جوانان عزیز و آگاه
تاریخ ، آینه عبرت هاست و در خلال درس آموزی از این عبرت ها است که انسان می تواند مسیر درست زندگی برای نیل به پیشرفت و شکوفایی و افتخار را طی کند. پندها و عبرت ها می تواند چراغ راه نسلی باشد که با گذر از کوران حوادث و به کارگیری تجارب نسل پیشین ولو تلخ آینده پرافتخاری را برای خود دامن بزنند. انسانها هرگز نباید به عقب برگردند، بلکه باید تلاش کنند از گذشته پلی برای موفقیت به سوی آینده بسازند.
من به عنوان نسل جوان دهه 50 که تحت تاثیر فضای جوشان برآمده از انقلاب و شکسته شدن اختناق شاهنشاهی فرصت کردم تا در عرصه اجتماعی وارد فعالیت های سیاسی شوم ، و به دلیل شور و نشاط ناشی از جوانی و صرفا متکی بر احساس و عواطف و با درک و شناختی سطحی سازمان مجاهدین خلق را انتخاب کردم و عمر و جوانی ام را به پای آن ریختم فرصتی دست داد تا از طریق فضای مجازی فیلمی از گردهمایی مریم قجر عضدانلو (رجوی) با تعدادی از جوانان با عنوان پیوستگی نسل ها در نبرد برای آزادی بمناسبت 30 مهر را ببینم.
در این جلسه که به ادعای مجاهدین خلق نمایندگان 32 انجمن جوانان هوادار مقاومت در حضور مریم قجر عضدانلو سخنرانی کردند این شیوه از جذب جوانان که من از آن به عنوان یک دام گسترده به منظور فریب و جذب جوانان نام می برم، در حقیقت در ادامه همان شیوه های جذب و فریبی است که در سال 58 در بستر اجتماعی صدها نفر امثال من را گرفتار کرد.
من در اینجا دوست دارم برای تفهیم و تفاهم بیشتر با شما و پر کردن خلاء اختلاف سن و زمان داستان نسل خودم را در قالب یک قصه برایتان بنویسم.
آهای بچه ها: یکی بود یکی نبود، زیر این سقف آسمان کبود به جز خدا، جوانانی هم بودند که برای تحقق جامعه و آرمانی زیبا برای خود و مردمشان زندگی می کردند. آنها نسلی متکی بر جسارت، صداقت و اعتماد بودند که در جستجوی پاسخ به برخی از چرایی ها تصمیم گرفتند برخلاف جریان آب شنا کنند. نسلی از این جوانان همانند من به جریان حرکت های اعتراضی مردم برعلیه رژیم شاه پیوستند تا آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی را برای مردمشان که علیرغم ثروت هنگفت در فقر و محرومیت زندگی می کردند به ارمغان بیاورند.
کلاس نهم دبیرستان بودم که به دریای خروشان انقلاب پیوستم، از دوران دبیرستان، به یک درک و آگاهی نسبی از وضعیت جامعه رسیده بودم. دیدن فقر و وضعیت اسفناک مردم بندر که به رغم درآمد سرشار تاسیسات بندری و زندگی در سرزمین نفت در کپرهای حلبی زندگی می کردند بذر مخالفت با رژیم شاه را در درونم کاشت، ومن را به عرصه سیاست کشاند.
با پیروزی انقلاب اسلامی وشکل گیری آزادی های سیاسی و اجتماعی سازمانها و گروه های سیاسی مختلفی در جامعه خود را مطرح کردند. که نام مجاهدین خلق برای من به خاطر ویژگی های مذهبی شان از جذابیت بیشتری برخوردار بود. از سال 56 در کنار آشنا شدن با افکار و کتاب های دکتر شریعتی، زندگی نامه بنیان گذاران و و دفاعیات آنها را در دادگاههای نظامی شاه را خوانده بودم.
دفاعیات مهدی رضایی و فاطمه امینی تاثیر زیادی روی من گذاشته بود. من در آن سالها از استراتژی و مبانی اعتقادی مجاهدین خلق آگاهی نداشتم. ولی صرف اعتقادات مذهبی آنها و همچنین شجاعت و از جان گذشتگی بنیان گذاران و دیگر اعضای آن در مبارزه با رژیم شاه که گفته میشد در حمایت از طبقه زحمتکش جامعه صورت گرفته من را شیفته آنها کرده بود.
این ذهنیت و شناخت اولیه باعث شد از طریق یکی از دوستانم در دانشکده نفت آبادان به میز کتاب آنها که در قالب دانشجویان مسلمان فعالیت می کردند کشیده شوم. واینچنین من با سازمان مجاهدین خلق آشنا شدم. سازمانی که احساس می کردم گمشده سالیان من است.
ادامه دارد
علی اکرامی

