برای فهم این مطلب که چرا رجوی همیشه سعی داشته در شکاف ها و تضادها زندگی کند قدری به گذشته سرک کشیده تا برایمان مشخص شود از همان بدو پیروزی انقلاب مردم ایران ، رجوی این گونه تنظیم نموده تا خطش را پیش ببرد. او فکر می کرد می تواند اینگونه سیاست های ضد ایرانی اش را پیش ببرد.
– موضعگیری سازمان بعد از پیروزی انقلاب 57
رجوی که تازه از زندان شاه آزاد شده بود سعی نمود برای مقابله با انقلاب نوپای مردم ایران در شکافی که بوجود آورده بود زندگی کند. او در همان ابتدا عنوان داشت در دایره حکومت دو جناح ارتجاع و لیبرال وجود دارد که در نهایت هر دوشان به سمت آمریکا خواهند رفت و فقط او و سازمانش می باشند که ضد امپریالیستی و در چپ همه گروهها و سازمانها قرار دارد و هر روز بر طبل این تحلیل مسخره خود می کوبید تا این که بعد از سی خرداد 60 شاهد بودیم به همراه بنی صدر لیبرال از کشور فرار نمود و تحلیل وی در مورد نزدیکی ایران به غرب دود شد و هرگز حاضر نشد به شکست تحلیلش بپردازد .
– جنگ عراق علیه ایران
در مورد جنگ عراق علیه ایران ابتدا سعی نمود خودش را همراه با نیروهای مقاومت مردم ایران در جنگ معرفی کند ولی بعدا تغییر موضع داده و جنگ را ضد مردمی دانسته و در نهایت بعد از فرار با معاون صدام یعنی طارق عزیز در فرانسه ملاقات نمود . رجوی فکر می کرد که جنگ عراق علیه ایران شکافی است که می تواند در آن رشد کند، به همین خاطر با وجود انتقادهای زیاد در مورد رفتن وی به عراق او در سال 65 نزد صدام رفت و سعی نمود با همکاری ارتش صدام بر تنور جنگ طلبی بدمد. او معتقد بود که ایران هرگز تن به صلح نخواهد داد و اگر این کار را قبول کند سرنگون خواهد شد . در این میان منتقدین به رجوی به او می گفتند که سازمان با رفتن به عراق و همکاری با ارتش دشمن به زائده جنگ عراق علیه ایران تبدیل شده است. ولی رجوی این گفته را قبول نداشت و شاهد بودیم در نهایت در تیر سال 67 ایران صلح را قبول نمود و رجوی با شکست این تحلیل که ایران هرگز تن به صلح نمی دهد حاضر نشد جواب بدهد. در نهایت رجوی برای اینکه زائده جنگ بودن را از روی خودش بردارد به این فکر افتاد که باید به ایران حمله کند تا شاید به خیال خامش به پیروزی برسد اما این حمله نیز با شکست مواجه شد و مجبور شد دوباره به عراق برگردد .
– دشمنی غرب و اسرائیل جنایت کار با ایران
رجوی بعد از سرنگونی صدام نیاز داشت که شکاف دیگری برای خود پیدا کند و این شکاف چیزی جز دشمنی غرب و اسرائیل جنایت کار نبود. به همین خاطر سعی نمود با لابی گری و دادن پول های زیاد حمایت جناح جنگ طلب غربی – اسرائیلی را بدست آورد. چون در هر مقطع رجوی نیاز دارد که مانند نوکر برای اربابی کار کند و این دفعه چه اربابی بهتر از اسرائیل جنایت کار که دشمنی او هیچ وقت با مردم ایران پایانی ندارد. در نهایت با افشاگری های رسانه های اروپایی در سالهای گذشته مسئولین سازمان با عوامل موساد در اروپا دیدار نمودند و از آن به بعد به خدمت موساد در آمدند تا خط ضد ایرانی شان را پیش ببرند. حتی در جریان جنگ 12 روزه هم هرگز علیه اسرائیل جنایت کار موضع نگرفت و مقصر جنگ را حکومت ایران معرفی نمود. رجوی فکر می کند می تواند در شکاف دشمنی اسرائیل جنایتکار با ایران به زندگی نکبت بار خود ادامه دهد اما شاهد بودیم که همچون دشمنان مردم ایران خوار و ذلیل شدند و مجبور به عقب نشینی شدند .
می توان به نمونه های دیگری هم اشاره کرد ولی سعی کردیم به همین چند مورد اشاره کنیم تا برایمان مشخص شود که رجوی وقتی از زندان آزاد شد و به خاطر همکاری با ساواک شاه و به کشتن دادن بنیان گذاران سازمان عملا به فردی تبدیل شد که دیگر قدرت تحلیل و درک درستی از شرایط را نداشت و در طی این سالیان شاهد بودیم یک مورد از تحلیل های وی درست در نیامد و همش غلط و در نهایت با شکست مواجه شد ولی از آنجایی که رجوی دچار توهم و خود بزرگ بینی است مانند هیتلر هرگز حاضر نیست شکست را قبول کند! حداقل او دست به خودکشی زد ولی رجوی عرضه این کار را هم ندارد و از مرگ ترس دارد چون در مقاطع مختلف وقتی جان بی ارزشش در خطر قرار می گرفت راه فرار در پیش می گرفت .
باید به رجوی گفت هر چقدر می خواهید مانند کرم در شکاف ها و تضادهای دولت های غربی ، اسرائیلی با ایران زندگی کنید ولی بدانید شما و سازمان تروریستی تان هیچ ارزشی برای آنان ندارید و روزی مانند دستمال مصرف شده به دور انداخته خواهید شد .
هادی شبانی

