نماد سایت انجمن نجات

بازخوانی طرح تجزیه ایران در شورای ملی مقاومت

شکست راهبرد جنگ مسلحانه شهری

پیش از پرداختن به طرح‌های ضدایرانی شورای ملی مقاومت، باید دید چه عواملی باعث شد که این شورا به تجزیه ایران تحت عنوان فریبنده «خودمختاری» تن دهد و از همان ابتدا که هیچ چشم‌اندازی برای بدست گرفتن قدرت وجود نداشت، بجای پرداختن به مهمترین مسئله‌ای که با آن مواجه بود، یعنی «شکست راهبرد جنگ مسلحانه شهری» به فکر تقسیم‌بندی ایران بیفتد!؟ به همین خاطر، اندکی به عقب باز می‌گردیم و رخدادهای خونین دهه‌ی 60 را بازبینی می‌کنیم:

44 سال پیش، مسعود رجوی در یک اقدام ضدایرانی و نابخردانه، با این تصور که می‌تواند جمهوری اسلامی را با یک قیام مردمی (مشابه بهمن 57) سرنگون سازد و خود بر اریکه‌ی قدرت تکیه دهد، بدون مشورت با اعضاء و کادرهای سازمان و بدون اینکه هواداران و میلیشیای مجاهد (نوجوانان و جوانان دانش‌آموز و دانشجو) را آماده‌ی تغییر و دگرگونی بزرگ کرده باشد، تصمیم گرفت تشکیلات مجاهدین را در 30 خرداد 1360 وارد فعالیت تروریستی (فاز نظامی) کند. اقدامی بشدت ویرانگر که از همان ابتدا به شکست انجامید و با وجود برپا شدن تظاهرات 300 هزار نفره در تهران، که عمدتاً به سلاح سرد و گرم مجهز بودند، به جایی نرسید و جز بحران‌سازی و به کشتن دادن بسیاری از جوانان و نوجوانان ایرانی از هر دو طرف، دستاوردی نداشت.

دراین حرکت ویرانگر، نه تنها مردم با مجاهدین همراه و همسو نشدند، بلکه بخش بزرگی از هواداران سازمان نیز خط خود را از رجوی جدا کردند. به ‌گونه‌ای که مسعود پس از آن هیچگاه نتوانست حتی یک تجمع کوچک در ایران برپا کند. آخرین تلاش وی برای سرنگونی با تظاهرات مسلحانه نیز در 5 مهر همان سال با شکست سنگین مواجه شد و پس از کشته شدن قریب 1200 تن از مجاهدین، تشکیلات آنها برای همیشه در ایران برچیده و محدود به فعالیت مخفیانه تروریستی شد که سوژه آن نیز دیگر مثل قبل مقامات نظام نبودند بلکه مردم کوچه و خیابان به بهانه‌های مختلف هدف قرار می‌گرفتند و از آنها به اسم «سرانگشتان اختناق آفرین» یاد می‌شد.

با اینحال، همین عملیات‌های کور و بی‌هدف نیز چند ماه بعد، با کشته شدن دهها تن از اعضای دفتر سیاسی، کادرها و فرماندهان رده بالای سازمان (از جمله موسی خیابانی و اشرف ربیعی، معاون و همسر مسعود رجوی) به پایان نزدیک شد و بازماندگان این تشکیلات به عراق منتقل شدند.

بازخوانی طرح تجزیه ایران

تأسیس شورای ملی مقاومت

مسعود از همان ابتدا تصور داشت که جمهوری اسلامی با تظاهرات 30 خرداد سقوط خواهد کرد، اما شکست این پروژه، او را واداشت که ضربات خود را به رأس نظام وارد نماید و به همین خاطر، نقشه ترور رهبران نظام را به مرحله اجرا درآورد: ترور آیت‌الله خامنه‌ای در 6 تیر، بمبگذاری حزب جمهوری در 7 تیر (که طی آن بیش از صدتن از مقامات نظام از جمله آیت‌الله بهشتی -رئیس قوه قضائیه- به شهادت رسیدند)، ترور محمد کچویی رئیس زندان اوین در 8 تیر…

