مریم رجوی از حرف تا عمل

دوگانگی بین سخنان بیرونی مریم رجوی تا رفتارش با اعضای درون تشکیلات

به مناسبت روز زن، فرقه تروریستی رجوی با حضور تعدادی از زنان خارجی برنامه ای در پاریس برگزار نمود. در این برنامه مریم رجوی در صحبت های خود طبق معمول مواردی را مطرح کرد که در فرقه مجاهدین برخلاف آن عمل می شود.

برای نمونه مریم رجوی در بخشی از صحبت هایش طوری وانمود کرد که گویی به حق انتخاب و حقوق اولیه انسان ها اعتقاد دارد. او گفت: “روزی می‌آید که هیچ‌کس به‌خاطر نوع لباس یا زندگی فردی‌اش یا به ‌خاطر باورهای دینی و سیاسی‌اش مورد سئوال قرار نمی‌گیرد.”

اما در پس این جمله زیبا آیا در فرقه مجاهدین این حقوق برای اعضا به رسمیت شناخته می شود؟
واقعیت این است که در فرقه مجاهدین هیچ کس نمی تواند درباره نوع لباس خود تصمیم بگیرد. همه همانی را باید بپوشند که از سوی مسئولین معین و مشخص شده است. از نظر رجوی ها یک عضو نباید درباره رنگ، جنس یا مدل لباسی که قرار است بپوشد نظری داشته باشد چون در آن صورت از نظر رجوی آن عضو دچار مشکل جنسی است و هدفش جلب توجه جنس مخالف است. به این ترتیب آن عضو متهم می شود که افکار ضد انقلاب ایدئولوژیک رجوی یا همان انقلاب طلاق را دارد و مورد برخورد شدید تشکیلاتی قرار می گیرد.

رجوی ها برای اینکه اعضا را کامل تحت کنترل ذهنی خود داشته باشند حتی در ساده ترین مسائل شخصی آنها نیز دخالت می کنند. در سال 1379 که خط رجوی انجام عملیات خمپاره زنی در نوار مرزی و شهرهای ایران بود. در مقر ما گفته شد که همه باید یک عکس پرسنلی بدون سبیل بگیرند. هدف این بود که اگر فردی برای عضویت در تیم های عملیات تروریستی انتخاب گردید عکسی از او داشته باشند که او را جوانتر نشان بدهد و از آن عکس در کارت های جعلی مثل کارت پایان خدمت استفاده کنند.

یکی از افراد یگان ما بعد از آن که برای گرفتن عکس رفت دیگر سبیل نگذاشت و هر روز همراه با ریش، سبیلش را نیز اصلاح می کرد. بعد از چهار یا پنج روز، در نشست های روزانه ای که به اسم عملیات جاری داشتیم و در واقع نشست تفتیش عقاید بود، این فرد را سوژه کردند. البته طبق معمول برای پوشاندن این حقیقت که اعضا برده مطلق رجوی ها بوده حق ندارند سر خود تصمیمی بگیرند را بپوشانند، او را متهم نمودند که با زدن سبیلش قصد جلب توجه داشته و مشکل جیم دارد (به مسائل جنسی در فرقه مجاهدین به صورت مخفف جیم گفته می شد) و مجبورش کردند سبیل بگذارد.

این مسئله در مورد زنان هم صادق بود. حق آرایش کردن نداشتند. حق نداشتند صورت خود را مرتب کنند. حتی در خوابگاه حق نداشتند لباسی به جز لباس سازمانی بپوشند.

اما در مورد باورهای دینی و سیاسی باید بگویم که رجوی ها هیچ باوری جز باور خودشان را قبول ندارند. حتی در درون فرقه مجاهدین هم نه تنها باورها مورد تفتیش قرار می گیرد تا از نظر آنها کسی انحراف ایدئولوژیک نداشته باشد بلکه به جایی رسیدند که اجازه اندیشیدن و فکر کردن را نیز از اعضا گرفتند.

در سال 1380 و بعد از نشست های مخوف طعمه رجوی کتابچه ای تحت عنوان تئوری انقلاب مریم را رو کرد که آخرین ضوابط تشکیلاتی محسوب می شدند و دارای 12 فصل و 78 بند بود.

فصل سوم این کتابچه درباره مفهوم و علائم انقلاب مریم (انقلاب ایدئولوژیک) در مناسبات مجاهدین بود. یکی از بندهای فصل سوم این کتابچه بند 14 است که به شرح زیر بود:

بند 14 – علائم عبور:

“1) [مجاهد] شهامت شیرجه رفتن و جسارت ایدئولوژیک برای بیرون ریختن تناقضات را دارد و خودش بی طاقت است تا هرچه سریعتر و مسئولانه تر خود را پاکیزه نماید و بنابراین خود پیشقدم بردن آبروی کاذب خود می شود تا آبروی رهایی بخرد.

