رجوی در یکی از نشست ها بعد از معرفی مریم رجوی به عنوان به اصطلاح رئیس جمهور دوران گذار عنوان داشت حالا شما یک وظیفه خطیر و بزرگی را بر دوش می کشید. بردن مریم به عنوان امانت بزرگ خلق به تهران! وی در ادامه با انقلاب باسمه ای خود ، رو به مخاطبین که همان اعضای سازمان بودند گفت: من ابر قدرت نمی خواهم ، خاک نمی خواهم ، پول کلان نمی خواهم ، تسلیحات نمی خواهم من یک چیز می خواهم که همه شما دارید: تمام دل را می خواهم. من شاخص مبارزه و گره خوردن یک نسلی هستم که علیه شاه و شیخ بی دریغ خون داده و تنها امید یک خلق اسیر هستم!
سئوال این است در تفکر پوسیده رجوی چه چیزی نهفته بود که خودش را در چنین جایگاهی گذاشته بود که همه دل اعضایش را برای خودش می خواست!!
در حقیقت نقش مریم رجوی در سازمان معرفی مسعود به عنوان یک چهره بی بدیل و دست نیافتنی بود که اگر سس ایدئولوژیک بزنیم حتی بالاتر از ائمه و پیامبران سیر می کرد. مریم قجر آمده بود تا رجوی را در یک جایگاهی قرار دهد تا اعضای سازمان چشم و گوش بسته مطیع او باشند. وی در نشست های درونی بحث های ایدئولوژیک سازمان را دنبال می کرد. مسئولیت او در یک کلام تقدس گرایی بود. به صراحت می گفت شما اگر بخواهید به مسعود تکیه کنید اول باید جا پای من بگذارید یعنی به دنبال من بیایید. شما به تنهایی هرگز به رجوی نمی رسید. ما در داخل سازمان شاهد بودیم در نشست های درون تشکیلاتی بحث های سیاسی را مسعود رجوی دنبال می کرد. همسرش در بحث های سیاسی هیچ نقشی نداشت. در زمان حاضر وقتی می شنویم یک داعشی چطور خودش را منفجر می کند آن هم در جهت حفظ منافع رهبر خودش، تعجب می کنیم! اما باید بگویم همین کار را رجوی در سال 1360 در داخل تشکیلات پایه ریزی کرده بود. افرادی مانند گوهر ادب آواز و … در سنین کم وادار می شدند دست به عملیات انتحاری بزنند. بیایم جلوتر وقتی مریم قجر به دلیل پول شویی توسط دولت فرانسه دستگیر شد شاهد بودیم در حالی که مریم در داخل زندان بود اعضای سازمان در کشورهای اروپایی به دستور تشکیلات دست به خودسوزی می زدند، جالب این است مریم حتی حاضر نشد در زندان دست به اعتصاب بزند، ضمن این که در دادگاه هم طبق قوانین فرانسه بدون روسری ظاهر شد. آری مسعود و مریم قربانی می خواهند برای خودشان، در حالی که خودشان حاضر نیستند کمترین قیمت را بدهند.
امروز می بینیم رجوی فرصت طلب برای این که به سئوالات اعضایش پاسخ ندهد از آنجایی که پاسخی ندارد مجبور گردید به غیبت کبری روی بیاورد.
چند نمونه سئوال بی پاسخ : مگر اشرف را کانون استراتژیک نبرد قلمداد نکرده بودید؟ مگر نگفته بودید چو اشرف نباشد تن من مباد. چه شد؟ مگر لیبرتی را پلی به تهران معرفی نکرده بودید؟ مگر نگفته بودید انقلاب شما را واکسینه می کند؟
آخرالامر چه شد که با گردن شکسته از اشرف به لیبرتی به عنوان سر پل جابجا شدید و سپس دیری نپایید که از لیبرتی به کشور آلبانی منتقل شدید.
رجوی هرگز پاسخگو نبوده و نیست. به همین دلیل غیبت کبری را پیشه کرد. از من بپرسید اشکال چیست؟ می گویم دیواری که از بنیان کج بنا شده تا ثریا کج می رود، دلیل شکست انقلاب ایدئولوژیک رجوی از آنجائی که اصیل نبود و تقدس فرد “رجوی” را به دنبال داشت در نهایت منجر به شکست گردید. اکنون در آلبانی با تعداد اندکی سالخورده و فرتوت روبرو هستیم که توان هیچ کاری را ندارند و دنبال تخم طلا هستند و کلاه بدست منتظرند از آسمان بیفتد. باش تا صبح دولتت بدمد.
محمد رضا گلی

