پایانی بر سه عید در قرارگاه های مجاهدین خلق

فروردین 33 سال پیش، مسعود رجوی تشکیلات خود را درگیر جنگی گسترده با نیروهای کرد و عرب در شمال و شرق عراق نمود تا صدام را از سقوط نجات دهد. تا قبل از آن، مجاهدین زیر تهدید بمباران هواپیماهای آمریکایی، در اختفای کامل و در بیابان های اطراف شهر کفری قرار داشتند. اگرچه با شروع حمله صدام به کویت بسیاری از مجاهدین دچار دلهره شده و تصور می کردند بزودی وجه المصالحه و به ایران مسترد خواهند شد، اما پس از آتش بس عراق و آمریکا و شروع جنگ زمینی، این ترس فراگیر شد و نگرانی از آینده ای نامعلوم، بسیاری از اعضای مجاهدین را دچار تزلزل کرد.

در چنین شرایطی، طی چند هفته، حوادث بزرگی برای مجاهدین رخ داد که هرکدام به نوعی زمینه را برای ریزش نیروها فراهم می کرد. برخی از جنگ با کردها ابراز انزجار کردند و جدا شدند، برخی از شرایط سخت زندگی سنگری (عدم وجود سرویس بهداشتی و حمام مناسب، کمبود غذا، استراحت کم در محل نامناسب، فضای سنگین تشکیلاتی و امنیتی) شاکی بودند، برخی هم (که با وعده سرنگونی سریع از اروپا به عراق کشیده شده بودند) خسته و درمانده درخواست بازگشت داشتند. در این میان، برخی هم که مریم آنها را پیش از جنگ کویت وارد مباحث “انقلاب ایدئولوژیک و طلاق تشکیلاتی” کرده بود، دلسرد از آینده ای روشن، راهی برای وصل مجدد به همسران خود می جستند.

پس از قریب یکماه و نیم جنگ و گریز، ارتش صدام با کمک رجوی بر اوضاع مسلط شد و مواضع تحت کنترل مجاهدین را تحویل گرفت و مجاهدین هم با دادن 40 کشته و انبوهی مجروح به قرارگاه اشرف (که اینک وضعیت بسیار آشفته و خطرناکی داشت) بازگشت و منتظر شنیدن تحلیل های مسعود شدند. البته ارتش صدام دیگر مثل گذشته نیروی لازم جهت حفاظت از قرارگاه های مجاهدین را نداشت و در نتیجه شرایط بسیار سخت تر از گذشته بود و بخشی از افراد جهت حفاظت از اشرف، به صورت شبانه روزی در اطراف آن مستقر شدند.

درگیری جنگی گسترده با نیروهای کرد

عید فطر که مصادف با پایان جنگ و آخرین روزهای فروردین 1370 بود، مسعود رجوی مراسمی برگزار کرد که در آن 3 جشن (نوروز، عیدفطر، پیروزی در عملیات مروارید) را به مجاهدین تبریک گفت. البته وی می دانست که این ابراز شادمانی فقط برای روحیه دادن به نیروهاست و بزودی ارتش آزادیبخش در باتلاق مشکلات متعدد فروخواهد رفت و که اگر فکری برای آن نکند، به فروپاشی تشکیلات خواهد انجامید. به همین خاطر سریعاً کل سازمان را وارد یک پروژه چند ماهه تحت عنوان آموزش تاکتیک نمود تا هیچکس زمان برای فکر کردن به مسائل سیاسی نداشته باشد و همه تمام وقت مشغول تمرین و آموزش و رسیدگی به زرهی ها باشند.

با اتمام اولین مرحله از آموزش های تاکتیک فرماندهی زرهی که با کمک افسران مجرب صدام انجام می شد، مسعود کل تشکیلات را برای قدرت نمایی وارد پروژه سنگین رژه نظامی نمود تا از طریق آن ایرانیان خارج کشور را نسبت به پیروزی مجاهدین امیدوار، و از آنان برای جمع آوری کمک مالی و پولشویی استفاده کند. رژه ارتش آزادیبخش با کمک انبوه تانک و توپ های استقراضی از ارتش صدام برگزار شد و پس از آن دوباره نیروها وارد مراحل بعدی آموزش تاکتیک شدند.