اما هیچکدام از این برنامه‌ها نتوانست مسعود رجوی را به هدف نهایی برساند و درعوض جنبش عدالتخواهی را دچار آسیب جدی و اهداف انقلاب را گرفتار ضربه سنگین نمود و نهایتاً دشمن را در پیشبرد خواسته‌های خود علیه ایران و انقلاب اسلامی جری‌تر و مصمم‌تر کرد.
در نتیجه، مسعود که سازمان را در باتلاق انداخته بود، برای گریز از این وضعیت، دست به یک اقدام سیاسی زد و در 30 تیر 1360، تأسیس شورای ملی مقاومت را اعلام نمود تا سایر جریان‌های سیاسی را هم وارد گود کند و از مهلکه‌ی انزوا بگریزد. اگرچه بعدها مدعی شد که این شورا از سوی بنی‌صدر تأسیس شده و او را رئیس‌جمهور دوران گذار معرفی کرد و خود در نقش نخست‌وزیر ظاهر شد تا کنترل را بدست گیرد، اما همه اینها برنامه‌ی خودش برای نقش‌آفرینی در خارج کشور و جذب مقامات غربی و جریان‌های سیاسی غیرمجاهد بود. به همین خاطر، درست یک‌هفته پس از اعلام تأسیس شورا، به همراه بنی‌صدر به فرانسه گریخت تا از خطر بگریزد و در باتلاقی که ایجاد کرده بود، غرق نشود.

تأسیس شورای ملی مقاومت که در ابتدا سروصدای زیادی بپا کرد، گامی برای «اعتبار دادن به سازمان مجاهدین، مشروعیت دادن به مبارزه مسلحانه، کشانیدن سایر جریان‌ها به جنگ مسلحانه، معرفی کردن شورا به عنوان جایگزین دمکراتیک در برابر نظام، و در نهایت جذب هوادار از بین چند میلیون ایرانی خارج کشور» بود. مجاهدین در آن زمان چندان شناخته شده برای غربی‌ها نبودند و مسعود از طریق وجهه‌ی سیاسی بنی‌صدر و نام «شورای ملی مقاومت» توانست هم خودش را برجسته و معروف کند و هم سازمان مجاهدین را در عرصه سیاسی معرفی و وارد زد و بندهای امنیتی نماید.

یکی از جریان‌های اصلی شورا پس از مجاهدین و بنی‌صدر، حزب دمکرات کردستان به رهبری قاسملو بود که بعدها در چند عملیات مشترک نظامی با پیشمرگه‌های مجاهد نیز شرکت داشت. اما این حزب زیاد با شورا نماند و جدا شد، و بقیه جریان‌ها نیز هیچ‌گونه وجهه و اعتبار خاصی نداشتند. علاوه بر جریان‌های موجود، تعدادی شخصیت سیاسی نیز به شورا پیوسته بودند که به مرور مسعود را مستبد تشخیص دادند و جدا شدند و امروز از این شورا جز افرادی فاقد اعتبار که سلطه مجاهدین را پذیرفته‌اند، کسی باقی نمانده است.

طرح‌های شورای ملی مقاومت

مهمترین طرح‌هایی که از سوی این شورا در همان ایام به تصویب رسید: «آزادی‌ها و حقوق زنان – خودمختاری کردستان – جدایی دین از دولت – همبستگی ملی» بودند. این طرح‌های فریبنده، در گذر ایام، پوشالی بودن خود را بخوبی آشکار کردند، چرا که:

1- آزادی‌ها: مسعود و مریم رجوی به هیچ نوع «آزادی و اختیار» انسان اعتقادی ندارند و در مناسبات مجاهدین حتی آزادی اندیشه، و اختیار بر جسم و جان نیز سرکوب شده است. در این تشکیلات، آزادی را سرسپردگی کامل به رهبری عقیدتی معنا می‌کنند و به‌رسمیت می‌شناسند. حتی افکار و عقاید تک‌تک نیروها نیز باید تحت کنترل تشکیلات باشد.

2- حقوق زنان: مفهوم این واژه در سازمان مجاهدین، به معنای پذیرش سلطه مسعود بر جسم و جان زنان است. زن مجاهد حتی «حق» ندارد به مردی جز مسعود رجوی بیندیشد و او را محرم خود بداند. زن مجاهد حتی اختیار جدا شدن از سازمان را ندارد و مهوش سپهری رسماً زنان را تهدید کرده بود هر عضو شورای رهبری بخواهد جدا شود، باید کنار باغچه گذاشت و سر برید. بسیاری از زنان شورای رهبری به عقد مسعود درآمدند و یا مقطوع‌النسل شدند که عواطف آنها منحصر به مسعود باقی بماند.

