کریم جباری در اجبار زندگی کرد و در اجبار زندگیش پایان پذیرفت

متاسفانه اخیراٌ خبر فوت کریم جباری را در مناسبات فرقه ای رجوی شنیدم. از آنجایی که کریم را می شناختم لازم دانستم خاطره ای را نقل کنم تا مشخص شود که تعریف و تمجید مریم رجوی از وی جز دروغ و دغل نیست و هدف فقط و فقط سوء استفاده از مرگ کریم است همانگونه که عمر و جوانش را از او گرفتند و مورد سوء استفاده قرار دادند.

درگذشت کریم جباری دور از خانواده و در انزوا، بیانگر اوج شقاوت و بی رحمی فرقه رجوی می باشد که افراد را بر خلاف میل باطنی شان در مناسبات با تطمیع و فشار نگه می دارند و نهایتاٌ با مرگشان از انها اسطوره می سازند. مریم رجوی بعد از درگذشت کریم جباری او را مجاهد پاکباز معرفی نموده و مرگ وی را بالاترین تضمین به اصطلاح رهایی ایران و منطقه و جهان!!! معرفی می کند حرف مفتی که به درد خودش و تشکیلات بسته اش می خورد.
من کریم جباری را از نزدیک می شناختم. در سال 75 در محور 11 هم یگان بودیم و با خلقیاتش کاملاً آشنا بودم. او همواره زیر فشار کاری و روانی بود. یادم هست بعد از نشست های دیگ و عملیات جاری بیمار شده بود و در بستر بود. من هم از روی انسانیت و هم نوع دوستی برایش غذا می بردم.

روحیه او بعد از برخوردهایی که در نشست ها با او صورت می گرفت، بسیار شکننده شده بود. روحیه او با مناسبات فرقه سازگار نبود. چند باری هم درخواست خروج داده بود که مسئولین سازمان با او برخورد کردند و وی را با فشار و تطمیع از تصمیمش منصرف نمودند.

کریم جباری سابقاً در آلمان زندگی می کرد و رفتارهای سازمان اصلاٌ برایش قابل هضم نبود. از آنجایی که من هم با سازمان زاویه داشتم و همواره زیر تیغ مسئولین بودم، با من احساس نزدیکی و همدلی می کرد و دلسوزی را در رفتارش با خودم احساس می کردم.

کریم همیشه حالت اضطراب و دلهره داشت. او همواره تحت مراقبت فرمانده دسته خود بود تا مبادا با کسی ارتباط برقرار کند و به اصطلاح سازمان محفل نزند. وقتی هم متوجه شدند ارتباطش با من زیاد شده، او را از یگان ما جابجا کردند از ترس این که تحت تاثیر قرار بگیرد.

کاراکتر کریم در مناسبات فرقه طوری بود که در نشستها به کسی گیر نمی داد از جمله خودم ، هرگز ندیدم با شور و احساسات توخالی در نشست ها به کسی انتقاد کند یا حرف های بی ربط و رکیک بزند کلاً کاراکتر او با بقیه افراد فرقه فرق داشت.

مناسبات رجوی طوری تنظیم شده تا بعد از مدتی از شخصیت واقعی افراد چیزی باقی نگذارد. افراد باید به ربات های بله قربان گویی تبدیل شوند بی هیچ قوه تفکر و تعقل و نقادی. انتهای ماندن در تشکیلات رجوی، مرگ و نیستی است.

خبر درگذشت کریم جباری، مرا بسیار متأثر کرد. متأثر از اینکه در تمام این سالها کریم به اجبار در جایی ماند، که نمی خواست باشد. طوری رفتار کرد که نمی خواست رفتار کند، طوری فکر کرد که نمی خواست و در آخر در جایی مرگش فرارسید که نمی خواست.

حالا روی صحبتم با افرادی است که همچنان برخلاف میل باطنی شان، در اسارتگاه مانز رجوی مانده اند و شاید رؤیای جدایی و خروج از کمپ مانز را در سر می پرورانند:
دوستان عزیزم لطفا تا دیر نشده، خود را از چنگال این فرقه جهنمی خلاص کنید. باور کنید زندگی و هر آنچه ستودنیست بیرون از تشکیلات رجوی جاریست. بیرون از فرقه، خانواده، دوستان، آزادی و رهایی و زندگی انتظارتان را می کشند.

عبدالله افغان

خروج از نسخه موبایل