در هفتههای اخیر، موج تازهای از مرگهای مشکوک و زنجیرهای در میان اعضای سالخوردهی فرقه تروریستی مجاهدین خلق خبرساز شده است. رسانههای وابسته به این گروه، بهصورت محدود و کنترلشده، درگذشت سه تن از اعضای خود به نامهای اصغر اکبرزاده، مصطفی کاشانی و کیومرث خلخال را اعلام کردند.
این سه تن، از بازماندگان نسل قدیمی سازمان محسوب میشدند که دههها در اسارت فکری و فیزیکی تشکیلات باقی مانده بودند.
منابع مستقل و گزارشهای جداشدگان از اردوگاه اشرف ۳ در آلبانی نشان میدهد که مرگ این افراد در شرایطی رخ داده است که بسیاری از اعضای سالخورده، با بیماریهای مزمن و محرومیت از خدمات درمانی کافی روبهرو هستند. به گفتهی شاهدان، اعضا از هرگونه ارتباط آزادانه با خانوادههای خود منع شده و تحت نظارت کامل تشکیلات قرار دارند.
منتقدان و ناظران حقوق بشری، این مرگها را بخشی از دومینوی فروپاشی درونسازمانی میدانند؛ پدیدهای که نتیجهی طبیعی سالها فرقهگرایی، انزوا، شستوشوی مغزی و سوءمدیریت درون ساختار رهبری مریم رجوی است.
در مقابل، رسانههای فرقه با استفاده از ادبیات ایدئولوژیک، این مرگها را «جاودانگی مجاهدان» نامیده و تلاش کردهاند واقعیت تلخ مرگهای خاموش را پنهان کنند.
بسیاری از ناظران باور دارند که مرگهای پیاپی اعضای قدیمی، نشانهای از پایان تدریجی حیات تشکیلاتی سازمان مجاهدین خلق است؛ سازمانی که از دهه ۱۳۶۰ تاکنون، پس از همکاری با دشمنان ملت ایران، از یک جریان سیاسی به فرقهای منزوی، فرسوده و بیپشتوانه تبدیل شده است.
اکنون، مرگهای زنجیرهای در اشرف ۳ نهتنها بیانگر وضعیت جسمی بحرانی اعضا، بلکه نمادی از فروپاشی روانی و تشکیلاتی یک سازمان تمامیتخواه است؛ فرقهای که رهبرانش در پی کنترل ذهن و بدن پیروان خود هستند، اما در عمل، تنها مرگ خاموش آنان را رقم میزنند.
فریدون ابراهیمی جداشده از فرقه رجوی