3- دین و دولت: در دستگاه مجاهدین، مسعود و مریم «رهبر عقیدتی» هستند و آنچه آنها ابلاغ کنند، حکم خداست. به این معنا که هرگونه سیاست‌ورزی باید با نظر آنها باشد و تمام امور تشکیلاتی، نظامی، اجتماعی باید بر اساس خواسته آنها شکل بگیرد و پیش برود. با این ایده، هیچ سیاستی به انجام نمی‌رسد جز اینکه نظرات مسعود بر آن لحاظ شده باشد. مریم هنگام پذیرش جایگاه ریاست جمهوری (ابلاغ شده از سوی مسعود) به صراحت گفت به شرطی این مسئولیت را می‌پذیرد که مسعود به عنوان رهبر عقیدتی بالای سرش باشد. در نتیجه: جدایی دین از دولت در دستگاه رجوی بی‌معنا و یک فریب برای دمکراتیک جلوه دادن شوراست!

4- همبستگی ملی: در نگاه رهبری مجاهدین، همبستگی چیزی نیست جز پذیرش هژمونی سازمان از سوی دیگران. اساساً دلیل جدایی بسیاری از اعضای شورا این بود که آنها مسعود را مستبد می‌دانستند و می‌گفتند هیچ نظری جز دیدگاه خودش را برنمی‌تابد. مسعود به همبستگی ملی هیچ اعتقادی ندارد و تنها در صورتی برای خود متحد اتخاذ می‌کند که طرف مقابل رهبری مطلقه‌ی او را پذیرفته باشد و سیاست مدنظر او را جلو ببرد. در چهل سال گذشته، نه تنها کسی با مجاهدین متحد و همراه نشده، بلکه اکثر شخصیت‌ها نیز از آنها جدا شده‌اند و مجاهدین را مستبد خوانده‌اند.

طرح خودمختاری، گامی برای تجزیه

در این میان، تنها طرحی که مجاهدین روی آن تأکید داشته‌اند و همچنان مطرح می‌کنند، طرح «خودمختاری» است. این طرح برای اولین بار در 17 آبان 1362 به تصویب شورا رسید. مسعود در نشست‌های درونی معترف شد که پذیرش این طرح صرفاً بخاطر جلب رضایت قاسملو (دبیرکل حزب دمکرات کردستان) بوده است. چون برای وی بسیار مهم بود که مهمترین حزب کردی در ایران در شورا باشد. بخصوص که قاسملو نقش کلیدی در ایجاد رابطه بین مجاهدین و دولت وقت فرانسه و مقامات امنیتی این کشور ایفا کرده بود و در کردستان نیز از نفوذ قابل توجهی برخوردار بود و مسعود برای تثبیت پایگاه‌های خود در کردستان و همچنین برای انجام عملیات‌های مشترک در آن مناطق به حمایت وی نیاز داشت. (توضیح: مسعود چند ماه قبل از ورود مجاهدین به فاز نظامی و عملیات تروریستی، به‌صورت مخفیانه به فرانسه رفته بود و با مقامات امنیتی آنجا ملاقات داشت. قاسملو که دارای تابعیت فرانسوی بود و رابطه نزدیک با مقامات امنیتی فرانسه داشت، مقدمات این سفر را فراهم کرد. البته برادران مسعود نیز تابعیت فرانسوی داشتند).

کسانی چون من که آن زمان هنوز فهم و درک محتوایی از «خودمختاری» نداشتیم، به اعتبار حرف مسعود (که عمیقاً باورش داشتیم)، این مسئله را پذیرفته و به آن اعتماد کرده بودیم. البته در تصورمان هم نمی‌گنجید که خودمختاری گامی در راستای تجزیه ایران باشد. شاید هم اساساً معنای آنرا بخوبی فهم نمی‌کردیم. اما امروز که چند دهه می‌گذرد و وضعیت اسفبار «اقلیم کردستان» پیش روی ماست (که چگونه جولانگه موساد و سیا شده و هر روز از همانجا برای تجزیه عراق و ایران نقشه می‌کشند)، چیزی برای انکار وجود ندارد. نمونه دیگر چین است که در گذشته بخاطر خودمختاری هنگ‌کنگ و امروز بخاطر خودمختاری تایوان در آستانه یک جنگ قرار دارد و آمریکایی‌ها در حال دسیسه برای جدایی کامل تایوان از چین هستند.