– هدف از نوشتن تناقض تعیین داوطلبانه مختصات درونی و ایدئولوژیکی برای پیدا کردن دهانه آتش است تا با تضمین جمعی و آتشباری سنگین و صد برابر در هم کوبیده شود.”

* در این بند شهامتِ بیان تناقضات و شیرجه زدن در آن، یکی از علائم عبور (از انقلاب مریم) توصیف شده است. هرچند رجوی تلاش می کرد بیان تناقضات را در زرورق تطهیر فرد بپیچد اما واقعیت این بود که وی از وجود تناقضاتی که بدلیل مغایرت مناسبات مجاهدین با شعارهای شان و غیر واقعی بودن تحلیل های رجوی با واقعیت و همچنین فشارهای زیادی که بر اعضا وارد می شد در درون اعضا موج می زد وحشت داشت و آن را عامل اصلی جدایی افراد می دانست. رجوی برای اینکه این تناقضات همگانی نشود صحبت کردن اعضا با هم را “محفل زدن” نامید و “محفل” را شعبه سپاه پاسدارن در مناسبات مجاهدین تعریف نمود تا به این ترتیب ارتباط برقرار کردن اعضا با هم را ممنوع کند. رجوی نمی خواست افراد تناقضات تشکیلاتی، سیاسی و ایدئولوژیک خود را برای همدیگر بیان کنند تا مبادا این بیان ها روی دیگران اثر بگذارد.

هدف از گزارش نویسی های روزانه نیز این بود که تناقضات افراد را شناسایی کنند. آنگاه با استفاده از اهرم جمع در نشست عملیات جاری، با سوژه کردن آن فرد، وی را سرکوب نموده و مانع از پخش شدن تناقضاتش در مناسبات بشوند.

“2) [مجاهد] از لیبرالیسم (ولنگاری و ولگردی) سیاسی و استراتژیک و ولگردی تشکیلاتی و ایدئولوژیک بغایت منزجر است.”

* این بند ناشی از تجربه رجوی در پوشاندن تحلیل های اشتباهش درباره انتخابات ریاست جمهوری سال 1380 در ایران بود. زیرا برخلاف تحلیل رجوی که گفته بود شکاف در بین مسئولین سطح بالای جمهوری اسلامی آنقدر زیاد است که آقای خاتمی به دور دوم ریاست جمهوری ایران نخواهد رسید و به هر شکل حذف خواهد شد و جمهوری اسلامی نیز تا سال 1380 سرنگون خواهد شد، نه خبری از شکاف غیر قابل ترمیم و حذف آقای خاتمی شد و نه خبری از سرنگونی جمهوری اسلامی بود. رسیدن خبر نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال 1380 به درون مجاهدین و مشخص شدن این که تحلیل های رجوی اشتباه بوده است، موجب مسئله داری وسیعی در بین نیروهای سازمان در همه سطوح از پایین تا بالا گردید. ابهام و مسئله داری به صورت بسیار مشهود و بی سابقه ای در همه جای تشکیلات مجاهدین موج می زد. رجوی با این بند رسماً نیروهای مجاهدین را از تفکر درباره مسائل سیاسی، استراتژی، تشکیلاتی و ایدئولوژیکی منع نمود زیرا می دانست مقداری فکر کردن درباره این مسائل نقطه شروع پی بردن به انحرافات و اشتباهات او در این حیطه خواهد بود که راه به شک کردن به خود او خواهد برد.

همانگونه که گفتم رجوی ها حتی فکر کردن را نیز ممنوع کرده بودند. در پاییز سال 1375 مریم رجوی در اولین نشست عمومی که بعد از بازگشتش از فرانسه به عراق برگزار نمود گفت: “در نشست های انقلاب که با برادران شما در فرانسه داشتم، آنها تجربه جدیدی کسب کرده بودند و می گفتند وقتی زیاد کار می کردند و خسته می شدند، دیگر هنگام خواب فرصتی برای فکر کردن به مسائل ضد انقلابی (انقلاب ایدئولوژیک – طلاق) و مسائل جیم (به مسائل جنسی به صورت مخفف جیم گفته می شد) نبود. به فرماندهان تان ابلاغ کردم که ساعات “در اختیار خود” شما را منتفی کنند (در آن زمان از ساعت 6 عصر پنجشنبه تا ساعت 9 صبح جمعه در اختیار خود داشتیم تا به کارهای فردی مان از قبیل لباس شویی، استحمام و . . . برسیم) و آنقدر از شما کار بکشند که شب مثل جنازه بیافتید روی تخت های تان تا فرصت فکر کردن نداشته باشید، چرا که اگر فکر کنید به چیزهای ضد انقلابی (ضد انقلاب ایدئولوژیک) فکر می کنید”. به این ترتیب از آن روز رسماً فکر کردن در مجاهدین مترادف با یک کار ضد انقلابی گردید. زیرا رجوی ها می دانستند اگر اعضا فرصتی برای فکر کردن بیابند، درباره مسائل تشکیلاتی، سیاسی، استراتژیک و ایدئولوژیک فکر کرده و به انحرافات و اشتباهات رجوی در این حیطه ها پی خواهند برد که به مسئله داری می انجامد و چون این مسائل پاسخی هم نمی گرفتند فرد دنبال جدایی خواهد رفت.

