نماد سایت انجمن نجات

ریزش شدید نیرو | معضل رجوی بعد از شکست در عملیات فروغ جاویدان – قسمت اول

عملیات فروغ جاویدان ( مرصاد )

عملیات فروغ جاویدان ( مرصاد )

یکی از معضلاتی که رجوی پس از شکست سنگین در عملیات فروغ جاویدان ( مرصاد) با آن مواجه شد، درخواست جدایی و ریزش شدید نیرو بود. گفته می شد حدود هزار نفر در آن مقطع از تشکیلات مجاهدین خلق جدا شدند. این آمار در بین اعضا پیچیده بود و تاثیر منفی در وضعیت تشکیلاتی افراد می گذاشت و خودش باعث درخواست جدایی بیشتر می شد. این موضوع آنقدر جدی شده بود که رجوی برای مهار آن در یک نشست عمومی نسبت به این خبر واکنش نشان داد و گفت “آمار هزار جداشده حرف رژیم است.” (نقل به مضمون) به این ترتیب او با چسباندن این خبر به جمهوری اسلامی، به نوعی افراد را تهدید می کرد که اگر به انتشار این خبر ادامه بدهند به عنوان کسی که خط جمهوری اسلامی را اجرا می کند با او برخورد خواهد شد.

یکی از عوامل مهم مسئله داری شکست سنگین در عملیات فروغ و ضربات کمرشکنی بود که مجاهدین خلق در آن عملیات خورده بودند. تلفات سنگین در عملیات فروغ موجب شده بود که تعداد زیادی از اعضای متاهل بیوه بشوند. بسیاری از این بیوه ها با یادآوری خاطره همسران شان در غم و ماتم بودند. یادم هست در یکی از روزها که برای خوردن میان وعده به سالن مقرمان رفته بودم، دیدم تعداد زیادی از بچه ها پیرامون همسر مسعود عدل (یکی از مسئولین بالای تشکیلات که در عملیات فروغ کشته شده بود) جمع شدند و او در حالی که به شدت اشک می ریخت از خاطرات همسرش برای آنها و از دلتنگی ها و ناراحتی های دختر کوچکش بابت از دست دادن پدر صحبت می کرد. همه غمگین بودند و فضا بسیار سنگین بود. غم و اندوه این بیوه ها بدلیل از دست دادن همسران شان توان کاری بسیاری از آنان را گرفته بود.

این نمونه و نمونه های مانند آن باعث می شد که موضوع شکست در عملیات در اذهان بیشتر برجسته شود. هر چه افراد درباره شکست سنگین در عملیات بیشتر فکر می کردند بیشتر به این نتیجه می رسیدند که انجام این عملیات یک کار جنون آمیز بود. وقتی هم فردی به این نقطه می رسید در ادامه به بن بست استراتژیک مجاهدین خلق و سپس به بی نتیجه بودن ماندن در عراق فکر می کرد که همه اینها او را به سمت مسئله داری و جداشدن از تشکیلات سوق می داد.

رجوی برای جلوگیری از گسترش این فضا در ابتدا تلاش نمود تا با نشست این معضل را جمع کند. او در این نشست ها خطاب به این دسته از افراد که همسران خود را از دست داده بودند می گفت بایستی خاطره همسران کشته شده خود را فراموش کنند. رجوی خطاب به آنها می گفت “این ننه من غریبم و این شهید بازی ها را کنار بگذارید. مگر این ها مال شما بودند که غصه می خورید. این ها در راه من شهید شدند و مال من بودند.” (نقل به مضمون) این نوع برخورد رجوی عموماً مشکلی از این افراد حل نمی کرد بلکه باعث ایجاد فشار روحی بیشتر برای این افراد می شد.

پس از آن که رجوی متوجه شد نشست مشکلی از این افراد بیوه حل نمی کند به فکر ترفند افتاد. هدف رجوی این بود که مانع از فکر کردن بیوه ها به همسران قبلی خود و لاجرم به نتایج وحشتناک عملیات فروغ بشود. رجوی می خواست کاری کند که این افراد به خاطرات همسران کشته شده خود کمتر فکر کرده و در جمع نیز در اینباره کمتر صحبت کنند تا بقیه هم درباره شکست سنگین مرصاد و مسبب اصلی این شکست و بن بستی که کل تشکیلات در آن فرار گرفته بود کمتر فکر کنند.

