نماد سایت انجمن نجات

رجوی باید پاسخگوی جوانی از دست رفته ام باشد

محمد رضا مبین

محمد رضا مبین

من در حصار اسارتگاههای رجوی، در میان آرزوهای جوانی ام، پیر شدم …

حسرت جوانی کردن در وجودم رسوب کرد، بهار را ندیده خزان شدم …

ای روزگار ! از چه کسی می توان گرفت، تاوان این جوانی از دست رفته را؟

27 سالگی ام تا 37 سالگی ام ، در اسارتی سخت و دردناک در بیابان های عراق، در درون فرقه ای خشن و ضدانسانی، جوانی ام را از من گرفتند، بی هیچ دستاوردی!

این چه داد و ستدی بود، من و دیگران ناجوانمردانه ، آری ، پیر شدیم.

می گویند جوانی ، فصل آرزوهاست، فصل امید هاست، بهار زندگی است، اما ما همه این ها را در خشونت یک فرقه ضدبشر از دست دادیم.

همین حالا که من این سطور را می نویسم، صدها انسان بیگناه دیگر در اشرف 3 ، در اقامتی کاملا اجباری و در درون حصارها، در حال پرپر شدن هستند. همه افسرده و پژمرده و دل مرده هستند، مردان خود را با سیگار و در خود بودن ، مشغول کرده و گذر ایام می کنند، حسرت خانواده و پدر شدن و پدر نامیده شدن یکی از بزرگترین حسرت به دلی های آنان است، اما خانم ها و زنان دربند، قصه های پر غصه تری دارند، آنها بیشتر تحت ستم هستند و مضاعف درد و رنج می کشند، احساسات زنانگی آنها نیز بشدت سرکوب شده است، هرگز نمی توانند مادر شوند، مادر شدن برایشان ممنوع است، زندگی کردن همچون زنان معمولی و خانمانه زندگی کردن برایشان ممنوع است!

شاید برخی خوانندگان بگویند : آنها خودشان انتخاب کردند و رفتند و الان تاوان اشتباهات خود را می دهند، همان مثل خربزه و نشستن پای لرز و …

اما نه ، ابدا اینطور نیست! این طرز تفکر غلط و اشتباه است.

اغلب کسانی که امروز در آلبانی و اشرف 3 ماندگار شدند، تک تک شان قصه های دردناکی دارند، همه روزی انتخاب کردند که به سازمان مجاهدین خلق بپیوندند، اما در معرض یک مغزشوئی استبدادی قرار گرفتند، درگیر مناسبات فرقه ای شدند، صبح تا شب در نشست های مختلف تفتیش عقاید باید شرکت کنند، مسعود رجوی در همدستی خائنانه با مریم رجوی، همه را وارد دستگاه ایدئولوژیکی کوری کردند که عاقبتی جز شستشوی کامل مغزی نداشت، تا کسی آنجا و آن شرایط را تجربه نکند، هرگز به عمق فاجعه پی نخواهد برد.

این را همه باید بدانیم، سازمان مجاهدین خلق یک فرقه ی مخرب ذهن و ضدانسانی است که فقط اسارت و بدبختی به ارمغان می آورد، تنها راه مصون ماندن از چنین فرقه هائی نیز ، آگاهی بخشی است، انتقال تجربیات است، اشراف به ترفند های این سازمان می تواند نجات دهنده باشد.

جداشدگان از این سازمان ، حکایت های بسیار دردناکی را نقل می کنند. بهترین پیشگیری و درمان و واکسینه شدن به چنین سازمان های مخربی، مطالعه ی خاطرات این دردکشیدگان و آشنایی با تاریخچه ی این فرقه می باشد.

اما کسانی که سالها در معرض خشونت های فرقه ای بوده اند، عمر و جوانی خود را در این فرقه ها از دست دادند، نیازمند جلسات متعدد روانپزشکی و روان درمانی هستند. برای زخم خوردگان فرقه، زمان بسیار زیادی لازم است تا خود را و هویت از دست رفته شان را بازسازی کنند. در این میان یاری و همراهی دیگران و درک شدن آنها ، جزو نیازهای مبرم این هویت سازی است.

