مقاله ای با عنوان “پراگماتیسم برتر از ایدهآلیسم: چرا اسرائیل باید پس از ۱۲ روز جنگ، مجاهدین خلق را در آغوش بگیرد؟”، که توسط یک بلاگر به نام “جولیان رنل Julian Rennell”، روزنامهنگار و تحلیلگر امنیت و ژئوپلیتیک خاورمیانه، نوشته شده، به تاریخ 10 اوت 2025 (19 مرداد 1404) در روزنامه “تایمز اسرائیل The Times of Israel” درج گردیده است. رنل یک نظامی سابق نیروی دریایی ایالات متحده است که قبلا برای رسانه آمریکایی NPR کار می کرد و به تمام معنی یک صهیونیست می باشد.
این مقاله مفصل نشریه اسرائیلی به این صورت آغاز می شود:
“در جنگ ۱۲ روزه اخیر بین ایران و اسرائیل، چشمانداز استراتژیک سیاستهای اپوزیسیون خاورمیانه اساساً تغییر کرده و حقایق تلخی در مورد ماهیت مقاومت مؤثر در برابر رژیمهای توتالیتر آشکار گردیده است. همزمان با فرو نشستن گرد و غبار درگیری که جان بیش از ۱۱۰۰ ایرانی را گرفت و توانایی اسرائیل را در نفوذ به محافظتشدهترین تأسیسات ایران نشان داد، یک سؤال حیاتی مطرح میشود: آیا اسرائیل باید همچنان به تغییر ارگانیک و مردمی در ایران امیدوار باشد، یا باید به طور عملی از ابزارهایی که از نظر عملیاتی مؤثر بودهاند، استقبال نماید؟”
معنای این پاراگراف در مقدمه مقاله اینست که نباید روی مردم برای تغییر نظام در ایران از داخل حساب باز کرد و باید از ابزارهای عملیاتی مؤثر از خارج استفاده نمود. همان سیاستی که مجاهدین خلق بعد از پیروزی انقلاب و به شکل واضح تر پس از رفتن به عراق در پیش گرفته اند. یعنی مردم را به حساب نمی آورند و صرفا متکی به نیروی خارجی هستند.
در قسمت بعدی، مقاله تحت عنوان “مجاهدین خلق: منفور اما برای ویرانگری مؤثر” اینطور ادامه می دهد:
“دامنه همکاری مجاهدین خلق و موساد بسیار فراتر از حمله به یک بیمارستان است. مقامات آمریکایی تأیید کردهاند که مجاهدین خلق «توسط سرویس مخفی اسرائیل تأمین مالی، آموزش داده و مسلح شدهاند» تا دانشمندان هستهای ایران را ترور کنند. شبکه عملیاتی این سازمان ثابت کرد که قادر به ارائه «مختصات دقیق» زیرساختهای حیاتی، از جمله سایتهای امنیتی حساس، تأسیسات تسلیحاتی و آزمایشگاههای تحقیقاتی نیروهای ایرانی در طول جنگ بوده است.”
روزنامه تایمز اسرائیل
و سپس باعنوان “سیر تکامل عملیات موساد – مجاهدین خلق” آمده است:
“کارایی عملیاتی این سازمان از طریق توانایی آنها در ارائه دادههای هدفمند برای ترورهای بسیار ارزشمند بیشتر نشان داده شد. همسر دکتر مسعود علیمحمدی، فیزیکدان هستهای ایرانی، شهادت داد که «ده روز قبل از مرگش، شوهرم ایمیلها و تصاویر ماهوارهای از سایتهای هستهای ارسالی توسط مجاهدین خلق را به من نشان داد. وقتی او از همکاری خودداری کرد، آنها او را کشتند.»”
در بخش بعد با عنوان “ضرورت پراگماتیسم” مطرح می شود که:
“تحلیل کوین جون هلر Kevin Jon Heller”، استاد حقوق بینالملل، آموزنده است: «اگرچه اقدامات مجاهدین خلق ممکن است طبق کنوانسیونهای بینالمللی تروریسم محسوب شود، اما آنها از نظر عملیاتی در جایی که جنبشهای دموکراتیک شکست خوردهاند، موفق بودهاند. توانایی این سازمان در جذب عناصر، جمعآوری اطلاعات و هماهنگی عملیات پیچیده، آنها را به یک دارایی ضروری در کارزار اسرائیل برای مختل کردن برنامه هستهای ایران تبدیل کرده است.”
