طمع رهبران مجاهدین خلق آنها را به قهقرا برد

وقتی به ادعاهای همه روزه مجاهدین خلق رجوی در مورد وضعیت آنها قبل و بعد از انقلاب بهمن 1357توجه میکنی ، مشاهده میشود که با جعل تاریخ وآنهم بنفع خودشان و بر ضرر دیگران و مخصوصا جوانان بی اطلاع از تاریخ معاصر کشورشان ، یک حرکت برنامه ریزی  شده ی دائمی و بدون نتیجه  ای دارند.

مثلا وقتی به دروغگویی های آنان درمورد وقایع تاریخی قبل از انقلاب می نگری، بعنوان یک عنصری که خود دستی در وقایع داشته و شاهد عینی جریانات سیاسی کشور بوده، متوجه میشوی که آنها تلاش مضاعفی دارند که اولا بدون توجه به سایر جنبه ها و نمودهای مبارزاتی موجود در کشور، تنها جنبش چریکی بشدت و بسرعت درهم کوبیده شده توسط ساواک را مورد لحاظ قرار دهند و مبارزات سیاسی- مدنی دیگر اقشار خلق را به هیچ میگیرند و در این وسط خود را مبدع جنگ چریکی که با اقبال مردم ایران مواجه نشد ، معرفی میکنند که واقعیت ندارد و این جریان چریکی دیگر بود که ضمن اینکه او هم ناموفق و دور از مردم بود، در تعداد عملیات و دادن قربانیان بیشتر، گوی سبقت را از مجاهدین گرفت.

مجاهدین دراین عرصه چنان سریع توسط ساواک زده شدند که قبل از انجام کوچکترین عملیاتی، تمام کادر مرکزی اشان را زندانی ساواک یافتند و عملیات بعد از این به دام افتادن بعدها انجام شد و این عملیات بیش از جنبه تعرضی، شکلی تسلی بخش بخود گرفت و تنها برای ایجاد جنجال از این عملیات کم فروغ استفاده کرد و البته فضای ذهنی صدها بار بزرگ شده بنفع خود بوجود آورد و بعدها از این فضا بنحو موثری بنفع خود سوء استفاده نمود وجوانان و مخصوصا نوجوانان ناآگاه قابل توجهی را درزمان انقلاب  درصفوف خود جمع کرد وتشکیلات وسیعی ر ا با مغزی کوچک و بدنه بزرگ را جفت و جور کرد که این امر بنوبه خود باعث گرفتاری های زیاد برعلیه جامعه وحتی خودتشکیلات با آن رهبری ضعیف (مغز کوچک) گردید.

انقلاب 1357 ماه ها قبل از پیروزی رنگ و بوی مذهبی شدیدی گرفت ومجاهدین خلق که خود را مذهبی و از نوع انقلابی اش معرفی کرده ومیدان فراخ تری نسبت به دیگر گروه های با خط مشی مشابه پیدا کرده بودند، با استفاده ازاین وضعیت ، فرصت طلایی بی همتایی را بدست آورده وموفق شده بودند که نیروهای نسبتا زیادی را از اقشار بینابینی جامعه دور خود جمع کنند که رهبری اش در اصل ازاین صلاحیت برخوردار نبود و بدین ترتیب نیروهای جوان کمتر آگاه جامعه، بصورت ناعادلانه ای به این گروه پیوستند و شد آنچه نباید میشد!

من بعنوان یک زندانی سیاسی دوران شاه بخوبی به این مسئله واقفم که مجاهدین خلق در دوران شاه هرگز دارای بیشترین زندانی سیاسی کشور نبوده و نیروی دست اول مبارزه نبودند و تنها این انقلاب 22 بهمن 1357 بود که به دلایلی که بر شمردم شانس بزرگ  مطرح شدن را برای آنها به ارمغان آورد و ادعای آنها دایر بر اینکه شکل انقلاب قدرت را از دست آنها ربود ، یک حرف دروغی است و اتفاقا این انقلاب بطور تصادفی نیروهای زیادی را بسوی آنها راند و اگر رهبران خودشیفته وضعیفی نداشتند وتوهمات مشاهده نیروی قابل ملاحظه و البته بشدت نا آگاه آنها را اینهمه دچار حماقت نمیکرد ، باوجود اینکه مجاهدین ابدا صاحب رهبری  انقلاب  نمیشدند، با اینهمه میتوانستند با درایت و واقع بینی، دفتر و دستک خود را در تهران داشته باشند و حتی چند نماینده در مجلس بنشانند و مجبور به مشاهده ترور و اعدام های حاصل از این ترورهای بی مانند نباشند!

اما آنها برای کسب همه قدرت بپا خاستند و قدرت داشته خود را هم از دست داده و بدین ترتیب درهمه چیز زیان کرده و موجب وارد شدن خسارات جدی به کشور شدند!

رضا اکبری نسب

خروج از نسخه موبایل