جداشدگان و ستم دیدگان از این سازمان، در اسفند سال 1399 شکایت مبسوطی را برای اولین بار علیه مسعود رجوی و سازمان استبدادی اش ، در محاکم قضائی مطرح کردند که منجر به صدور رای قطعی و صدور رای مبنی بر غرامت نقدی شد. گرچه غرامت نقدی و هر چیز دیگری ، جبران جوانی از دست رفته شان را نخواهد کرد، اما می تواند مرحمی بر زخم های آنان گردد. عمق استثمار در این سازمان، بسیار زیادتر از آنی است که همگان شاید تصور کنند، همه ی اعضای سازمان بی هیچ ریالی، سالها شبانه روز در خدمتی اجباری در اختیار این فرقه بودند و از دست دادن جان و کشته شدن، بدیهی ترین بهایی بود که در قدم اول همه باید بدان متعهد می شدند.

یک سری ها را نباید بخشید…
کسانی را که نگذاشتند جوانی کنی
و در اوج جوانی کاری کردند که دلت پیر شود
یک سری ها را نباید بخشید!
همان هایی که باعث شدند
چشمانت از اشک، کبود و قرمز شود…

اما ما نجات یافتگان از فرقه رجوی، امروز  پس از تولدی دوباره ، به زندگی نگاه متفاوتی داریم. همه چیز برای ما لذت بخش تر است، حتی در ترافیک های طولانی ماندن هم وقتی به حضورمان در آن فرقه نگاه می کنیم، مسرت بخش است، از ترافیک هم لذت می بریم، باورتان می شود؟

شاید همه دوست داشته باشند، با هواپیما به مسافرت بروند، در هتل های 5 ستاره اقامت کنند و … اما ما دوست داریم سرعت زندگی کردن را پائین و پائین تر بیاوریم، با ماشین مسافرت کنیم و از مسیر هم لذت ببریم، حتی یک پیاده روی ساده ، یا یک کوه پیمایی ساده برای ما بسیار شیرین و خاطره انگیز است، خوردن جوجه کباب در کنار جوی آبی، شیرین ترین خاطرات زندگی را برای ما رقم می زند، همراهی و در کنار داشتن همسری مهربان و دلسوز و فرزندانی شایسته ، تمام این لذت ها را چندین برابر می کند. ما به دنبال لذت بردن از تک تک ثانیه های زندگی مان هستیم.

آهنگ کند زندگی برای ما لذت بخش است، مسیر زندگی کنونی ما، همه جایش شیرین است. شاید ته دل ما زخمی و خنجر خورده باشد، اما امروز در اوج زندگی می کنیم. ما همه چیز را زیباتر از دیگران می بینیم. دنیا برای ما رنگارنگ ترین تابلوی خلق شده ی خداوندی است و همه جایش زیباست. نعمت های خدا برای ما ، مثل آبی زلال و روان است که می نوشیم.

من امروز در کلاس های مختلفی ثبت نام کردم و حضور دارم، از اغلب حاضران ، سنم بیشتر است، حتی در برخی موارد از استاد کلاس ها هم ، سنم بالاتر ست، اما پرشورتر از بقیه ، کنجکاوتر از دیگران در این کلاس ها حضور پیدا می کنم و همیشه حتی نمراتم نیز بقیه را شگفت زده می کند، شاید در دید آنها شرکتم در این کلاسها تمسخر آمیز باشد، اما من خود را دانشجو و دانش آموزی تشنه می دانم که مشتاق کسب آن دانش و علم هستم. در دوران تحصیلات کارشناسی ، در بین 180 مهندس ، رتبه ی اول را آوردم، در تحصیلات ارشد نیز وضع تقریبا بدین گونه بود. در کلاس های نظام مهندسی نیز همین گونه است، زندگی برای ما رنگ دیگری دارد.

سرعت خود را کم کنید و از زندگی لذت ببرید. سرعت زیاد نه تنها باعث می‌شود که منظره ها را از دست بدهید، بلکه حس اینکه به کجا می روید و چرا می‌روید را نیز از دست خواهید داد.

برای رسیدن به آرامش درون:
زلال باش و رها،
با دلی پاک و باصفا،
عاشق باش و مهربانی کن،
آنقدر که بتوانی همه را،
در قلب سراسر مهرت جای دهی . . .

محمد رضا مبین

خروج از نسخه موبایل