در سال‌های اخیر، آمریکا و رژیم صهیونیستی اقدامات گسترده‌ای برای تضعیف و تجزیه کشورهای منطقه به انجام رسانیده‌اند که نمونه‌های بارز آن عراق، سوریه و لیبی هستند. در کنار آن، تلاش گسترده‌ای برای تجزیه یمن، سودان و افغانستان صورت گرفته که پایانی هم برای دسیسه‌های آنان متصور نیست. البته ترکیه و عربستان هم در امان نخواهند ماند، اما هدف نهایی آنها تجزیه ایران است که هرچند به ظاهر از ابتدای انقلاب با تحریک جریان‌های تجزیه طلب محلی آغاز شد و همچنان برای محقق کردن آن نقشه‌های متعددی را ترسیم کرده‌اند، اما طرحی است که انگلیسی‌ها و بعدها آمریکایی‌ها از جنگ جهانی دنبال نموده‌اند. اگر مریم رجوی در این سالیان بر خودمختاری تأکید بیشتری دارد و بجز کردستان به خودمختاری مناطق دیگر هم اشاره می‌کند، بی علت نیست و می‌خواهد آمریکا و اسرائیل بفهماند که اگر به قدرت برسد، یقیناً سیاست آنها را در ایران پیاده خواهد کرد.

نگاهی به برنامه‌های 10ماده‌ای مریم (که مدام روی آن تأکید می‌کند)، نشان می‌دهد که تمام محورهای آن، محقق کردن خواسته صهیونیست‌ها است. از طرح خودمختاری گرفته تا از بین بردن پروژه اتمی، موشکی و پهپادی و همچنین از بین بردن محور مقاومت در منطقه برای راحتی کار اسرائیل در تسلط بر منطقه غرب آسیا…

بازخوانی طرح تجزیه ایران

فروش کشور قبل از داشتن مالکیت

در سالگرد تصویب این طرح ضدایرانی، مجاهدین دوباره مشغول برجسته‌سازی و تبلیغ برای آن شده‌اند و چندین برنامه برای تلقین آن به هواداران خود تولید کرده‌اند که نشان می‌دهد تأکید روی این مسئله، اهمیت زیادی برای مریم رجوی دارد و مصرّ است که به این طرح خود جامه عمل بپوشاند بدون آنکه نسبت به سایر طرح‌های شورا حساسیت خاصی داشته باشد.

مسعود بدون اینکه چشم‌اندازی برای رسیدن به قدرت داشته باشد، پیشاپیش با صدام و ملک عبدالله قرارداد بسته بود تا بخش‌هایی از ایران را در ازای کمک‌های مالی و تسلیحاتی، به آنان تحویل دهد (ضمیمه کردن اروندرود به خاک عراق و جزایر سه‌گانه به عربستان). اما چون در آنجا به هدف خود نرسید و صدام سرنگون شد، به قلاب آمریکا و اسرائیل آویزان شد تا از طریق آنها به مقصود برسد، و اینبار آنها را به تجزیه کامل‌تر ایران نوید داده است و می‌خواهد این برنامه را با خودمختار کردن چند استان ایرانی محقق کند. به همین خاطر است که مشاهده می‌کنیم در این ایام تأکید بیشتری بر آن دارد و به تبلیغ آن می‌پردازد تا در مسابقه وطنفروشی و خیانت، گوی سبقت از سایر جریان‌های برانداز برباید.

ملت ایران و بویژه جوانان ایرانی، باید مراقب این دسیسه جدید باشند و در دام شعارها و سخنان به‌ظاهر دلنشین و دمکراسی‌خواهانه مریم نیفتند. با همین جملات حقوق‌بشری و عدالتجویانه بود که دهها هزار دانش‌آموز و دانشجو، طی چند دهه در مسلخ زوج رجوی ذبح شدند، بدون اینکه بفهمند مسیرشان نه به آزادی و عدالت ختم می‌شود و نه بویی از استقلال دارد.

حامد صرافپور

خروج از نسخه موبایل