در طول تاریخ معاصر، کمتر سازمانی را میتوان یافت که با بهرهگیری از تکنیکهای مغزشویی، اعضای خود را به مرز نابودی فیزیکی رسانده باشد؛ سازمانی که در پس ظاهر پر زرق و برق «مبارزه برای خلق»، روح و روان پیروانش را در اسارت نگه میدارد و به آنان میآموزد که مرگ، نه برای هدفی انسانی بلکه برای بقای رهبری مطلقه، نوعی فضیلت است. این دقیقاً همان چیزیست که در رفتارهای سازمان مجاهدین خلق (فرقه رجوی) و رهبران آن، بهویژه در دو دهه گذشته، بهروشنی دیده میشود.
نکتهای بسیار حائز اهمیت آن است که برخلاف تصور برخی تحلیلگران، سازمان مجاهدین خلق در زمینه ترویج و اجرای عملیاتهای انتحاری، نه یک پیرو بلکه پیشگام بوده است. آنچه امروز در عملکرد گروههایی مانند داعش و القاعده بهعنوان «الگوی انتحار» شناخته میشود، سالها پیش از ظهور این گروهها توسط فرقه رجوی در دهه ۶۰ شمسی بهکار گرفته شده بود؛ آن هم نه صرفاً برای مقابله با دشمن نظامی، بلکه علیه شخصیتهای مذهبی، نمازگزاران، مردم عادی و مسئولان نظام جمهوری اسلامی.
در واقع، سازمان در ترسیم چهرهای افراطی از «وفاداری مطلق» به رهبری خود، گامی فراتر از عملیات انتحاری برداشته و شیوهای نوینتر، رعبانگیزتر و عاطفیتر بهنام «خودسوزی» را بهکار گرفت؛ شیوهای که در آن فرد نه بهدنبال هدفگیری دشمن، بلکه در یک نمایش کاملاً تبلیغاتی، خویشتن را میسوزاند تا مظلومنمایی کند و فشار سیاسی بر دولتها وارد آورد.
این متد نوظهور در سال ۲۰۰۳، با خودسوزی ندا حسنی و دیگر اعضای فریبخورده، نقطه عطفی در تاریخ فرقهگرایی نوین معاصر بهشمار میآید؛ چراکه مرگ دیگر ابزاری برای مبارزه نبود، بلکه به وسیلهای برای بقای فرقه و جلب ترحم رسانهای بدل شد.
عملیات انتحاری علیه علما و روحانیون در دهه ۶۰
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، سازمان به سرعت به رویارویی با نظام نوپای جمهوری اسلامی برخاست. در فهرست اقدامات تروریستی آن، نام صدها شخصیت مذهبی، نظامی و سیاسی دیده میشود. از جمله:
– ترور شهید آیتالله صدوقی (امام جمعه یزد) در ۱۱ تیر ۱۳۶۱ توسط یک عنصر انتحاری سازمان.
– ترور شهید آیتالله اشرفی اصفهانی (امام جمعه کرمانشاه) در ۲۳ مهر ۱۳۶۱.
– ترور شهید آیتالله مدنی (امام جمعه تبریز) در ۲۰ شهریور ۱۳۶۰، که با کمربند انفجاری و توسط یک نوجوان فریبخورده صورت گرفت.
این عملیاتها نه تنها الگوی اولیهای از ترورهای انتحاری بودند، بلکه نشان دهنده میزان نفوذ ایدئولوژی مرگ طلب در اعضای فرقه بود؛ جایی که فرد فریبخورده خود را به مثابه وسیلهای برای تحقق آرمان رهبران سازمان تصور میکرد.
خودسوزیهای سازمانیافته؛ فرانسه ۲۰۰۳
نمونهای تکاندهندهتر از عملیاتهای انتحاری، به ۱۷ ژوئن ۲۰۰۳ باز میگردد. در پی دستگیری مریم رجوی در حومه پاریس توسط پلیس فرانسه به اتهام پولشویی و فعالیتهای تروریستی، سازمان اقدام به فراخوان اعضای خود برای خودسوزی اعتراضی کرد. در این میان، چند تن از اعضا در کشورهای مختلف از جمله فرانسه، آلمان و سوئیس، اقدام به خودسوزی کردند.
– ندا حسنی، دختری ۲۵ ساله که در برابر سفارت فرانسه در لندن، خود را به آتش کشید و جان سپرد.
– صادق شرفکندی و ندا رستمی نیز در جریان همین اعتراضات اقدام به خودسوزی کردند؛ برخی از آنها جان باختند و برخی دیگر دچار سوختگیهای شدید شدند.
این اقدامها، نه به عنوان تصمیمی فردی، بلکه در پی فرمان مستقیم رهبران سازمان و به ویژه مهدی ابریشمچی و شخص مریم رجوی صورت گرفت. شهادتهایی که بعدها توسط اعضای جداشده منتشر شد، پرده از این حقیقت برداشتند که افراد در یک حالت هیجانی و تحت تلقین، به اجرای «اعتراض سوزان» تشویق شدند.
جمعبندی
سازمان مجاهدین خلق، در مسیر پر پیچ و خم خود، با تکیه بر تکنیکهای فرقهای و استفاده از آموزههای مرگطلبانه، اعضای خود را نه به سوی زندگی و رهایی، بلکه به سوی نیستی سوق داده است. از انتحارهای سالهای آغازین انقلاب تا خودسوزیهای پاریس، همه و همه بیانگر این حقیقت تلخ است که فرقه رجوی، بیش از آن که «سازمان نجاتبخش خلق» باشد، ماشین مرگیست در خدمت بقاء رهبری مطلقگرای آن.
امید است با آگاهسازی مستمر، زمینههای فریب نسلهای آینده توسط این فرقه تضعیف و در نهایت از بین برود.
عباس جعفری

