نماد سایت انجمن نجات

رسوایی مسعود رجوی در دوران گذار

مسعود رجوی

مسعود رجوی

از فردای مخفی شدن مسعود رجوی در تاریکخانه ها و جابجائی از یک سوراخ موش به سوراخ موش دیگر، از او جز اسم و نامی، چیز دیگری باقی نمانده است، مسعودی که برای او سخنرانی در جمع های اجباری شنوندگان عضو، امری حیاتی بود و برایش بحث بود و نبود.

اما برای خاک پاشیدن روی این رسوایی در امر رهبری، مدام از زیرزمینها، فایل صوتی یا پیامچه های بی سر و ته بیرون می داد و از آنروزها به بعد، هرگز جرات پخش حتی یک پیام ویدئویی ضبط شده را هم نداشته است.

در اینکه او زنده است و یا مرده، زیاد جای بحث نیست، چرا که با تکنیک های امروزی هوش مصنوعی، براحتی می توان حتی تصویر او را نیز بازسازی کرد، چه برسد به فایل های صوتی منتسب به او. پخش آموزش های بیات شده او مربوط به سالها قبل هم دوای درد بی درمان مرحوم شدن مسعود رجوی نیست.

یکی از روایت های نزدیک به واقعیت بیان می کند:
مسعود رجوی درحالی در سال ۱۳۹۹ مُرده است که پیش از آن به‌ دلیل پیشرفت بیماری دیابت مجبور به قطع پا شده و بینایی خود را نیز از دست داده بود. در سال ۱۳۹۹ بر اثر بیماری و سکته قلبی مرده است.

بنا بر برخی گزارشات، مسعود رجوی پس از حمله آمریکا به عراق در یکی از عملیات‌های نیروهای آمریکایی از ناحیه پا و صورت دچار جراحت شدید می‌شود و به همین خاطر از حضور در انظار عمومی اجتناب می‌کرده است. وی پس از مدتی به‌ دلیل وضعیت نامناسبی که برای اختفا در کشور اردن (پس از فرار از عراق) داشت، به بیماری قند و فشار خون مبتلا شده بود و ترس ناشی از افشای محل اختفای او، مانع از درمان بیماری‌اش در مراکز درمانی شده بود. با تشدید بیماری دیابت، مسعود رجوی بینایی خود را نیز از دست می‌دهد و یکی از پاهای او هم قطع می‌شود، بعد هم که بدلیل بیماری و سکته ی قلبی مرده است. بنا بر این گزارش، مسعود رجوی تا آخرین لحظات زندگی (که در سال ۱۳۹۹ بر اثر سکته قلبی می‌میرد) در اختیار و تحت حفاظت نیروهای آمریکایی در منطقه‌ای نامعلوم بوده است که برخی اسناد مکان اختفای وی را کشور آمریکا می‌دانند.

واقعیت این است که مسعود رجوی فردی ترسو و بزدل بود که در زمان حمله نیروهای عراقی به قرارگاه اشرف، در زیرزمینی عمیق و بتونی مخفی شد تا جان خود را حفظ کند. او از “امام حسین(ع)” سخن می‌گفت و مدعی بود که کتاب “راه حسین” را در زمان زندانی بودنش نوشته است، اما وی در زمان درگیری های درونی اشرف از صحنه گریخت و در سوراخی قایم شد.

در یک بیلبورد هم در اشرف، رسانه‌ها تنها از کنار هم قرار گرفتن عکس او و دیگر کشته‌شدگان سازمان دریافتند که این گروه دیگر اصراری بر زنده‌ بودن رجوی ندارد و بدین گونه مرگ او را بیرونی کردند.

در آن تشکیلات همه کارها و تصمیمات به مسعود برمی‌گشت و اعضا همه مطیع او بودند و در همه امور رجوی تصمیم‌گیرنده بود. در چنین فضایی اگر اعضا می‌فهمیدند که رهبرشان مرده است؛ بی‌تردید سازمان فرو می‌پاشید.

در خبری دیگر نیز یکی از مسئولین جدا شده از سازمان می گوید:
او درباره نحوه احتمالی مرگ رجوی هم گفت: “من تصور می‌کنم رجوی به دلیل افراط در مسائل جنسی جان خود را از دست داد. به قطعیت می‌دانیم که در شورای مرکزی سازمان حدود ۲۴ زن زیباروی بود که مسعود با تمام آنها ارتباط برقرار می‌کرد. مستندات این گزاره وجود دارد و اعتراف‌های خانم‌هایی که از سازمان جدا شدند هم مؤید همین موضوع است. با چنین وصفی باور دارم که مسعود رجوی به دلیل جنون جنسی جان خود را از دست داد”.

مخلص کلام :
سرشت سازمان مخفی‌کاری است. اگر روند فعالیت آنها را در ۴۰‌ سال اخیر بررسی کنیم، درمی‌یابیم که اساسا هیچ‌وقت اخبار درست و واقعی از سوی این سازمان منتشر نشد و هر سخنی که اعضای این سازمان می‌زدند، وجه آرمانی داشته و دارد. سازمان سعی می‌کند که همواره برای خود قداست خاصی ایجاد کند. هیچ‌وقت نمی‌توان از خلال سخنان مسئولان سازمان دریافت که چه اتفاقاتی در حال رخ‌دادن است و دلیل سازمان برای اتخاذ یک تصمیم چه بوده یا چرا با یک موضوع مخالف و با موضوع دیگر موافق است. ابهام در مواضع و عملکردها، یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های سازمان است و سران این گروه تصور می‌کنند که پنهان‌کاری به سازمان عظمت می‌دهد. پنهان‌کاری در موضوع مرگ مسعود رجوی هم با همین قاعده بررسی می‌شود. معلوم نیست با کدام منطق سران سازمان به این نتیجه رسیده‌اند که مخفی‌کردن موضوعات باعث بزرگی‌شان می‌شود؟ علاوه‌براین موضوع رجوی در سازمان بسیار تعیین‌کننده بود و تمام استراتژی‌های تشکیلاتی را او تعیین می‌کرد. سران سازمان تصور می‌کنند که با اعلام رسمی مرگ رجوی وجه قدسی‌بودنشان زیر سؤال می‌رود و به خیالشان اگر بگویند که مسعود رجوی به دلیل اختلافات درونی سازمان از بین‌ رفته یا در نتیجه بیماری جان خود را از دست داده است، وجه اسطوره‌ای او مخدوش می‌شود و سازمان دچار تلاشی کامل می شود. الان سران سازمان باید از بحث های سرکاری آموزش برای نسل جوان و … دست بکشند، همین که بتوانند بند تنبان هزار وصله شده ی سازمان را نگه دارند، به نظر من کاری است کارستان…

محمدرضا مبین

خروج از نسخه موبایل