نماد سایت انجمن نجات

در بیستمین سالگرد بازگشتم به میهن و آغوش خانواده

ایرج صالحی و همسرش

ایرج صالحی و همسرش

شهریور امسال 20 سال از بازگشتم به میهن و آغوش خانواده می گذرد. لحظه دیدار با خانواده و بخصوص دیدن پدر و مادرم بعد از آن همه سال تلخی، بسیار شیرین و لذت بخش بود. من به کشورم برگشته بودم و در کنار خانواده ام قرار داشتم. دو سرمایه ای که بدلیل انتخاب بسیار اشتباه و فریب و ظلم رجوی ها از دست داده بودم را دوباره بدست آوردم. دوباره هویت پیدا کرده بودم. دوباره می توانستم از ته دلم شادی کنم. به دلیل لطف خدا و دعای خیر پدر و مادر  و بخشش جمهوری اسلامی، من و بسیاری از افراد امثال من امکان زندگی دوباره یافتیم و آن روز، روز شروع زندگی دوباره من بود.

با بازگشتم نه تنها خانواده ام را شاد کردم، بلکه پایه ای ساختم که بر روی آن آینده را برای خودم بنا نمودم.

حالا از آن روز شیرین 20 سال می گذرد. نقطه ای که امروز در آن هستم از نظر من با آخرین روزی که در داخل تشکیلات بودم تفاوت نجومی دارد. در این 20 سال مثل هر انسان دیگری روزهای خوش و ناخوش را پشت سرگذاشتم. اما مسیر به طور کلی مسیری زیبا بود زیرا:

– بجای زندگی در شرایط بسته و تشکیلاتی که در آن هیچ ارزشی نداشتم و تنهایی همیشگی که به ما تحمیل می کردند، دیگر تنها و بی کس نیستم و در اطرافم کسانی هستند که آنها را دوست دارم و آنها نیز مرا دوست دارند.

– در داخل تشکیلات عمر و جوانی ام توسط رجوی تلف شد و به هدر رفت. اما از لحظه جدایی و بخصوص پیوند با خانواده زندگی ام دوباره شروع شد و معنا پیدا کرد.

– رجوی به من تنهایی تحمیل کرده بود. مرا از خانواده جدا کرد، ازدواج را ممنوع و حرام نمود و حتی دوستی با دیگر اعضا را به بهانه اینکه محفل است ممنوع نمود. اما امروز در کنار خانواده هستم. همسر و فرزند دارم و با اقوام و دوستانم ارتباط خوبی دارم.

– به جای زندگی ماشینی و اجباری که همه چیز از سوی سران تشکیلات تعیین می شد و هیچ نقشی در آن نداشتم، امکان این که برای خودم تصمیم بگیرم و آزاد باشم را به دست آوردم و در مشورت با دیگر اعضای خانواده و هر کس که لازم بدانم برای امروز و آینده تصمیم می گیریم.

– از استرس و فشار مستمر روحی و جسمی که رجوی ها بر ما تحمیل می کردند و زندگی مان را پوچ کرده بودند دیگر خبری نیست و بجای آن احساسات حقیقی دارم. چیزهایی در زندگی ام وجود دارند که آن را برای من پر معنا و لذت بخش کرده اند.

– به جای آن که مجبور باشم هر روز در نشست های مختلف شرکت کرده که نتیجه ی آن تحقیر و ایجاد کینه و دشمنی بین ما بود، در کنار خانواده و دوستانم عمرم را سپری می کنم که حاصل آن علاقه و احترام متقابل است.

– از بیگاری های مستمر برای رجوی ها نجات یافتم و بجای آن در حال تلاش هدفمند برای رسیدن به خواسته های درست خودم و خانواده ام هستم.

– از تشکیلاتی نجات یافتم که وقتی کسی می گفت بیمارم، نه تنها حرفش قبول نمی شد و از رسیدگی پزشکی محروم بود، بلکه مجبورش می کردند تا مثل بقیه کار کند. اما حالا اگر کمترین ناراحتی یا بیماری داشته باشم، همسر ، فرزند و دیگر اعضای خانواده با روی گشاده به من کمک می کنند و در کمال آرامش به مداوا می پردازم.

– به جای غم و اندوه مستمر و ظاهر سازی که در تشکیلات مجاهدین خلق یک امر عادی شده بود، شادی و غم هایم حقیقی هستند و به جای ظاهر سازی، آنچه که هستم را نشان می دهم و همانی هستم که هستم.

گفتنی زیاد است ولی برای طولانی نشدن مطلب از آن می گذرم برای بعد و فعلاً آنها را در یک جمله خلاصه می کنم “به کوری چشم رجوی ها که زندگی را از ما گرفتند و ما را به صورت برده در آورده بودند، من در حال زندگی کردن هستم و از آن لذت می برم.”

این نوشته را با آرزوی رهایی برای تک تک شما که در تشکیلات مخوف رجوی گرفتار هستید و سلامتی برای خانواده های چشم انتظارتان و رسیدن به آرزوی دیدار و تماس با شما که برای آن تلاش زیادی می کنند به پایان می برم.

ایرج صالحی

خروج از نسخه موبایل