در قسمت قبل گفتم از صحبت های رجوی مشخص بود که آمار نفراتی که درخواست جدایی می دادند بسیار بالا بود و او از این بابت احساس نگرانی و خطر می کرد. او گفت “شما مردان همه چیز را ول کردید و حاصلش نیروهایی است که اعلام بریدگی می کنند.” و در ادامه طلبکار همه شده بود. رجوی با وقاحت بر روی کسانی که خواهان جدایی بودند لقب “رختِ چرک” گذاشت. او خطاب به نیروهای حاضر در نشست می گفت: “شما رختِ چرک های تان را جمع می کنید تا در نشست های من به آن رسیدگی شود. شما باید این رختِ چرک ها را در یگان های خودتان تعیین تکلیف کنید.”
رجوی در این نشست روش جدید سرکوب نیروها را مشخص کرد و در حالی که افراد مسئله دار و خواهان جدایی را “حلقه ضعیف” می خواند گفت دیگر حلقه ضعیف ها را تحمل نخواهد کرد و دستور داد تا در هر یگان به شکل جمعی با این افراد برخورد شود و گفت که از این پس اگر کسی دچار مشکل شد باید در حضور جمع تعیین تکلیف شود.
به این ترتیب از آن روز به بعد اهرم “جمع” به صورت رسمی بسیار بیشتر از قبل به ابزاری برای سرکوب اعضای مسئله دار و خواهان جدایی و همچنین وسیله ای برای ایجاد نگرانی و زهرچشم گرفتن از بقیه نیروها بدل شد. حال به ادامه ماجرا می پردازم.
از نکات دیگری که رجوی در این نشست برجسته کرد و آن را وسیله سرکوب بیشتر نمود این بود که می گفت: ” کسی که حتی یک گرم عنصر مجاهد خلق در درونش باشد نهایتاً انقلاب خواهد کرد مگر اینکه نفوذی رژیم باشد”. در واقع او به نیروهای مجاهدین می گفت یا مطیع من باشید و هر بلایی که با انقلاب طلاق بر سرتان می آورم را تحمل کنید، یا آن که به عنوان نفوذی معرفی می شوید. هدفش این بود که کسی جرأت مخالفت با او و انقلاب طلاق را نداشته باشد.
تفسیر به رأی رجوی از قرآن: “لا اکراه فی الدین برای شما نیست”
یکی از چیزهایی که رجوی در نشست حوض مطرح کرد تفسیر به رای خودش از قرآن بود. رجوی گفت “اگرچه در قرآن آمده «لا اکراه فی الدین» اما این به شما ربطی ندارد. شما رهبرتان را انتخاب کرده اید و دیگر حق برگشت ندارید.”
به این ترتیب او می خواست راه درخواست جدایی را بیشتر از قبل ببندد و ذهن نیروها را از بابت آنچه در قرآن آمده و کلامی در مقابل زورگویی های او بود را ببندد.
بعد از چند هفته این نشست ها به اتمام رسید و رجوی شاد بود که به خواسته اصلی خود یعنی شدت بخشیدن به سرکوب اعضای معترض و خواهان جدایی رسیده است. او دستور داد که دیگر “رخت چرک ها” (منظورش نیروهای معترض و خواهان جدایی بود) را روی میز او نیاندازند و مسئولین در محورها و مراکز آنها را تعیین تکلیف کنند. یعنی با بکارگیری اهرم جمع به سرکوب افراد معترض و خواهان جدایی بپردازند و تصور می کرد که با این کار دیگر کسی جرات اعتراض یا درخواست جدایی نداشته باشد و به این ترتیب نشست بعد از حدود دو هفته به اتمام رسید و به مقرمان در اشرف بازگشتیم. رجوی برای همه نیروها چهار نشست حوض مجزا برگزار کرد که سناریوی همه تقریباً یکی بود.
نشست حوض تا آن زمان آخرین حرکت رجوی برای مقابله با اعضای منتقد و خواهان جدایی بود. وی با حقه بازی و البته اجبار، نیروها را به نمایش “موسسان دوم” و تطهیر در “حوض” وارد نمود. او می خواست با این ترفندها به همراه ترسی که از خوردن مارک نفوذی به کسانی که با انقلاب طلاق همراه نشوند در دل نیروها ایجاد کند و همچنین بکارگیری ابزار جدیدش یعنی “اهرم جمع” جلوی ریزش نیروها را بگیرد و پایه های قدرت خود را استحکام ببخشد.