و در بخش دیگر با عنوان “توصیه اتخاذ سیاست واقعگرایانه” چنین نوشته است:
“اسرائیل باید روابط خود با مجاهدین خلق را در سیاست رسمی اش بگنجاند و از همکاری پنهانی به مشارکت استراتژیک آشکار روی آورد. این توصیه مبتنی بر سیاست واقعگرایانه محض است: مجاهدین خلق ثابت کردهاند که، صرف نظر از عدم محبوبیتشان در بین ایرانیان، قادر به ارائه نتایجی هستند که با اهداف استراتژیک اسرائیل همسو می باشد. گزینه جایگزین، یعنی انتظار برای جنبشهای مردمی برای توسعه قابلیتهای عملیاتی، میتواند دههها طول بکشد در حالی که ایران به سمت توانایی سلاحهای هستهای پیش میرود.”
بخش جالب و قابل توجه مقاله تحت عنوان “اجتنابناپذیر بودن واکنش منفی و مدیریت آن” است که آنچه در این بخش نوشته شده به صورت کامل در زیر می آید:
“هرگونه پذیرش آشکار مجاهدین خلق بدون شک واکنشهای منفی قابل توجهی را چه در میان مردم ایران و چه در سطح بینالمللی ایجاد خواهد کرد. همکاری تاریخی این سازمان با صدام حسین و ساختار داخلی خودکامه آن، این سازمان را به شریکی بیاحساس تبدیل میکند. با این حال، اثربخشی استراتژیک اغلب مستلزم اتحادهای ناخوشایند است.
اسرائیل باید این واکنش منفی را از طریق چندین مکانیسم، پیشبینی و مدیریت کند:
اول، این همکاری را به عنوان یک همکاری موقت و تاکتیکی به جای استراتژیک و دائمی مطرح کند. سودمندی مجاهدین خلق در بر هم زدن رژیم فعلی است، نه در حکومت بر ایران پس از انقلاب.
دوم، حفظ روابط موازی با جنبشهای دموکراتیک مردمی مانند پهلوی، قرار دادن آنها به عنوان شرکای ترجیحی برای سناریوهای پس از رژیم، در حالی که از مجاهدین خلق برای الزامات عملیاتی فعلی استفاده میکند.
سوم، اذعان به پیچیدگی اخلاقی در عین تأکید بر ضرورت عملیاتی. ضرورت استراتژیک اصلی اسرائیل جلوگیری از توانایی سلاحهای هستهای ایران است، هدفی که همکاریهای تاکتیکی با سازمانهای مؤثر اما منفور را توجیه میکند.”
در مطلب بعدی با عنوان “درسهایی از پیشینه تاریخی” چنین نوشته شده است:
“همکاری اسرائیل با مجاهدین خلق را باید در این چارچوب درک کرد: یک اتحاد تاکتیکی که برای دستیابی به اهداف عملیاتی خاص طراحی شده است، نه تأیید ایدئولوژی یا روشهای این سازمان. هدف، استقرار رهبری مجاهدین خلق در تهران نیست، بلکه استفاده از قابلیتهای عملیاتی آنها برای مختل کردن برنامه هستهای رژیم فعلی است.”
سپس مطلبی با عنوان “انتخاب نادرست بین پراگماتیسم و اصول” نوشته شده که در آن آمده است:
“جنگ ۱۲ روزه نشان داد که برتری نظامی به تنهایی و بدون اطلاعات عملیاتی و هماهنگی در سطح میدانی نمیتواند به اهداف استراتژیک دست یابد. مجاهدین خلق ثابت کردهاند که قادر به ارائه این قابلیتها به روشهایی هستند که جنبشهای دموکراتیک مردمی نمیتوانند. امتناع از استفاده از ابزارهای مؤثر به دلیل نداشتن حمایت مردمی، در برخورد با یک رژیم توتالیتر که به دنبال سلاحهای هستهای است، یک سوء تدبیر استراتژیک است.”
و سپس به انتهای مطلب و نتیجه گیری می رسیم که با عنوان “نتیجهگیری: ضرورت اتحاد پراگماتیستی” در مؤخره چنین نوشته است:
“در نهایت، انتخاب بین امیدهای ایده آلیستی و واقعیتهای پراگماتیستی است. جنگ ۱۲ روزه نشان داد که در مواجهه با رژیمهای توتالیتر، اثربخشی اغلب از محبوبیت مهمتر است. سیاست موساد اسرائیل دقیقاً به این دلیل موفق بوده است که این واقعیت پراگماتیستی را در نظر گرفته است. زمان آن رسیده است که سیاست دولت اسرائیل، صرف نظر از واکنش اولیه کسانی که خلوص اخلاقی را به موفقیت استراتژیک ترجیح میدهند، از این الگو پیروی کند.”
پیام مقاله کاملا روشن است. به زبان واضح می گوید که سازمان مجاهدین خلق گزینه غرب برای آینده ایران نیست و نخواهد بود و فقط باید موقتا از آنها به عنوان مزدورانی که می توانند خدماتی ارائه دهند استفاده ابزاری کرد و بعد از اتمام تاریخ مصرفشان دور انداخت.
