مسعود رجوی رهبر تشکیلات مجاهدین خلق از یک نقطه ای در سال 1360 به سمپات ها و هواداران خود فتوا صادر کرد که در رویارویی با رژیم و کمیته و سپاه و اطلاعات در عملیات های ترور شک و دودلی نداشته باشند. چون او به عنوان رهبری حتی اگر کسی را بی گناه و اشتباهأ ترور کرده باشند ( منظور صرفأ ریش دار) و خون او را ریخته باشند، به عنوان رهبری قیامت را به گردن می گیرد و نیروها چون دستور رهبر و حلقه وصل به خدا و پیغمبر را اجرا کرده اند مورد بازخواست قرار نمی گیرند .
حتی رجوی هواداران خود را مجاب کرد که در موقع دستگیری و سئوال و جواب از طرف مامورین رژیم نه هویت خود را فاش کنند و نه واقعیت را بگویند بلکه صرفأ بگویند مجاهدند و پدر و مادرشان سازمان و رجوی است و حتی رجوی خط داده بود که هر هوادار و عضوی که اعتماد سازمان را می خواهد جلب کند باید کاری کند که رژیم او را اعدام کند چون سازمان با اعدام ها و ریخته شدن خون می تواند حقانیت خود را به جهانیان اثبات کند.
این نقطه آغاز خیانت رجوی و فریب سمپاتها و ریختن خون آنها در دهه 60 بود و اما در دهه 70 و 80 در مراحل و پروسه های انقلاب درونی موسوم به انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین خلق، رجوی در یک سری نشست ها خود را تلویحأ امام زمان معرفی نمود و رهبری عقیدتی و حلقه وصل نیروهایش به خدا و پیامبر! صراحتأ به نیروهایش اعلام نمود که او عواقب تمام کارها و گناهان و اعمال آنها در قیامت با خدا و پیامبر را به گردن می گیرد و هیچ عضو مجاهدی مورد بازخواست قرار نمی گیرد و مستقیمأ به بهشت می روند .
در واقع این فتوای رهبری برای اشباع نیروها از ایدئولوژی ساختگی مجاهدین و بستن ورودی عقل و هوش نیروها و ضمانت و به نوعی فریب و واکسینه شدن آن ها برای هر گناهی که مرتکب شوند بود .
یعنی که رجوی احتیاج به نیرویی داشت که بدون سئوال و جواب و بدون شک و شبهه ترور کند و گناه و عواقب آن را به ذهن نیاورد و فکر کند تضمین شده رجوی است.
نتیجه این شد که تیم عملیاتی راهگشایی در منطقه مرزی تردد می کند و چوپان عشایری را در مرز می بیند و به فرمان رجوی برای اینکه چوپان معبر عبور و مسیر تردد آنها را لو ندهد چشم او را کور می کند و یا زبان او را قطع کرده چون ظاهرأ چوپان در تردد قبلی این تیم ها اطلاعات آنها را لو داده بود .
اینگونه نیرویی که رجوی او را فریب داده با فتوایی قلابی و بی محتوا هم کور می کند و هم زبان از حلقوم در می آورد و اگر هم لازم باشد نارنجک می کشد و خود را منهدم می کند و هم سیانور می خورد بدون اینکه ذره ای به عقل و شعوری که خداوند به وی داده رجوع کند و صرفأ دستور تشکیلاتی فردی را پذیرفته که خود هم به ویرگولی از فتواهای رنگارنگ خود اعتقادی ندارد.
عباس کرمی

