوی در رابطه با پیام رمضان ایشان
26.10.2007
مسعود جابانی

نامه شما را خطاب به اعضاء و کاندیداهای عضویت مجاهدین در اشرف نوشته شده بود، خواندم. بسیاری از دعاهای شما را هم زیر لب زمزمه کردم ولی دیگر برایم مانند گذشته، دلپذیر و تهییج کننده نبودند. دیگر ضربان قلبم به تپش نیفتاد و بدنم گر نگرفت و نفرت و حس انتقام در شریانهایم جاری نشد. شعریست مکرر که سالهاست می شنوم.
شعری است که شاعرش تمامی استعداد و نبوغش را خرج مسخ کردن خواننده اش می کند. خرج تنیدن تارهای نامرئی بر ذهن و جان فرتوت رزمندگان خسته و اسیردر پادگان اشرف که دیگر نای نالیدن و فریاد زدن هم ندارند.
ناجی بزرگ نسل انقلاب!! به داد آنان برس.
اگر خود را رهرو مصدق می دانی می بایست در صف جلوی معترضین فریاد آزادی را سربدهی و خط بطلان بر خط سرخ خون و نفرت بکشی. آنوقت دیگر نیازی هم به استفاده از مخفیگاه های مشکوک و وابسته پیدا نمی کنی و مجبور نیستی مانند بن لادن از مخفیگاهت پیام صادر کنی.
لااقل اگر بر طبل خشونت می کوبی و رنگ سرخ را تبلیغ می کنی پیشاپیش صفوف اصحابت باش!!
میدانم که سپید و سبز را رنگ سازش و خیانت و تزلزل می دانی.
میدانم که اگر تو تصمیم گیرنده بودی روی پرچم سه رنگ ایران و شیر و خورشیدش یکدست رنگ سرخ می پاشیدی و به دست شیر وسط پرچم هم مسلسل می دادی تا بجز قدرت حیوانی به صلابت و شکوه انقلابی! هم نائل آید.
آقای رجوی اگر به تغییر و تحول و دگرگونی انسانها معتقدی منظورم در کادر انقلاب ایدئولوژیک نیست بلکه در ظرف طبیعی جامعه است ، حتما ظرفیت و دیدگاه جامعه ایران هم از سال 60 تاکنون تغییری کرده است.
فکر نمی کنید که دیگر نمی توان با شعارهای زنگ زده گذشته به مصاف خشونت بروی؟
مردم امروز دیگر شیفته شعارهای هرچه انقلابی تر! بدون پشتوانه و بدون تحلیل و کاربرد سیاسی-اجتماعی نیستند.
حتی اگر امروز چه گوارا در قید حیات بود از مرز بولیوی با دیپلماسی و تنظیم رابطه مناسب این زمان، می گذشت.
اگر حسن صباح رهبر فرقه باطنیه در قید حیات بود به فدائیانش می گفت از حصار قلعه الموت و حصار ذهنی، خود را برهانند و با مردم و در کنار مردم باشند.
آقای رجوی!
همانطور که جادو و جنبل ملا، در حل معضلات اجتماعی کاربردی ندارد و فقط می تواند چند صباحی ذهن علیل عده ای را قفل کند، شعارهای شما هم فقط می تواند به اسیران اشرف سرمستی چند روزه عطا کند.
بهتر نبود بجای ساختن و پرداختن اینگونه پیامهای شعار گونه، راه حل عملی و یا تحلیل مشخص از شرایط مشخص به هواداران و اعضایتان می دادید؟
آقای رجوی دیگر همه می دانند که شما نمی خواهید پاسخگوی ضرباتی که سازمان تاکنون متحمل شده است، باشید. تا به ابد نمی توانید پاسخ هر سئوالی را به بعد زمان سرنگونی رژیم، محول کنید.
آقای رجوی در پیامتان خاطرنشان کرده بودید که… نسبتهای موروثی و خانوادگی را وارد دستگاه مجاهد خلق نکنید
این اظهارنظر در دستگاهی که برای روابط و زندگی خانوادگی کوچکترین ارزشی قائل نیست کاملا قابل درک است.
حرف شما را می پذیرم به شرطی که شما هم دیگر با خون آنان کاسبی نکنید و خود را قیم آنان ندانید.مطمئن هستم که شما قادر نیستید در دستگاه فکریتان پیام زندگی و صلح و آشتی و دوستی بدهید.این کلمات برای شما بسیار غریبه اند.
سیل خروشان خون شهدا را تنها جمهوری اسلامی جاری نکرد. آیا شما از هر چه بیشتر جاری شدن خون شهدا اخم بر ابرو می آورید و ملالتلن آزرده می شود یا اینکه دکان دونبشی میزنید و رانت خوار خون آنان می شوید؟
دیگر برهمگان روشن است که هرچه اعدامها و فشارها برروی مردم ایران بیشتر شود، لبخند رضایت بیشتر برلبانتان نمایان می گردد. زیرا در دستگاه حذف شما، خون بیشتر، نشانه حقانیت استراتژی شماست. بنا براین چرا شما باید از موج اعدام ها و کشتار مردم رنجیده شوید؟
نان شما در همین است
هر کس که در ایران اعدام شود، شما سودش! را می برید و هرکس هم که از مرگ رهائی یابد خاری در چشم شما خواهد بود.
شما عطش خون دارید و هر روز هم نیاز بیشتری به ریخته شدن خون احساس می کنید. در پیامتان تکرار می کنید.
در روز عاشورا آماده جنگ و به میدان رفتن در خاکپای امام حسین هستید یا نیستید
حتی حاضرهم نیستید که در شب عاشورا چراغ ها را هم مانند امام حسین خاموش کنید تا هر کس که می خواهد، بماند. دروازه های اشرف را باز کنید تا آنان که می خواهند بروند و آنان که می خواهند بمانند و در رکابتان شمشیر بزنند.
آقای رجوی!
در دعای آخری که در پیام رمضانتان فرستاده بودید، گفتید.
…او بخشاینده و مهربان است. بنده گنهکار پریشان روزگار، دست انابت…..
ایکاش می توانستم بدانم که به کدامیک از گناهان سیاسی- اجتماعی خودتان در پیشگاه عدل الهی اعتراف کردید؟
ایکاش می توانستم بدانم که، چه کسانی می بایست بهای پریشانی شما را بپردازند؟

خروج از نسخه موبایل