اما درباره زندگی فردی بهتر است بخش هایی از فصل ششم کتابچه “تئوری انقلاب مریم” را یادآوری کنم تا مشخص شود رجوی در این فصل برده بودن نیروهای مجاهدین را رسماً مکتوب کرد.

“بند 41- خواهر و برادر مجاهد بیمار فلان ابن فلان نداریم.”

* با این بند علاوه بر تمام محدودیت های شدیدی که بر افراد بیمار اعمال می شد، فشار مضاعفی بر آنان وارد می گردید.
البته رجوی تبصره کوتاهی هم در انتهای بند 41 به این شرح آورده بود: “هرچند همه نوع مراعات و مراقبت و رسیدگی از بیماران داریم” این تبصره به این دلیل بود که مناسبات مجاهدین یک مناسبات جمعی بود که بیماری های مسری به سرعت همه گیر می شد بنابراین چاره ای جز به رسمیت شناخت بیمارانی که بیماری های مسری یا عفونی داشتند و می بایست برای جلوگیری از همه گیری بیماری آنان، آنها را از بقیه جدا نمود وجود نداشت. در غیر این صورت ضررش برای رجوی بیشتر از منفعتش می شد. ضمن این که بیماری هایی هم بودند که امکان این که آنها را ندیده بگیرند نبود. مثلاً نمی شد به فردی که دچار شکستگی شده بگویند که بیمار نیست و به همین دلیل چاره ای جز پذیرش بیماری این افراد نبود. هر چند در چنین مواردی هم به هیچ وجه به بیمار اجازه نمی دادند به تعداد روزهایی که پزشک برای او استراحت تجویز کرده استراحت کند و زودتر از آن او را از تخت بلند می کردند تا اعضا فرصتی برای فکر کردن نیابند.

“بند 42- مجاهد بازنشسته و در حاشیه نداریم”

بر اساس این بند همه اعضای مجاهدین می بایست تا آخرین لحظه حیات شان برای رجوی ها برده وار کار کنند و انتظار نداشته باشند که اگر کشته نشده و به سن کهولت رسیدند، به علت پیری از سخت گیری نسبت به آنان کم شود. ضمن آن که رجوی بعد از شروع بحث های انقلاب طلاق رسماً اختیار خون و نفس همه نیروهای مجاهدین را از آنان گرفته و در اختیار خودش و مریم قرار داده بود.

“بند 43- مجاهد ملاقاتی و بند به پدر و مادر و خانواده نداریم.”

* دشمنی رجوی با خانواده ها که از سال 1368 با انحلال خانواده و اجباری کردن طلاق به نقطه ای کیفی رسید، آنقدر زیاد بود که آن را به عنوان یک بند در کتابچه تشکیلاتی مجاهدین ثبت نمود.

وجود این بند به خوبی نشان می دهد برخلاف آنچه رجوی ها بعد از سرنگونی صدام درباره خانواده ها و حضورشان در پشت درب اشرف یا لیبرتی می گفتند و ممنوع کردن انجام ملاقات را به این مربوط می کردند که خانواده ها وابسته به وزارت اطلاعات یا نیروی قدس سپاه هستند دروغی بیش نیست. دشمنی رجوی با خانواده ها پیش از سرنگونی صدام و از درون مناسبات مجاهدین، تاکید می کنم از درون مناسبات مجاهدین وجود داشته و اجرا می شد. رجوی ها با تهمت و توهین تلاش می کنند خانواده هایی که بعد از سقوط صدام به اشرف یا لیبرتی رفته یا پیگیر فرزندان خود در آلبانی هستند و تنها درخواست شان ملاقات و داشتن ارتباط و تماس با فرزندان شان که در تشکیلات مجاهدین خلق حضور دارند می باشد را به جمهوری اسلامی ربط بدهند. اما با این بند مشخص می شود که رجوی ها از “خانواده” می ترسند.

رجوی با بند 43 از کتابچه ضوابط ایدئولوژیک و تشکیلاتی به نام “تئوری انقلاب مریم” حتی به اعضای مجاهدین که در قرارگاه های خودشان بودند و رابطه خویشاوندی داشتند نیز اجازه ملاقات با هم را نمی داد و مکتوب کرده بود که مجاهدی که دنبال ملاقات یا در بند پدر و مادرش باشد نداریم! آن هم در زمانی که تشکیلات مجاهدین خلق در عراق با تکیه بر حکومت صدام کاملاً بسته بود و هیچ عضوی با دنیای بیرون از آن ارتباطی نداشت.

ایرج صالحی

خروج از نسخه موبایل