یکی از موضوعات اساسی که درباره سازمان مجاهدین خلق، مورد بحث است، موضوع ممنوع بودن هر گونه نقد و اعتراض در هر سطحی است. این مسئله مناسبات مجاهدین را به مناسباتی سراسر اختناق و بسته تبدیل کرده است که دیکتاتوری در آن موج می زند. هر تفکر نقادانه و هر ذهن تحلیل گری طوری ذبح می شود که هیچ کس جرأت بیان هیچ نقدی را نداشته باشد.
به جرأت می توان گفت تمامی افرادی که از فرقه دست ساز مسعود رجوی رها شده و به دنیای آزاد قدم گذاشته اند و لب به افشاگری گشوده اند، به این موضوع اذعان داشته اند.
پس اینکه رجوی گاه و بیگاه همچون مورد اخیر، در برابر جدا شده ها افسار پاره می کند و افشاگری های آنها را برنمی تابد چیز تازه ای نیست. رجوی هیچ گاه طاقت انتقاد و بیان حقایق را نداشته است.
این موضوع نقد ناپذیری در سازمان مجاهدین خلق البته ریشه عمیق تری دارد، بر اساس شواهد موجود از همان زمان تاسیس سازمان مجاهدین وقتی کسی تغییر ایدئولوژی می داد و یا انتقادی به رهبری سازمان داشت مورد غضب قرار گرفته و حذف تشکیلاتی می شد. مگر در زمان شاه افراد خواهان جدایی چه اطلاعاتی در مورد سازمان و بنیان گذاران داشتند که باید حذف می شدند؟!
بعد از پیروزی انقلاب مردمی ایران هم این شیوه هم چنان با شدت و حدت بیشتری در سازمان ادامه پیدا کرد. قدرت این بار در دست رجوی افتاده بود او که پرونده همکاری با ساواک را داشت با فریبکاری سعی نمود طوری جلوه دهد که انگار او از مبارزان زمان شاه است و شکنجه شده است.
البته با شروع جدا شدن نفرات از سازمان مجاهدین توهین و ناسزا گفتن ها به نفرات جدا شده شروع شد. از جمله می توان به آقای پرویز یعقوبی اشاره نمود و حتی به سازمانهایی که به شورا پیوسته بودند که این گونه رفتار می شد. مورد دیگر قاسملو بود؛ زمانی که اعلام کناره گیری کرد بدون در نظر گرفتن کمک هایی که سازمانش برای رجوی در منطقه کردستان انجام داده بود کتابی به انتقاد از وی نوشتند و حتی بنی صدر که مخالف رفتن رجوی به عراق بود و جدا شد باز همین شیوه را در پیش گرفتند. در مورد بقیه اعضای شورا هم مانند آقایان روحانی ، دکتر قصیم ، خانم و آقای متین دفتری و … همه آنان یک شبه مزدور نامیده شدند! آیا حرفهای رجوی در مورد آنان درست بوده که یک شبه مزدور حکومت ایران شده باشند؟ البته که جواب منفی است.
رجوی که بر اریکه قدرت تکیه زده بود در حالی که لیاقت آن جایگاه را نداشت تحمل انتقاد را نداشت و فرد را مورد بازخواست قرار داد. چون او در درون سازمان خودش را خدا می دانست که از هر گناهی مبرا است و شاهد حذف فیزیکی تعدادی از افراد در درون سازمان بودیم .
رجوی هیچ وقت حاضر نشد حتی یک انتقاد از خود را قبول کند او تمام شکست هایش در عراق و عملیات ها را به نیروهایش نسبت می داد.
وقتی فردی مانند رجوی کانون خانواده را از بین می برد ، وقتی زنان اعضای سازمان را به عقد خودش در آورده و با آنان برنامه رقص رهایی اجرا می کند و …. آیا می توان به چنین رهبر سازمانی که تا فرق سر در منجلاب قدرت و شهوت پرستی فرو می رود، اعتماد کرد؟
نفرات سازمان، کسانی که هر کدام عمر و جوانی خود را در راه مطامع رجوی به هدر دادند بعد از جدایی مورد لعن و نفرین او قرار می گیرند فقط به جرم اینکه تجربیات خود از سالها حضور در تشکیلات رجوی را بازگو می کنند!
البته این واکنش رجوی حتی در قبال افرادی که از سازمان مسعود کناره گیری کرده اند و به هر دلیلی سکوت اختیار کرده اند هم صدق می کند. یعنی یک شبه از مجاهد پاکباز تبدیل به مزدور وزارت اطلاعات می شوند؟!!
تمام این مارک زدنها و تهمت زدنهای رجوی برای افشاگری نفرات جدا شده به خاطر جلوگیری از ریزش نیرو در مناسبات جهنمی اش می باشد او فکر می کند که با این شیوه می تواند تشکیلاتش را سرپا نگهدارد.
سیستم ضد بشری فرلقه رجوی، انچنان فضای خفقان آوری در تشکیلات ایجاد کرده که هر فردی که جدا می شود و به دنیای آزاد قدم می گذارد حس تولدی دوباره دارد و این حس آزادی برایش بسیار ارزشمند است.
برای ما جدا شده ها مایه افتخار است در مسیری قرار گرفتیم که با افشاگری ماهیت ضد انسانی رجوی گوشه ای از پرونده سیاه خود را پاک نموده و نزد مردم ایران دیگر سرافکنده و شرمسار نیستیم. حال هر چقدر می خواهد رجوی و تشکیلات پوسیده اش ما را مزدور و … بنامد!
هادی شبانی

