در قسمت قبل خاطرات علی اکرامی متذکر شد که یک هفته قبل از عملیات تعدادی از اعضا از کشورهای اروپایی و امریکا برای شرکت در عملیات به عراق و پادگان اشرف آمدند. مسئولین مجاهدین در خارج کشور چنان ذهن آنها را شستشو داده بودند و پیروزی در عملیات را برایشان ساده کرده بودند که تعداد زیادی از آنها که طی سالیان به ایران نیامده بودند، کوله های پر از سوغاتی و عروسک های گوناگون برای بچه های فامیل آورده بودند.
اوج نقطه درگیری ها در تنگه چهارزبر اتفاق افتاد، که بعد از سه روز درگیری و تلاش بیهوده برای عبور از این تنگه با شکست مجاهدین خلق و حسرت رسیدن به کرمانشاه خاتمه یافت. 1300 تا 1400 نفر از نیروها یعنی حدود 27 درصد اعضا کشته شدند و دهها نفر نیز مجروح و دستگیر گردیدند. یکی از علل این شکست مقاومت مردم در مقابل ما تا قبل از رسیدن نیروهای نظامی ایران به صحنه بود، همان مردمی که رجوی به ما وعده داده بود در پشت مرز منتظر ما برای پیوستن به صفوف ارتش آزادیبخش بودند! نیروهای مجاهدین خلق کاملا از هم پاشیده و با فرار فرمانده اصلی از صحنه هر کس بلاتکلیف مانده بود که چه باید کرد؟ هر یک از اعضا با تلاش فردی بدنبال فرار از صحنه و بازگشت به خاک عراق بودند. از حمایت های نظامی صدام که رجوی قولش را به ما داده بود خبری نبود! در آسمان هیچ جنگنده ارتش عراق که رجوی گفته بود آسمان صحنه عملیات را پوشش خواهند داد، دیده نمی شد؟!
محمود عطایی رئیس ستاد ارتش به اصطلاح آزادیبخش ملی و فرمانده صحنه بهمراه معاونش مهدی ابریشم چی اعضا را در صحنه رها کرده و خودشان گریخته بودند. انبوه جسدها منطقه اطراف چهارزبر را پوشانده بود. در این میان اجساد بشدت سوخته شده اعضایی که روزهای آخر از اروپا به نیروهای مجاهدین خلق پیوسته بودند و در اصطلاح تشکیلاتی به آنها دم فروغی گفته میشد، بدجوری به ذوق میزد. اعضای زخمی با صدای بلند درخواست آب داشتند و از درد بخود می پیچیدند. آنها با بدن های بشدت مجروح و در حالیکه قادر به بلند شدن نبودند نظاره گر اعضایی بودند که داشتند به سمت عراق عقب نشینی می کردند! بسیاری از آنها قرص سیانور زیر لب گذاشته بودند و بسیاری دیگر با کشیدن ضامن نارنجک برای آخرین بار چهره خانواده های خود را مرور می کردند! خانواده هایی که رجوی به آنها وعده داده بود 73 ساعت بعد در آغوش آنها پیروزی را جشن خواهند گرفت؟
اعضایی که توانسته بودند از صحنه جان سالم بدر ببرند زیر شلیک مسلسل هلی کوپترها و آتش سنگین خمپاره و کاتیوشا نیروهای نظامی ایران خودشان را از لابلای شیارها به سمت ارتفاعات مرزی عراق می رساندند.عقب نشینی پراکنده و غیرمنظم نیروها تا پایان روز 10 مرداد ادامه داشت. هر یک از اعضای شرکت کننده در این عملیات بسته به شانس و تقدیر خویش جانش را به دست گرفته و بسمت اسلام آباد، کرند و در نهایت قصر شیرین در حال فرار بودند!
به قرارگاه اشرف که رسیدیم سکوت مرگباری بر آنجا حاکم بود، جای خالی اعضای کشته شده بدجوری به ذوق میزد و حال انسان را بد میکرد. همه اعضا درب و داغان و درهم شکسته بودند، در میان بهت همه از خود می پرسیدند که چی شد؟ براستی این همه انسان چرا کشته شدند؟ هیچ یک از اعضا نای ایستادن و حرف زدن نداشتند. براستی که کمر همگی خم شده بود، درب و دیوار آسایشگاهها و سالن غذاخوری پژواک صدا و خاطرات کسانی بود که سالها در کنار هم زندگی و اکنون فقط تخت ها، کمدها و البته یادشان باقی مانده بود! اعضایی که موفق شده بودند که جان سالم بدر ببرند و خودشان را به اشرف برسانند چند شبانه روز بود که نخوابیده بودند.
در میان کشته شدگان این عملیات نام علی زرکش برجسته تر از همگان بود.علی زرکش بعداز کشته شدن موسی خیابانی در 19 بهمن سال 60 بعنوان فرمانده عالی سیاسی، نظامی مجاهدین خلق در داخل ایران از طرف رجوی انتخاب شده بود. بدنبال شکست عملیات مسلحانه علی زرکش بر سر موضوع غلط بودن این استراتژی با رجوی دچار اختلاف شد. وی مدتی بعد در یک دادگاه فرمایشی در فرانسه به جرم خیانت و تمرد به اعدام محکوم و سپس به عراق فرستاده شد و در آنجا زندانی گردید. گفته میشد که وی در عملیات فروغ جاویدان از پشت مورد حمله قرار گرفته و تسویه حساب تشکیلاتی گردید. ساختار نظامی ارتش مجاهدین خلق بشدت آسیب دیده و طرح سرنگونی با شکست روبرو شده بود.
ادامه دارد…
علی اکرامی