ازدواج مجدد ترفند جدید رجوی

هنوز چند ماه از شکست عملیات فروغ نگذشته بود که موج ازدواج در تشکیلات مجاهدین راه افتاد. موج اول مربوط به بیوه ها بود. در گام بعدی رجوی مسئولین سازمان که مجرد بودند را نیز به سمت ازدواج برد تا به خیال خود آنها را با متاهل کردن به ماندن در سازمان ترغیب نماید و مانع جدایی احتمالی آنان بشود. در این مرحله مسئولینی که همسران شان کشته شده یا از سازمان جدا شدند نیز باید ازدواج می کردند. ابراهیم ذاکری، سوسن علوی طالقانی، مهدی افتخاری و محبوبه جمشیدی از جمله مسئولینی بودند که در سال 1368 ازدواج کردند.

یکی از کسانی که در آن زمان به وی پیشنهاد ازدواج با یکی از زنان بیوه داده شد در اینباره چنین نوشت است:

“یک روز معاون فرمانده لشکر به نام نادر افشار (بیژن) مرا صدا زد و گفت که با من کار دارد و من به اطاقش رفتم. نخست او از وضعیت سازمان و این که اکنون در چه وضعیتی است حرف زد و بعد بحث را به حضور زنانی که شوهرانشان در عملیات کشته شده اند برد و کلی هندوانه زیر بغلم گذاشت و به تعریف و تمجید از من پرداخت. ابتدا خودم شوکه شدم که جریان چیست که سازمان به فکر تعریف کردن از من افتاده زیرا هرگز ندیده بودم که سازمان از کسی و عملکردش تعریف کند. معاون فرمانده لشکر در نهایت به من گفت که سازمان تشخیص داده که اکنون شما به لحاظ ایدئولوژیک به مرحله ای رسیده اید که می توانید مسئولیت یک نفر دیگر را هم قبول کنید و به همین دلیل شما باید با زنی که سازمان به شما معرفی می کند ازدواج نمایید. در ضمن این زن یک فرزند کوچک دارد، اگر راضی هستی می توانی نظرت را بگویی و بعد عکس زنی را به من نشان داد. من همان جا به وی گفتم: “این که سازمان در مورد من این گونه فکر می کند جای شکر دارد که می توانم بگویم مسئولیتم را به نحو احسن انجام می دهم ولی اکنون نمی خواهم ازدواج کنم. مسئول مربوطه گفت اصلاً مهم نیست که شما در چه وضعیتی قرار دارید، برای سازمان این مهم است که شما مشکلی را حل کنید، اکنون که توان آن را دارید این کار را انجام دهید. وقتی با عدم رضایت من با مسأله ازدواج مواجه شد گفت برو و تا دو روز فکرت را بکن، بعد با تو صبحت خواهم کرد. نادر افشار بعد از دو روز مرا به دفترش فرا خواند. ابتدا قدری توضیح داد و گفت امیدوارم تصمیم خودت را برای ازدواج گرفته باشی چون برای سازمان خیلی مهم است که تو هم باری از روی دوش سازمان برداری و انتظار دارم جوابت مثبت باشد. پاسخ دادم من دو روز قبل هم گفتم که تصمیمی برای ازدواج ندارم چون اکنون بیمار هستم در ضمن برای ازدواج کردن به سازمان نیامده ام و جوابم منفی است. مسئول مربوطه گفت بهتر نیست در این باره بیشتر فکر کنی و بعد جوابت را بدهی؟ من گفتم دیگر نمی خواهم در این باره فکر کنم چون جوابم نه می باشد. بعد از جواب من، طرز برخوردهای وی عوض شد و مانند چند دقیقه پیش نبود. من اتاقش را ترک کردم و دنبال کارم رفتم.”

در گام آخر رجوی مردانی که از نظر تشکیلاتی در حد مسئولین نبودند اما مُسن و مجرد بودند را نیز سر سفره عقد برد.

ادامه دارد…

ایرج صالحی

خروج از نسخه موبایل