افرادی مثل من که وقایع سال 57 را به یاد داشته باشند، می دانند که از اوایل بهمن همان سال، اکثر مردم ایران امید بیشتری به تغییر پیدا کرده بودند و تلاش میکردند در این حرکت مردمی سهیم باشند و نظام منحوس و به شدت وابسته پادشاهی پهلوی را به زباله دان تاریخ سپرده و خود سر رشته امور کشورشان را در دست گرفته و حلاوت استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی و عدالت اجتماعی را بچشند.
من آن موقع یک دبیر جوان ریاضی و 25 ساله بودم و امکان چندانی برای مسافرت به تهران نداشتم و از طرف دیگر به شدت سرگرم مطالعه و شرکت منظم در تظاهرات سراب، تبریز و ندرتا اردبیل بودم وهیچ گذری به تهران نداشتم.
دلیل دیگر این عدم رفت وآمد و شاید عمده ترین دلیل من دراین خصوص، مشکل بینائی چشم راستم بود که اجازه نمیداد که تیرانداز خوبی باشم و دریافته بودم که درمیان مردم بودن و سرگرم کارهای سیاسی و تدارکاتی بودن همراه آنها، بهتر از تلاش برای مسلح شدن و شرکت مسلحانه در انقلاب برای من بود.
با اینحال، به عنوان یک زندانی سیاسی دوران شاه و نیروی آگاه ، مدام از جوانان سرابی که به تهران مراجعه کرده و مدام گوش بزنگ شروع درگیری های مسلحانه بودند تا در روند آن شرکت کنند، اخبار تهران را بدقت پیگیری میکردم و میدانستم که پایتخت در چه اوضاعی است.
در میان اخبار بسیار متعددی که دریافت میکردم یک خبر مربوط به درگیری های مسلحانه ی 22 بهمن بودم که تعدادی از مخالفان رجوی در صحنه حضور داشتند که با سماجت اسلحه ی وی را ازدستش گرفته و خلع سلاحش کردند و در این میان رجوی با قهر و عصبانیت در صدد ترک صفوف افراد مسلح که از هر قوم قبیله وحزبی بودند، برآمد.
یکی دونفر از وابستگان اصلی یک جریان چریکی دیگر یک قبضه مسلسل نو نوار خود را به رجوی تحویل داده و از اوخواهش کردند که بردبار و صبور بوده و از اول کار با مردمی با افکار گوناگون قهر نکند و با شرکت در صفوف آنها ، مانع تشتت هواداران خود وترک میدان مبارزه باشد.
این راوی میگفت که چریک های با خط فکری دیگر که عملا نگذاشتند رجوی جانش را مثل همیشه و با آوردن عذر و بهانه های مکارانه ازمهلکه نجات دهد، یواشکی به هم میگفتند که کار این شخص همیشه اینطوری بوده و در زندان هم با شانه خالی کردن های زیاد، به حفظ جان خود فکر میکرد ولی ما نباید بگذاریم که او از این بهانه ها بار دیگر استفاده کرده و درصفوف رزمندگان ایجاد تشتت کند!
من این خبر را به خاطر مصالح انقلاب با کسی درمیان نگذاشتم ولی همواره جان بدر بردن های او در موارد زیادی را به خاطر داشتم و همواره در ته دل خود و تا سال 1360 که این کوتوله ی شیاد سیاسی ضمن احتیاط در افشای این شخص، سوء ظن عجیبی نسبت به او داشتم و متاسفانه این سوء ظن مرا گذر زمان تایید کرد!
حال که درایام سالگرد انقلاب بزرگ 1357قرار داریم، بگذار رجوی ها از صداقت بی همتای او درانقلاب بهمن 57 سخن گفته و بیشرمانه ادعاهای دروغین منتشر کنند.
بگذار بگویند!
من که دلایل معتبری دارم که مسعود رجوی از همان نخستین روز انقلاب در پی حفظ جان حقیر خود و مترصد میوه چینی های بعدی به نفع شخص خود بود و اینقدر در این راه باطل اصرار ورزید که کار بدین غایت رسید که ملاحظه میکنیم!
رضا اکبری نسب