نماد سایت انجمن نجات

داستان ساختگی رجوی به نام کانون های شورشی

کانون های شورشی

حتما که با این اسم آشنا هستید و یا حداقل چند بار به گوشتان خورده است. اما آیا از خودتان تا حالا سوال کرده اید که این اسم ” کانون های شورشی ” از کجا در آمد و یا اصلاً چطور شد که ساخته شد؟

خب اگر که تا حالا به این سوال برنخورده اید پس با من همراه شوید تا درچند پاراگراف کوتاه خدمت شما خوانندگان عزیز عرض کنم.
داستان از اینجا شروع شد که بعد از حمله نیروهای آمریکایی به عراق و بدنبالش سقوط صدام حسین، نیروهای سازمان مجاهدین خلق لاجرم تحت شرایط جدیدی قرار گرفت که نه راه پیش داشت و نه راه پس. جناب مسعود رجوی که ابتدای امر مدعی بود که اگر آمریکا حمله کند ما یعنی مجاهدین خلق هم به یاری صدام حسین برخواهیم خواست و با آمریکا مبارزه خواهیم کرد، ولی طولی نکشید که بعد از حمله آمریکا به عراق که با سرعت عجیبی در حال پیشروی بودند بغداد سقوط کرد و صدام حسین متواری گشت، که بعدا هم دستگیر شده و نهایتاً اعدام شد.

سرعت تحولات بقدری زیاد بود که واقعا برای کمتر کسی قابل پیش بینی بود، اما در این اثناء رجوی که سازمانش در عراق جنگ زده مستقر بود دچار یک سردرگمی شده بود که برای ما که در داخل تشکیلات بودیم واقعا حیرت آور بود. اما این اتفاق افتاد و رجوی را مجبور کردند بین نابودی و یا خلع سلاح یکی را قبول کند، جنگنده های آمریکایی بالای سرمان و تانک های آبرامز هم در دور تا دور قرارگاه اشرف مستقر شده و به سمت داخل اشرف هدفگیری کرده بودند. النهایه رجوی خلع سلاح را پذیرفت و به نیروهایش گفت:
” بین اسب و اسب سوار من اسب سوار را انتخاب کردم!

اما نیروها از آن به بعد همگی با یک تناقض بزرگ مواجه بودند و آن اینکه از این به بعد چه خواهد شد؟ اصلا فلسفۀ وجودی مجاهدین در عراق چگونه خواهد شد؟ ارتش آزادیبخش بی سلاح دیگر چه معنی خواهد داشت؟ و از این نوع تناقضات که گریبان همه را گرفته بود.

رجوی که خودش گمگشته و بقول شاعر سرگشته شده بود و انتظار این حجم ضربه ناگهانی را نداشت دنبال راه چاره بود زیرا فهمیده بود که ریزش نیرویی از این به بعد در راه است و اگر تلاش نکند بسرعت تشکیلات روی سر خودش آوارخواهد شد. اولین سوالی که رجوی باید به نیروها پاسخ میداد اینکه ” ارتش آزادیبخش رجوی از این به بعد بدون سلاح چگونه میخواهد سرنگون کند؟ وقتی که سلاح داشت کار سرنگونی خیلی به سختی پیش میرفت، از این به بعد که اصلا سلاحی وجود نخواهد داشت چه باید کرد ؟ ”

باید قبول کنیم که سوالات بسیار به حق و به جا بود، سوالاتی که رجوی را آچمز کرده بود. اما از آنجایی که رجوی یک عنصر کاملا حقه باز و فریبکار بود توانست با ایجاد یک ترفند نیروها را ولو بصورت موقتی سر جای خودشان بنشاند، به آنها گفت که ” از داخل ایران مردم و جوانان در پشتیبانی از ارتش آزادیبخش شروع به تشکیل نیرویی کرده اند به نام ” کانون های شورشی ” که در حمایت از مجاهدین و با نام های شهدایی است که تا کنون در سازمان کشته شده اند.

ولی کار به این جا ختم نمی شد و باید گام هایی برداشته می شد. بدین صورت بود که در طی مدت درازی توانستند توسط یکسری از شبکه های اجتماعی با جوانان ( دختر و پسر ) ارتباط برقرار کرده و برخی اهداف خود را پیش ببرند. مثلا چسباندن عکس در مناطق و محله های شهرهای مختلف، ساختن مواد منفجره بسیار محدود که از ترقه های متداول کمی قوی تر بود که ساخت آنها اصلا کار سختی نبود و در برخی مکان های دولتی آنرا منفجر کرده و ایجاد رعب و وحشت میکردند. این تیم های عمدتا یک نفره و یا دو نفره فیلم از کارهایی که میکردند گرفته و برای تشکیلات رجوی ارسال میکردند. وارد جزئیات کارهایشان نمی شوم، فقط خواستم به شما بگویم که رجوی چگونه توانست سر نیروهای خودش را شیره بمالد و به آنها اینگونه القاء کند که گویی واقعا در همه جای ایران از این اقدامات بصورت وفور وجود داشته و پشتیبانی می شود. نیروها هم که به جز حرفهایی که در تشکیلات گفته می شود به هیچ منبع خبری دیگری دسترسی نداشته و لاجرم باید دروغ ها را باور میکردند تا دلشان خوش باشد!

اینگونه بود که کانون های شورشی که برای حفظ نیروهای تشکیلات ایجاد شده بود تبدیل به یک آلت تبلیغاتی در دستگاه رسانه ای رجوی شد. بقول وزیر تبلیغات آدولف هیتلر که در زمان جنگ جهانی دوم مدام به دستگاه های تبلیغاتی خودشان متذکر می شد اینکه :
” یک دروغ را اگر میخواهید به باور مردم برسانید مدام آنرا تکرار کرده و بزرگش کنید”!

دقیقا رجوی هم همین خط را پیش برد، ولی در داخل همان دستگاه رسانه ای هم که برای تشکیلات خودش ایجاد کرده بود تناقضاتی ایجاد کرده بود. مثلا ما میگفتیم که اگر این ها واقعا هستند چرا کارهای بزرگ تر نمی کنند، چرا میروند در جاهای خلوت عکس میگیرند، چرا میروند در کوه ها تجمعات سه چهار نفره میکنند و عکس و فیلم از خودشان میفرستند؟

تازه بعدها در داخل تشکیلات این راه افتاده بود که ” کانون های شورشی ” دروغی بیش نیست، اینهایی هم که در کوه و دره عکس و فیلم میگیرند در همان آلبانی از بچه های خود تشکیلات هستند، چون صورت ها پوشیده شده و اصلا کسی قابل شناسایی نبود. و سوال بزرگ تر اینکه چرا مردم ایران این موضوع را دنبال نمیکنند، چرا حمایت نمی کنند؟ چرا مردم به خیابان ها نمی ریزند تا شورش کرده و حکومت را سرنگون کنند؟

که فهمیده بودیم بابا اصلا حرفی که رجوی میگوید واقعیت ندارد، ولی دیگر اعضای نگون بخت خودشان را در تشکیلات زندانی می دیدند و با این تفکر که نه راه پس دارند و نه راه پیش به همان زندگی معمول خودشان ادامه می دادند.که تا همین الان این مسیر ادامه داشته و دارد. کانون های شورشی هم فریبی بیش نیست، هر از گاهی اگر خبری می شنوید که یک کار ایذائی انجام شده و ترقه ای در شده است، بواسطه پولی است که آن یک نفر و یا چند نفر گرفته اند که بعد هم آن فریب خوردگان دستگیر شده و به فنا میروند.

بخشعلی علیزاده

خروج از نسخه موبایل