بیوتروریسم

کشف سلاح های بیوشیمیایی ظاهرا به ضرورت سهل کردن ابزار خشونت از یک سو و تعدیل وجه بیرونی خشونت ابداع شده است. در پشت این ابداع ضدبشری اراده معطوف به پنهان کردن خشونت به دلیل قبح و زشتی افشا شده و مورد تقبیح از یک سو و کاهش هزینه های ناشی از آن صورت گرفته است. در حال حاضر شماری از کشورهای پیشرفته صنعتی قادر به تولید این سلاح شده اند. استفاده از این سلاح توسط این قدرت ها به دلیل حضور اهرم های بین المللی و نظارت افکار عمومی ضریب سوء استفاده از این سلاح ها را به مقدار زیادی کاهش می دهد. اما خطر عمده استفاده از این سلاح ها معطوف به دسترسی گروه های تروریستی و فرقه ای به این سلاح ها است. گروه های تروریستی به دلیل عدم پایبندی صریح و آشکار به قواعد و پرنسیب های بین المللی و همچنین پشتوانه های ایدئولوژیکی و تئوریکی از اعمال انواع خشونت ها و ابزارها برای پیشبرد اهدافشان نه تنها وقعی به این اهرم ها نمی گذارند که حتی قادرند عوامل و اعضای خود را نسبت به ضرورت و قطعیت استفاده از این سلاح ها در مواجهه با دشمنان فرضی متقاعد و مجاب کنند. در واقع اراده حاکم بر این گروه ها بطرز قریبی توان و برخوردار از انواع اهرم های فکری و متکی به روش های مجاب سازی و روانی و مغزشویی در صورت دسترسی به این سلاح ها قادر است آنها را در خدمت اهداف تروریستی و فرقه ای خود درآورد. متمرکز شدن بر روی روش های پیشگیرانه پزشکی برای کنترل عوارش و تبعات استفاده از این سلاح ها در سطح جهان اگر چه یکی از شیوه های معمول و مورد تاکید است، اما نباید فراموش کرد این شیوه ها در مواجهه با شرایط غیرقابل تحلیل از سوی گروه های تروریستی به دلیل قابلیت های گسترده و مخفی کاری و در نهایت شیوه های غیرمعمول این گروه ها اساسا کاربرد چندانی نخواهند داشت. اگر بپذیریم که در پشت اعمال هرگونه خشونتی الزاما یک اراده فردی و معطوف به تمایل یک روح جمعی ولو اندک حاکم است، معنی اش این است که عوامل ابزاری خشونت از جمله نوع سلاح و نیروی انسانی به ضرورت باید خاصیت انطباق پذیری با این اراده فردی را در خود لحاظ کند. چنانچه یکی از دلایل رویکرد به کشتارهای شیمیایی در جنگ جهانی دوم دور ساختن عوامل کشتارها از تاثیرات اجتناب ناپذبر و بالطبع تاثیرات بازدارنده از تکرار خشونت است. در این صورت نقش موثر و فعال مجریان خشونت در کمیت و کیفیت اجرای ان، به میزان انطباق پذیری با کیفیت و بازتاب های خشونت و از سوی دیگر با تنظیم و نوع رابطه با مدیریت خشونت دارد. هیتلر علیرغم احاطه فکری و روانی بر روی سربازان خود اما در نهایت با استفاده از شیوه کشتارهای شیمیایی تلویحا به محدودیت استفاده از ابزارهای کشتارجمعی متداول اذعان کرد. این روش ها در مقایسه با شیوه های معمول اعمال خشونت منتهی به مرگ طبعا هزینه های کمتری برای مجریان ان دارد. به یاد داشته باشیم مجریان بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی در نهایت راهی جز خودکشی برای فرار از کابوس های بی وقفه خود نیافتند. یکی از دلایل عمده این واکنش بدون شک عدم انطباق کیفیت و حجم جنایت با داده های مدیریت و اراده حاکم بر آن بوده است. این اتفاق اما در مناسبات تروریستی و فرقه ای به دلیل نوعیت خاص رابطه مرید و مرادی و تئوریزه کردن خشونت در هر شکل و کیفیت و کمیتی به میزان قابل توجهی کاهش یافته و یا اساسا امکان وقوع ندارند. در مناسبات تروریستی – فرقه ای به دلیل نوع و تنظیم رابطه ای که میان رهبران فرقه ها و تروریست ها وجود دارد اساسا عاملیت اجرای خشونت ها نگاه و تلقی ای متفاوت و بعضا متضاد با بیرون از مناسبات دارد. او بطرز غیرباورانه ای نسبت به فضای بیرون از خود در محاق و سانسور نگه داشته می شود. کلیه داده های تشکیلات به او حول دو موضوع مشخص متمرکز و سازماندهی شده است. اینکه عمل او یک اقدام مقدس و قابل تقدیر است و دیگر اینکه در قطعیت نابودی هدف های مورد نظر تردیدی نداشته باشد. سینگر از محققین و پژوهشگران فرقه ها در خصوص مکانیزم این اقدامات می نویسد:

"کلید موفقیت بازسازی فکری در ناخودآگاه نگاه داشتن سوژه است تا بشود وی را مورد سوء استفاده و تحت کنترل قرار داد. خصوص اینکه وی همواره نسبت به سیر تغییراتی که در خدمت تامین منافع دیگری و به ضرر خود اوست غافل نگاه داشته می شود. نتیجیه معمولی روند بازسازی فکری آن است که یک شخص یا یک گروه صاحب کنترلی کاملا نا محدود روی سوژه برای دوره های متفاوت زمانی می گردد."

متقاعد کردن مجریان اقدامات خشونت آمیز از نوع بمباران های اتمی جنگ جهانی دوم با کشتارهای شیمیایی در اردوگاه های نازی ها تفاوت های ماهوی دارد. اقدامات نازی ها معطوف به اراده یک رهبری شبه فرقه ای است که پیش از این مجریان خود را تحت شیوه های مجاب سازی به انجام محتوم چنین اقداماتی مجاب کرده است. سینگر محتوای این رابطه را که معطوف به زمینه های اجتماعی، روانی و کاملا ایدئولوژیک است مورد تاکید قرار داده و می دهد:

"نوع بخصوصی از بازی فریب روانی دقیقا همان چیزی است که در محیط بازسازی فکری نیز جریان دارد. ابتدا یک مجموعه پیچیده از مولفه های به هم وابسته بنا نهاده می شوند. سپس این مولفه ها یا با سرعت یا به کندی بسته به وضعیت، تغییرات عمیقی در طرز فکر و رفتار فرد مورد نظر بوجود می آوردند. از طریق سوء استفاده از مولفه های روانی و اجتماعی، برخورد افراد می توانند در واقع تغییر یابد و فکر و رفتار آنها بطور ریشه ای عوض شود."

ضرورت این مکانیزم ها به میزان سبعیت خشونت و کمیت آن دوچندان می شود. اریک هوفر در کتاب مریدان راستین خود تاکید می کند هیتلر بطرز ناباورانه ای از اعمال این مکانیزم ها به روی آدم های بی پناه و مایوس سوء استفاده کرده است. او می نویسد:

"هیتلر از جامعه خانم های تشنه ماجرا، بیزار از زندگی بی محتوای خانوادگی خود و زنانی که دیگر بهره ای از زندگی عشقی شان نمی برند بهره فراگیر و فراوانی برد."

اراده رهبران خشونت طلب از نوع فرقه ای و ایدولوژیک معطوف به دو اهرم استراتژیک است. 1- ایدئولوژیک کردن خشونت که در پوشش نمادین کردن و قدسی کردن رهبری خود بازتاب می دهند و دیگری امکان استفاده از سهل ترین شیوه های کشتار جمعی که معطوف به تشدید تاثیرات و بازتاب های خشونت بر پیروان و مریدان باشد. آنها با مرگ و کشتن نیز به مثابه امری قدسی برخورد می کنند که به ضرورت تقدیر ناخواسته ای از متن طبیعت و ذات هستی استخراج می کنند و اهرم های نوین کشتار از نوع سلاح های بیوشیمیایی را نیز در این راستا به تقدیر کاهنده از رنج و آلام قربانیان تعبیر می کنند. چنین رویکردی به مقوله خشونت و کشتار جمعی جز با تمسک به ایدئولوژیک کردن و تئوریزه کردن مرگ میسر نمی شود. در تاریخ معاصر ایران می توان از سازمان مجاهدین خلق به مثابه عینی ترین محصول این تفکر یاد کرد. تفکری که به مرگ و خشونت نه از منظر نقد و نفی و اصلاح که به مثابه کنشی غیر قابل تغییر و تردید از دل هستی استخراج می کند. بی مقدار کردن مردن در نزد رهبران مجاهدین چه در اردوگاه خودی و چه در اردوگاه دشمنان فرضی و با هر اهرم و کیفیت و کمیتی وجهی از این تفکر هستی شناسانه است که این رویکرد به وفور در میان فرقه ها و گروه های ایدئولوژیک مشاهده می شوند. هوفر در کتاب مریدان راستین در تبیین این مکانیزم می نویسد:

"مردن و کشتن، چنانچه جزئی از نمایش یا بازی آیینی، تشریفاتی و هیجان انگیز باشد، آسان به نظر می رسد. برای رویارویی بی تزلزل با مرگ، نوعی باورپروری لازم سات. برای خویشتن واقعی و عریان ما هیچ چیزی در زمین و آسمان وجود ندارد که ارزش مردن را داشته باشد. فقط وقتی که ما خود را بازیگرانی در صحنه ی اجرا می بینیم، هراسناکی، وهم و قطعیت مرگ زدوده و به بازی باورپروری و ایما و اشاره ی نمایشی تبدیل می شود. یکی از وظایف عمده ی هر رهبر واقعی، پوشاندن واقعیت خشن مردن و کشتن با برانگیختن این توهم در میان هواداران خود است که [ گویی ] در یک نمایش پرزرق برق، جدی یا هیجان انگیز و شاد مشارکت دارند."

صرفنظر از همه تبعات غیر قابل جبران استفاده از این سلاح ها از سوی کشورهای صنعتی و تولید کننده سلاح های بیوتروریستی، خطر آتی جهان را تملک و دسترسی گروه های تروریستی – فرقه ای به این تازه ترین شیوه کشتار جمعی انسان تحدید می کند. اگر چه قدرت های صنعتی عمده هدفشان برای ساخت و تولید این سلاح ها معطوف به اهداف سیاسی و استعمارگرانه است، اما خطر و هزینه های استفاده از این سلاح وقتی جدی و پرهزینه تر می شود که ضرورت ایدئولوژیک به خود بگیرند. استفاده از این ابزارهای پست مدرن خشونت در گرو مدیریت و اراده خشونت طلبانی است که بیش از هر چیز به مقوله خشونت به مثابه یک راهکار و تئوری برای حل معظلات جهان نگاه می کنند. اگر چه این نگاه در نزد مدیریت سیاسی جهان کاهش یافته اما به همان اندازه در میان گروه های تروریستی به مثابه یک ضرورت ایدئولوژیک مورد تاکید قرار می گیرد.

نیکابر در کتاب افراطی گری در تبیین یک انقلابی که آشکارا منظورش مدعیان انقلابی – تروریستی هستند، می نویسد:

"یک انقلابی فردی متعهد است. او منافع شخصی ندارد و نیز احساسات، دلبستگی ها، دارایی ها و حتی اسم خود را فراموش کرده است. از منظر او همه چیز تابع یک مصلحت، عقیده و اشتیاق واحد است…همه عواطف لطیف و ملایمی که از خویشاوندی، دوستی، عشق و قدرشناسی بر می خیزد باید توسط احساسات بی روح و مصمم انقلابی در وجود وی نابود شود. او شب و روز به یک فکر یک هدف – مبارزه سازش ناپذیر – را در سر داشته باشد و در تلاشی سخت و بیرحمانه برای رسیدن به هدف، باید آماده نابودی خویش شود و با دستان خود سبب نابودی همه کسانی گردد که او را از رسیدن به هدفش باز می دارند." کتاب ریشه های تروریسم. ص 119. نوشته نیکابر

به راستی دسترسی چنین محصولی از دستگاه اندیشه ایدئولوژیکی به این نوع سلاح ها تا چه میزان هزینه بر و غیر قابل جبران است؟ اگر هدف ما به نوعی از این نشست راهکار پیگشیری از عوارض و ابتلا به این نوع سلاح ها است، ضرورت دیگر در محدود کردن حوزه قدرت و مانور گروه ها و سازمان های تروریستی است که عجالتا بنابه دلایلی و از جمله مصلحت قدرت های بزرگ برای بازی و اهرم کردن انها علیه هر گونه دادخواهی کماکان خطر گسترش تروریسم را در اشکال مختلف و حتی به صورت بالقوه، استفاده از سلاح های مورد بحث افزایش می دهند.

 

خروج از نسخه موبایل