آیا اعضا و هواداران و حامیان مجاهدین خلق تابحال به این واقعیت آشکار پی نبرده اند که چیزی فراتر از مزدور اجاره ای موقت نیستند؟ یک صهیونیست به زبان اشهدش می گوید که تنها کاری که از دست مجاهدین خلق، با توجه به میزان منفور بودنشان در میان مردم، بر می آید اینست که عناصری را در داخل ایران برای اقدامات خرابکارانه به عنوان مکمل عملیات دشمن از خارج جذب کنند و دیگر هیچ نقشی بعد از جمهوری اسلامی ندارند.
پس از انقلاب اسلامی سال 57 و قبل از آغاز جنگ ایران و عراق، مسعود رجوی سفری مخفیانه برای ارائه خدمات مزدوری به پاریس داشت و از طریق فرانسوی ها و با هدایت آمریکایی ها به صدام حسین وصل شد و قرار بر این بود که رژیم بعث با حمایت و امکانات غرب از خارج و مجاهدین خلق از داخل کار نظام نوپای جمهوری اسلامی را یکسره کنند که به خواست خدا و با هوشیاری مردم عملی نشد. پنج سال حضور مسعود رجوی در پاریس و هدایت اقدامات جاسوسی و تروریستی در داخل کشور از خاک فرانسه هم به یاری خدا و با مقاومت مردمی به جایی نرسید. نهایتا آمریکایی ها رجوی را مستقیما تحویل صدام حسین دادند تا به عراق برود و با تشکیل ارتش خصوصی صدام آشکارا در جنگ عراق علیه ایران در کنار دشمن قرار گرفته و خائنانه علیه مرزبانان و مدافعان ایرانی وارد عمل گردد.
با سقوط صدام حسین در عراق، اجبارا سازمان مجاهدین خلق ابتدا تحویل سعودی و سپس اسرائیل گردید تا همان نقش مزدوری و خیانت را به شکل دیگری ادامه دهد (رجوع شود به کتاب زندگی در اشرف: مجاهدین خلق – قربانیان اربابان بسیار – چاپ 2011 به زبان انگلیسی نوشته آن و مسعود خدابنده). اکنون ظاهرا پیشنهاد و برنامه اینست که همانطور که در سال 65 ارتباط با صدام حسین، که قبل از تجاوز عراق به خاک ایران برقرار شده بود، علنی گردید، ارتباط با اسرائیل هم بعد از همکاری های انجام شده علنی و گسترده شود.
سیاست همان و مزدور همان است، فقط از جانب آمریکا نقش صدام حسین اجبارا به بنیامین نتانیاهو داده شده است و این جای بسی خوشوقتی است چرا که ماهیت دشمنان ایران و ایرانی با گذر زمان هر روز بارزتر شده و پرده ها و نقاب ها کنار رفته و اصل موضوع نمایان گردیده است و این موضوع، مبارزه را برای کسانی که اهل مبارزه هستند بسا ساده تر می کند. اکنون مرزهای دوست و دشمن ملت ایران روشن تر از هر زمان دیگری است و تردیدها فرو ریخته و ماهیت هر کس عیان است.
البته ناگفته نماند که بر خلاف توصیف های این مقاله، به نظر نمی رسد که مجاهدین خلق در عمل چندان کارآیی برای اسرائیل داشته باشند چرا که در حال حاضر اسرائیل جاسوسی و تخریب و ترور را خودش مستقیما به عهده گرفته است و اخیرا دادن پیام به ملت ایران را هم خود نتانیاهو انجام داده است و فقط کم مانده که برای جلوگیری از ریزش نیرو در داخل مجاهدین خلق، نشست های سرکوب روانی عملیات جاری را هم نتانیاهو شخصا اداره کند.
برای مطالعه این مقاله به صورت کامل به لینک زیر مراجعه شود.
پراگماتیسم (Pragmatism) یا عملگرایی، یک مکتب فلسفی است که بر اساس آن، حقیقت و معنای یک ایده یا عمل با توجه به پیامدها و نتایج عملی آن سنجیده میشود. به عبارت دیگر، چیزی که در عمل سودمند و مؤثر باشد، حقیقی تلقی میشود.
ایدهآلیسم (Idealism) یا آرمانگرایی، در فلسفه به معنای دیدگاهی است که در آن ایدهها یا مفاهیم ذهنی، بر واقعیت عینی تقدم دارند. به عبارت دیگر، ایده آلیسم معتقد است که واقعیت نهایی، ذهنی است و جهان مادی، بازتابی از ذهن یا آگاهی است.

