تجربه من با جداشدگان از تشکیلات رجوی
۱. گفتوگو در شبکه MCN
دیشب در برنامه «Informacion» شبکه MCN شرکت کردم؛ برنامهای که فرصت داد تا مسیر حرفهای و انسانی خود را توضیح دهم، دربارهٔ مستندهایم پیرامون جداشدگان سازمان مجاهدین خلق (MEK) سخن بگویم و همچنین از فعالیتهایم برای روشن کردن حقیقت زندگی افرادی بگویم که دههها در انزوا زندگی کردهاند.
خبرنگار برنامه از من پرسید:
«آشنایی شما با مهاجران ایرانی و جامعه قربانیان MEK چگونه آغاز شد؟»
این پرسش دریچهای بود برای بیان داستانی که نه تنها حرفهای، بلکه عمیقاً انسانی و احساسی است؛ داستانی درباره مسئولیت اخلاقی من نسبت به این افراد.
۲. آغاز مسیر – نخستین مواجهه با واقعیت MEK
سالهاست که با انجمن «نجات» همکاری دارم؛ انجمنی که نماینده ایرانیان جداشده و ناراضی از سازمان مجاهدین خلق است. آنها مرا با واقعیتی آشنا کردند که هیچ شباهتی به تصویری که MEK در عرصه بینالمللی ارائه میدهد ندارد:
واقعیتی تلخ، همراه با فشار روانی، انزوا، جدایی اجباری خانوادهها و نقض گسترده حقوق بشر.
من خبرنگار هستم و زمانی که در آمریکا بهعنوان مجری فعالیت میکردم، با انجمن نجات آشنا شدم. ارتباطی که ابتدا کاملاً حرفهای بود، رفتهرفته به یک ماموریت انسانی تبدیل شد. امروز افتخار دارم که این انجمن را در آلبانی اداره کنم؛ کشوری که میزبان صدها عضو سابق MEK است که پس از خروج از عراق در اینجا زندگی میکنند.
با شنیدن شهادتهای آنها دریافتم که این افراد نه یک گروه سیاسی، بلکه قربانیان یک سازوکار پیچیده کنترل ذهن و فشار ایدئولوژیک بودهاند. همین موضوع آغازگر پروژه مستندسازی من شد.
۳. مستند – سفری حرفهای و روحی
نخستین مستندم با عنوان «در خلیج فارس – مادر، عشق، جدایی» در ابتدا یک پروژه رسانهای بود، اما به یک سفر عمیق انسانی تبدیل شد. این فیلم در بسیاری از شهرهای آلبانی اکران شد و با استقبال گرم مخاطبان روبهرو گردید؛ استقبالی که نشان داد این موضوع ناشناخته برای مردم آلبانی قابل درک و مهم است.
پس از موفقیت این فیلم، تصمیم گرفتیم به سراغ ریشه رنجها برویم؛ به سراغ مادرانی که بیش از ۳۰ سال از فرزندانشان هیچ صدایی نشنیدهاند. برای ثبت حقیقت، به تهران سفر کردم و از نزدیک با خانوادههایی گفتگو کردم که تنها با یک عکس زندگی میکنند؛ نه تماس، نه صدا، نه نامه.
۴. MEK – توهّم دموکراسی که به ماشین انزوا تبدیل شد
در این گفتوگو تأکید کردم که MEK در آغاز خود را یک اپوزیسیون دموکراتیک معرفی میکرد، اما آنچه جداشدگان برای من روایت کردند چنین بود:
بازگشت علیه مردم و کشور خود
همکاری با دشمنان ایران
تبدیل شدن به یک ساختار بسته شبیه به فرقه
حبس اجباری نیروها در اردوگاههای بسته
جداسازی خانوادهها
حذف هویت فردی
کنترل و شستوشوی ذهنی مستمر
به همین دلیل بارها گفتهام و امروز نیز میگویم:
MEK یک سازمان سیاسی نیست؛
یک ساختار بسته، غیردموکراتیک و غیرشفاف است که در تضاد کامل با معیارهای حقوق بشر قرار دارد.
۵. سفر من به ایران – شهادتها، فرهنگ و واقعیت انسانی
در ایران این افتخار را داشتم که با همکارم بهزاد علیشاهی، رئیس انجمن نجات در تهران، دیدار کنم. او مرا در شهرهای تهران و مشهد همراهی کرد و از مکانهای فرهنگی و تاریخی ارزشمندی بازدید کردیم.
یکی از مکانهای نمادین که دیدم، پارک «ایران کوچک» بود؛ مجموعهای زیبا از نمادهای فرهنگی سراسر ایران. برای من این پارک استعارهای از «ایرانی واقعی» بود؛ ایرانی که MEK بیش از ۳۰ سال از اعضای خود پنهان کرده است.
همچنین توفیق یافتم به حرم مطهر امام رضا (ع) بروم؛ مکانی که میلیونها ایرانی از سراسر جهان آن را مقدس میدانند.
۶. پروژههای جدید و یک پلتفرم بینالمللی اطلاعرسانی
اکنون در حال آمادهسازی پریمیر مستند جدیدم هستم که قرار است در تمام شهرهای آلبانی نمایش داده شود.
همزمان با همکاری ITV، در حال ایجاد پلتفرم تلویزیونی «Farsi Time» هستیم؛ رسانهای که تمرکز اصلی آن بر موضوعات زیر خواهد بود:
روایتهای جداشدگان از MEK
شهادت مادران چشمبهراه
تجربههای انسانی خانوادههای ازهمگسیخته
تحلیلهای مستند از واقعیت اردوگاههای MEK
این پلتفرم قرار است آرشیوی از حقیقت و دادگاهی عمومی علیه فریب ایدئولوژیک باشد.
۷. پیام من به عنوان یک پدر و یک شهروند
در پایان مصاحبه، از یتمیر کنعانی تشکر کردم که همراهی او مسیر حرفهای و انسانی من را آسانتر کرد. همچنین از تمامی همکارانی که در مستند مشارکت داشتند سپاسگزارم.
بهعنوان یک پدر، درد مادران ایرانی را امروز بیش از هر زمان دیگری با تمام وجود حس میکنم. وقتی رنج را از نگاه یک پدر میبینی، هر جزئیاتی معنای دیگری پیدا میکند.
اعتقاد دارم هر شهروند آلبانی وظیفه دارد حقیقت را بشناسد.
شنیدن کافی نیست؛ باید واقعیت را دید و فهمید که در اردوگاههای MEK چه میگذرد.