صدور فرمان قتل جداشدگان در کشورهای اروپایی
در صورت شکست دستور می دهم جداشدگانی که مخالف ما هستند را بکشید
در آخرین روزهای نشست حوض، رجوی گفت: “اگر شکست خوردیم و مجبور شدیم از عراق خارج شویم، از همین الان به شما فرمان می دهم که بایستی تمام جداشدگانی که مخالف هستند را به جرم خیانت بکشید. پول و سلاح از من و اعدام آنها با شماست. بعد از آن که آنها را کشتید، سر جنازه شان بایستید تا پلیس بیاید و شما را دستگیر کند و قتل را به گردن بگیرید. زندان اروپایی ها مثل هتل است. بیشترین بلایی که به سر شما بیاید این است که چند پلیس درشت هیکل موقع دستگیری شما را کتک بزنند.”
به این ترتیب وی دستور ترور منتقدانش را صادر کرد و نشان داد که حتی تحمل افشاگری های افرادی که از تشکیلات جهنمی او تا آن زمان نجات یافته و حقایق را بازگو کرده اند را ندارد و نه تنها پاسخگو نیست بلکه می خواهد با ترور صدای مخالفان را خفه کند.
کمتر از یک دهه بعد از این نشست، صدام سرنگون شد و دولت جدید بر عراق حاکم گردید. رجوی ها با خیره سری و اقدامات تحریک آمیز، زمینه ساز درگیری هایی بین ارتش عراق و نیروهای سازمان شدند که به کشته و مجروح شدن تعداد زیادی از نفرات مجاهدین منجر شد. سپس رجوی ها مفتضحانه و در حالی که دیگر هیچ چاره ای نداشتند، مجبور شدند بپذیرند نیروهای مجاهدین به کشور آلبانی بروند. این به معنای شکست بزرگ بود و طبق فرمانی که رجوی صادر کرده بود می بایست نیروهای سازمان جداشدگانی که منتقد رجوی هستند را بکشند اما این کار به چند دلیل صورت نمی گیرد:
1- رجوی ها که صدام را به عنوان بزرگترین حامی خود از داست دادند و ارتش شان خلع سلاح، خلع لباس و منحل شد، با شیادی شکست بزرگ یعنی اخراج از عراق را به شکل وارونه به عنوان پیروزی جا می زنند تا تشکیلات رو به اضمحلال خود را به هر شکل شده حفظ کنند. – شرایط سازمان در آلبانی با آنچه که رجوی زیر حاکمیت صدام داشت بسیار متفاوت است. در زمان صدام هر کاری = رجوی ها با نیروها می کردند و هر بلایی که سرشان می آوردند، کسی خبر دار نمی شد. اما در آلبانی با تمام محدودیت هایی که رجوی ها بر نیروهای فرقه اعمال می کنند باز با آنچه در عراق و در زیر چتر حمایت صدام می کردند قابل مقایسه نیست.
2- انجام ترور در اروپا می تواند برای رفاه و امنیت رجوی و مریم خطرناک باشد بنابراین رجوی که هیچگاه اهل پرداختن قیمت از جیب خودش نیست از تاثیر کشتن جداشدگان بر امنیت خودش بیمناک می باشد. رجوی در تمامی شرایط خطرناک از خطر گریخته است. در زمان شاه تنها عضو مرکزیت سازمان بود که حکم اعدام نگرفت و بعدها مشخص شد با ساواک همکاری کرده است. در سال 60 جنگ مسلحانه را اعلام کرد ولی خودش از ایران فرار کرد. در عملیات فروغ (مرصاد) خودش وارد صحنه نشد. در حمله اول آمریکا به عراق برای در امان ماندن از بمباران ها به همراه مریم رجوی به اردن فرار کرد و نیروهایش را تنها گذاشت. در حمله دوم آمریکا به عراق نیز مریم به فرانسه گریخت و رجوی نیز خود را ناپدید کرد و نیروها را زیر بمبادان های شدید تنها گذاشتند.
بنابراین اگر امروز رجوی ها کشتار جداشدگان را اجرا نمی کنند به دلیل این محدودیت هاست.
ایرج صالحی