سلامی گرم به دوست صمیمی ام یحیی مرادپور
عزیز دل من امیدوارم حالت خوب باشد و سلامت باشی. من محبت های تو را زمانی که در اردوگاه های اسرا در عراق ( رمادی ) بودیم هیچوقت فراموش نکرده و نخواهم کرد.
در این روزها که در کنار خانواده ام هستم مدام به یاد شما می افتم.
من تلاش های خواهرت را می بینم که همچنان پیگیر وضعیت شما می باشد و تمام سعی و کوشش آنان جهت رهایی و یا دیدار با شماست.
من نیز به یادتان هستم و آرزو میکنم تو را در کنار خانواده ات ببینمت و ساعاتی با هم دوباره از گذشته ها صحبت کنیم و شما ما را با گفته های خود مسرور نمایید.
یحیی جان، یار قدیمی هر وقت که این پیام را دریافت کردی و خواندی، بدان در فکر تو هستم و شنیده ام بعد از جدا شدن من از تشکیلات برای شما مشکلاتی پیش آمده و دستتان آسیب دیده، بخدا بسیار ناراحت و نگران شدم و امیدوارم که سلامت و سر حال باشید. من از شما و دیگر دوستان میخواهم در اسرع وقت تصمیم نهایی را گرفته و به دنیای واقعی و آزاد آمده و طعم واقعی زندگی و رهایی را درک نمایید. خواهرت منتظر است و ما نیز از دیدارت خوشوقت و خوشحال خواهیم شد.
دوست قدیمی شما غلامعلی میرزایی – لرستان

