نماد سایت انجمن نجات

مجاهدین خلق؛ اسطوره‌های ایستادگی در مسیر غلط

شکست مجاهدین

تاریخ معاصر ایران پر از شخصیت‌ها و گروه‌هایی است که برای آرمان‌های بزرگ خود تلاش کردند و کم‌ و بیش توانستند اثری به‌ جا بگذارند؛ اما در میان این اسطوره‌ها، یک گروه با جدیت مثال‌زدنی و پشتکار بی‌پایان، مسیر متفاوتی را در پیش گرفت. مسیری با مقصدی به نام “هیچ” و با راننده‌هایی که هرگز مقصد را ندیدند: مجاهدین خلق!

بیایید قدری واقع‌بین باشیم، منظور از چهار دهه تلاش بی‌وقفه، فقط شمارش روزهای تقویم نیست؛ قصه‌ای است از صبح و شب‌هایی که اعضای این فرقه زیر فشار سرکردگان آن، با انرژی وصف‌ناپذیر به امید تحولی خیالی، به آب و آتش زدند. هر روز اطلاعیه، هر هفته فراخوان، هر ماه بیانیه و هر سال یک “انقلاب” پیش رو! آن‌ها چنان در تکرار این چرخه گیر افتاده‌اند که گویی قرار است به جای پیروزی، رکورد جهانی در تکرار شکست را ثبت کنند.

تلاش‌های این گروه گاهی مانند دوچرخه‌سواری بر روی تردمیل است؛ تا ابد پدال می‌زنند اما حتی یک سانتی‌متر هم جلو نمی‌روند. اگر دانشمندانی روزی کشف کنند که انرژی صرف‌شده مجاهدین خلق می‌تواند مبدل شود به تولید برق برای یک شهر، شاید تنها دستاورد واقعی‌شان همین باشد! چون در دنیای سیاست ایران، خروجی این همه تقلا چیزی جز چند خط خبر در رسانه ای دست چندم دنیا و نابودی صدها جوان وطن که به اینها اعتماد کردند نبوده است.

درس بزرگ این داستان، تناقض آشکاری است که همگی به وضوح می‌بینیم: این گروه علیرغم صدها نامه، هزاران تجمع و میلیون‌ها پیام تبلیغاتی، موفق نشده حتی پایگاهی نسبتاً متوسط در جامعه ایران به دست بیاورد. حقیقت این است که مجاهدین خلق در داخل ایران نه محبوب‌اند، نه قابل احترام! هر بار کوشیدند بر موج اعتراضات سوار شوند و نقش قهرمان را بازی کنند، مواجه شدند با واکنش منفی و اتحاد بی‌سابقه مردم علیه افکار و رفتارهای‌شان.

جامعه ایران بارها و بارها نشان داده مجاهدین خلق را قهرمان خود نمی‌داند؛ بلکه بیشتر آنها را یادآور شکست‌های پیاپی و تلاش‌های بی‌نتیجه می‌شناسد. حتی گاهی تلاش‌شان برای ایجاد بحران یا تحریک افکار عمومی، دقیقاً روی سر خودشان خراب شده و فقط گامی دیگر به سوی فراموشی برداشته‌اند.

جالب آنجاست که اعضا و رسانه‌های این تشکیلات، همچنان با شور و هیجان از دستاوردهای خیالی سخن می‌گویند؛ گویی نشستن در دکه‌های رسانه‌ای غربی، خود نوعی فتح بزرگ است! تبلیغات پرشور در شبکه‌های اجتماعی، فریادهای آتشین، بیانیه‌های رنگارنگ و حتی «فراخوان‌های جهانی» هم نتوانست اندک تغییری در جایگاه اجتماعی‌شان ایجاد کند. شاید روزی این گروه را به عنوان الگویی در کتب انگیزشی معرفی کنند: الگویی برای کسانی که دوست دارند بدانند چطور می‌توان ده‌ها سال تلاش کرد و نه فقط هیچ دستاوردی نداشت، بلکه گاهی حتی به نماد شکست بدل شد.

از طرفی اگر روزی علم روانشناسی بخواهد سرسختی و سمج بودن را از لحاظ رفتاری تحلیل کند، حتماً باید پرونده مجاهدین خلق را جداگانه بررسی نماید. چرا که این حجم از پشتکار برای «هیچ» به ندرت در تاریخ معاصر دیده شده است! درس بزرگِ خنده‌داری که اینان به نسل آینده می‌دهند: “اگر می‌خواهی واقعاً انگیزه و استقامت داشته باشی، مواظب باش مقصدت بی‌ارزش نباشد! چون با تمام تلاش، ممکن است فقط دستاوردت سرگرمی دیگران و ثبت شکست‌های پیاپی باشد.”
در حقیقت، مجاهدین خلق بیش از هر چیز دیگر، به نماد مقاومت مضحک در برابر پذیرش واقعیت تبدیل شدند. گروهی که با قدرت مثال‌زدنی، نه برای پیشرفت و سازندگی، که برای بحران و تخریب و بحران‌آفرینی جان کندند؛ و هر بار با واکنش منفی قاطع ملت ایران مواجه شدند.
اگر بخواهیم جمله‌ای طلایی برایشان بنویسیم:

ایستادگی، اگر در راه غلط باشد، فقط رکورد شکست را جابجا می‌کند.
مجاهدین خلق، فاتحان بلامنازع “هیچستان” شدند؛ و این دستاوردی است که هیچ‌کس نمی‌تواند از آن‌ها بگیرد!

سالاری

خروج از نسخه موبایل