نماد سایت انجمن نجات

هواداران جوان، ماندگارتر هستند یا نیروهای حرفه ای تمام وقت؟

محمد رضا مبین

زمانی که در سازمان بودیم، این بحث خیلی مطرح می شد که روی هواداران سازمان چقدر می شود حساب باز کرد و تکیه کرد؟

جواب قاطع این بود که خیلی کم. چون آنها شب به خانه می رفتند و اولویت اول و آخرشان خانواده و همسر و فرزندان بود و در حاشیه زندگی خود سری هم به سازمان می زدند، اما در جای جایش آنها نیروی قابل اتکاء برای سازمان محسوب نمی شدند. آنها بین مبارزه و زندگی ، زندگی را انتخاب کرده بودند، از سازمان هم در جهت منافع همان زندگی استفاده می کردند، برای بحث پناهندگی و ماندگاری در همان کشور و … با کمترین تلنگر هم، همان هواداران وا می رفتند و اصلا سراغی از سازمان هم نمی گرفتند، هرگز نمی شد از آنها حسابرسی کرد و یقه گیری کرد، آنها خود را در قبال سازمان پاسخگو نمی دانستند.

اما نیروهای حرفه ای مبارزه، کسانی بودند که در منطقه (آنموقع در عراق و پادگان اشرف) به صورت تمام وقت حضور داشتند، خانواده ای برایشان متصور نبود، شب به خانه رفتن نبود، حقوقی نمی گرفتند، باید در عملیات جاری روزانه ( نشست انتقاد و انتقاد از خود) و غسل روزانه ( نشست بیان تناقضات جنسی در جمع)، شرکت می کردند و حساب پس می دادند.

علم مبارزه می گوید:
مبارزه نیازمند عناصر حرفه‌ای است که خود را وقف مبارزه کنند و به صورت حرفه‌ای به مطالعه و تحقیق و سپس عمل بپردازند. پیچیدگی شرایط اجتماعی و سنگینی بار مبارزه انقلابی ایجاب می‌کند که افراد درگیر، مبارزه را به طور حرفه‌ای انتخاب کنند. در ادامه تجمع افراد حرفه‌ای مبارزه ضرورت ایجاد یک تشکیلات انقلابی را الزام آور می‌کند. زیرا مناسبات درونی افراد حرفه‌ای درگیر در یک مبارزه، باید تعریف شود. همچنین مناسبات و روابط آنان با نیروهای دیگر نیز باید تعریف شود. مبارزه حرفه‌ای باید استراتژی مشخص داشته باشد.
در سازمان مجاهدین ، همه چیز بر شیادی و کلاهبرداری استوار بود،اصلا مبارزه ای در کار نبود که نیاز به نیروهای تمام وقت و حرفه ای باشد، سازمان مجاهدین در پروسه ، به دکانی دو نبش برای مسعود رجوی مبدل شده بود که از آن ارتزاق اقتصادی و جنسی می کرد، هدف برقراری و تداوم سلطنت مینیاتوری برای مسعود و مریم رجوی بود.

اما برگردیم به بحث خودمان :
الان سازمان روی هواداران جوانی که بصورت انگشت شمار در خارجه جمع کرده است و با مریم رجوی هم در برخی خیمه شب بازی ها ، ملاقات می کنند، سرمایه گذاری کرده است و سعی در فریب افکار عمومی دارد، سازمان تلاش می کند مریم رجوی از دور خارج شده را ، به نسل جوانی پیوند بزند که گویا دغدغه ی اصلی شان سرنگونی جمهوری اسلامی است! همین جوانان باید بدانند که فقط پس از چند روز همراهی و هم قدمی با سازمان، باید به تمام دوستان دور و نزدیک خود و علی الخصوص باید به تمام اعضای خانواده ی خود پشت کنند و حتی فکر کردن به آنها هم ممنوع خواهد بود، باید تا آخر عمر در تجرد اجباری بسر ببرند، باید خود را دست بسته تسلیم سازمان کنند، این شروع راهی است که به فرجامی بسیار سیاه ، ( سیاه تر از آنچه که هر انسانی تصور کند) منجر خواهد شد.

اما نکته ای که جالب است این است که هم باید این فریب خوردگان جوان بدان توجه کنند و هم کادرهای تصمیم گیرنده در سازمان:
ما که نیروی مبارز تمام وقت و حرفه ای برای سازمان بودیم، وقتی هویت پشت پرده و اصلی سازمان را دیدیم، وقتی سلول های انفرادی در پادگان اشرف را دیدیم، وقتی جنایات بیشمار سازمان در حق اعضایش را دیدیم، با تلاش های بسیار زیاد، پس از هفت خوان رستم، پس از جوانی از دست رفته ی خود، موفق شدیم خود را از آن سازمان استبدادی و شکنجه گر نجات دهیم. ما رهبری سازمان و تمامیت سازمان را، مانند تفاله ای نجس و گندیده رها کردیم و خود را نجات دادیم. لبخندهای ژکوند امروز مریم رجوی، برای فریب این جوانان و این دختر و پسرها، شاید فریبنده باشد، اما در دستان مریم خنجری خونین و فولادین، پنهان شده است که در گذر زمان چون دشنه به قلب تک تک این جوانان فرو خواهد کرد.

امیدوارم سخن دل امثال ما که جوانی خود را در این راه تباه کردیم، به گوش این جوانان فریب خورده برسد، ای کاش فرصتی فراهم بود تا بتوانم رودرو برای دقایقی کوتاه با آنان هم صحبت شده و از خودم برایشان بگویم.

محمدرضا مبین

خروج از نسخه موبایل