رژه نظامی مجاهدین

اما این نمایش ها هم نتوانست در گذر زمان شرایط سخت تحریم های کمرشکن بر پیکر عراق را بپوشاند و مجاهدین را از عواقب آن دور کند. کمبود مواد غذایی و بهداشتی در عراق به مجاهدین نیز فشار وارد می کرد و بسیاری را به این فکر وامی داشت که اگر عراق در محاصره همه جانبه است و صدام هم با جمهوری اسلامی قرارداد آتش بس امضا کرده، حضور مجاهدین در خاک عراق چه موضوعیتی دارد؟ برای حل این معضل، مسعود تمام مجاهدین را وارد نشست های چند روزه ایدئولوژیک کرد.

برگزاری نشست “انقلاب ایدئولوژیک مریم” برای کلیه اعضای ارتش، یک پروژه سخت برای مسعود بود که برای اولین بار می خواست به افرادی با گرایش های “چپ، لائیک، مسیحی و یا اهل سنت و اهل حق” بقبولاند که باید بخاطر سرنگونی جمهوری اسلامی، به او به مثابه یک رهبر عقیدتی ایمان بیاورند و همسران خود را طلاق دهند و تمام عیار در خدمت او باشند! بحث و جدل هایی که در این نشست بزرگ درگرفت فراتر از آن است که در این مقاله گنجانده شود، اما هرچه بود مسعود را وارد تنش های زیادی کرد، اگرچه بعد از آن در جلسه ای محدودتر ادعا نمود که برخلاف تصورش، نشست ها موفق به اتمام رسیده است، اما جداسازی کودکان از والدین و انتقال آنها به کشورهای اروپایی از یکسو، وارد کردن همه اعضای مجاهدین به نشست های “انقلاب ایدئولوژیک” و بدنبال آن “همگانی کردن طلاق های اجباری” از سوی دیگر، بسیاری را دچار تزلزل کرد و اثرات مخربی روی عزم مجاهدین برای ماندن در عراق داشت و ریزش ها را تسریع نمود.

در چنین شرایط بغرنجی که مسعود و مریم با آن مواجه بودند، سازمان به یکسالگی عملیات مروارید نزدیک می شد و دومین عید فطر پس از مروارید فرا رسید. در زمانی که خیال ها به آرامش رسیده بود که اوضاع عراق به ثبات رسیده، بناگاه گسترده ترین عملیات هوایی علیه قرارگاه اشرف رقم خورد و 13 جنگنده بمب افکن ارتش ایران به مجاهدین حمله کردند و خرابی های زیادی ببار آوردند که وحشت را دوباره به درون تشکیلات نفوذ داد. “طلاق اجباری زوج ها و جداسازی اجباری کودکان از والدین” با بمباران قدرتمند قرارگاه های رجوی همراه شده بود و زمینه را برای ریزش هرچه بیشتر نیروها فراهم می کرد. اکنون این سوآل پیش آمده بود که آیا صدام به حدی ضعیف است که قادر نیست از آسمان کشورش حفاظت کند و پاسخ جمهوری اسلامی را بدهد؟

بمباران هوایی قرارگاه اشرف

بدین ترتیب، سال 1371 با حمله هوایی پیوند خورد و مسعود دیگر نمی توانست با چند تبریک عیدانه آنرا تبدیل به پیروزی کند. لذا می بایست زمینه را برای کوبیدن “مشت آهنین” بر سر معترضین فراهم می کرد. گامی که آرام آرام به زندانی کردن صدها عضو تشکیلات و شکنجه و قتل معترضان انجامید و فصل جدیدی برای مناسبات فرقه ای مجاهدین شروع شد که گسترش خودکشی و قتل مخفی اعضای قدیمی بخشی از تبعات آن بود.

حامد صرافپور

خروج از نسخه موبایل