مقدمه
برخی آثار سینمایی، فارغ از جنبههای سرگرمکننده، ظرفیت بالایی برای بازنمایی پدیدههای اجتماعی و روانشناختی دارند. یکی از این پدیدهها که همواره مورد توجه مستندسازان، نویسندگان و فیلمسازان بوده، پدیدهی فرقهها است؛ گروههایی بسته با ساختاری تمامیتخواه، که هویت فرد را در نظام فکری خود مستحیل کرده و از او انسانی مطیع و وابسته میسازند.
فیلم سینمایی “مارثا، مارسی، می، مرلین” (Martha Marcy May Marlene) به کارگردانی “شان درکین” (۲۰۱۱) از جمله آثار تحسینشدهای است که تجربهی تلخ زندگی در یک فرقه و پیامدهای روانی آن را بهخوبی به تصویر میکشد. جالب آنکه بسیاری از عناصر نمایش داده شده در این فیلم، شباهتی چشمگیر با مناسبات درونی فرقه رجوی (سازمان مجاهدین خلق) دارد.
روایت یک فرار؛ خلاصهای از داستان فیلم
فیلم، داستان جوانی به نام مارثا را روایت میکند که از یک فرقه مرموز فرار کرده و به خانهی خواهر خود پناه میبرد. در حالی که جسم او از فرقه جدا شده، اما ذهنش همچنان درگیر آموزهها، ترسها و تجربههای آن دوران است. در طول فیلم، بیننده شاهد تداخل زمان حال و گذشته است؛ خاطرات حضور در فرقه، رفتارهای کنترلگرایانه رهبر گروه، قطع ارتباط کامل با خانواده و سرکوب هویت شخصی.
شباهتهای ساختاری با فرقه رجوی
بسیاری از ویژگیهای فرقهای نمایش داده شده در فیلم، با عملکرد فرقه رجوی انطباق دارد:
ویژگی فرقهای | در فیلم | در فرقه رجوی
تغییر هویت و نام فردی | شخصیت اصلی نام جدید «مارسی می» دریافت میکند | حذف نام اصلی افراد و دادن کد یا لقب سازمانی
قطع رابطه با خانواده | اعضا از تماس با بیرون منع شدهاند | خانواده «دشمن» معرفی شده و تماس ممنوع میشود
اطاعت مطلق از رهبر فرقه | رهبر فرقه با کاریزما، کنترل ذهن اعضا را در دست دارد | اطاعت کورکورانه از مسعود و مریم رجوی الزامیست
سرکوب عواطف و احساسات شخصی | عشق، تعلق، و خانواده بیارزش تلقی میشود | ازدواج ممنوع، خانوادهها از هم پاشیده، احساسات سرکوبشده
تجربهی روانی پس از ترک فرقه | مارثا دچار توهم، اضطراب و اختلال روانی میشود | بسیاری از اعضای جداشده فرقه رجوی با PTSD و مشکلات روانی مواجهاند
روانپریشی پس از رهایی؛ زخمهایی که میماند
یکی از بخشهای تأثیرگذار فیلم، نمایش درهمریختگی روانی مارثا پس از فرار از فرقه است. او نمیتواند بین واقعیت و توهم تمایز قائل شود؛ از سایهها میترسد، اعتماد به دیگران برایش سخت است و در ارتباط با خواهر و همسرش دچار مشکل است.
همین وضعیت را میتوان به وضوح در میان جداشدگان از فرقه رجوی نیز مشاهده کرد. افرادی که پس از سالها حضور در محیطی بسته، با سیستم فکری تمامیتخواه و القائات مستمر ایدئولوژیک، در مواجهه با دنیای آزاد دچار ترس، شک، انزوا و بحران هویت میشوند.
سینما به مثابه آگاهیبخش
مارثا، مارسی، می، مرلین صرفاً یک فیلم داستانی نیست؛ بلکه آیینهای برای شناخت مکانیسمهای خطرناک فرقهها است. این اثر بهخوبی نشان میدهد که چگونه یک گروه میتواند با روشهای شبهروانشناختی و سوءاستفاده عاطفی، فرد را از خود تهی کند و نسخهای جدید، مطیع و بیاراده از او بسازد.
در تحلیل نهایی، شباهتهای بسیار میان فرقه موجود در این فیلم و فرقه رجوی، مخاطب را به تاملی عمیق در ماهیت واقعی این سازمان سوق میدهد؛ سازمانی که در پس شعارهای آزادیخواهانه، عملاً نمونهای کلاسیک از یک فرقهگرایی خطرناک را باز تولید کرده است.
نتیجهگیری
فیلم مارثا، مارسی، می، مرلین با بیانی هنری اما دقیق، به بررسی ابعاد روانی و اجتماعی زندگی در فرقهها میپردازد. این اثر، برای مخاطبانی که خواهان درک بهتر رفتارها و پیامدهای حضور در سازمانهایی همچون فرقه رجوی هستند، اثری ارزشمند و روشنگر است.
مطالعه و تماشای چنین آثاری میتواند همدلی عمیقتری نسبت به رنج اعضای جداشده ایجاد کند و ضرورت مبارزه فکری و فرهنگی با فرقهگرایی را بیش از پیش نمایان سازد.
نویسنده: علی محمدی

