اگر تاریخچه گذشته و معاصر سازمان وطن فروش مجاهدین ضدخلق و مسعود رجوی را مرور کنیم، سراسر وطن فروشی و بی شرافتی است، از کشتار مردم در فاز نظامی و فرار از صحنه سیاسی ایران گرفته تا ورود به عراق و تشکیل ارتش باصطلاح آزادیبخش در مقابل سربازان و فرزندان ایران، همه و همه جز خیانت و بی شرفی چیزی نبوده است.
سال 1377 وقتی افسران عراقی صدام حسین در قرارگاه همایون برای ما کلاس منفجرات و مین برگزار می کردند، من بعنوان یک شرکت کننده ایرانی در آن کلاس شرم می کردم که قاتلین سربازان ایرانی چرا باید برای ما آموزش نظامی برگزار کنند؟! گرچه من در اقامتی اجباری در آن قرارگاه و اسارتگاه حضور داشتم و همه چیز جبر و اجبار بود، اما به عنوان یک ایرانی شرمنده می شدم که یک دشمن خارجی برای ما کلاس آموزش نظامی گذاشته است. اما برای مسعود رجوی یک افتخار بود که در عراق حضور دارد و صدام حسین دشمن مردم ایران و قاتل جوانان ما در 8 سال جنگ، میزبان اوست.
نانی که مسعود رجوی در عراق می خورد، منشاء آن منابع مالی دشمنان مردم ایران بود، مسعود رجوی یک خائن بالفطره است، یک جنایتکار جنگی است که در زمان جنگ کشور خود با دشمن مردم ایران ، همکاری نظامی کرده است، عمق این خیانت و جنایت، بسیار بیشتر از آن است که در وصف و عمق آن بتوان در چند سطر مطلب نوشت، از ستون پنجم نیز عبور کرده است، مسعود رجوی ، خودش یک دشمن بالفعل مردم ایران است، او تمام مرزهای بی شرافتی و خیانت را پشت سر گذاشته است.
امروز هم هرگز در هیچ شهر و ورزشگاهی به نفع او و سازمانش شعاری داده نشده است، هر چه بوده است در وصف شرافت آذربایجان بوده است و بس .
آذربایجان با ستارخان ها و باقرخان هایش، سقفی بلند بالا از شرف و غیرت را در تاریخ ایران رقم زده است که ابدا هیچ ربطی به مسعود رجوی ها و دیگر وطن فروشان ندارد، تاریخ تمام شهرهای ایران، مملو از این آزادگان است، از دلیران تنگستان در جنوب بگیر تا میرزا کوچک خان جنگلی در شمال، همه ترسیم کننده مرز شرافت و غیرت ایران و ایرانی بودند، هرگز جلوی دشمن سرخم نکردند، وقتی کنسول روس پرچم سفید فرستاد تا ستارخان تسلیم شود، آن را پاره کرد و گفت: «من میخواهم هفت دولت زیر بیرق ایران باشد، من زیر بیرق بیگانه نروم.» «ستارخان»؛ مردی از جنس غیرت و فولاد بود. آنروز سرداری از محله امیرخیز تبریز برخاست و خواب را از چشم پادشاهان قاجار و تزار روسیه گرفت.
اما مسعود رجوی که بود و چه کرد؟
او بیرق بیگانه ای نمانده است که زیر آن نرود! هنوز یادمان نرفته است که در عراق وقتی نیروهای آمریکائی بر عراق و پادگان اشرف مسلط شدند، مسعود رجوی برای ما پیام داد که من به مسئولین شما گفتم اگر لازم باشد ، باید برای حفظ شما ، ( بخوانید برای حفظ جان بی مقدار مسعود)، دامن هم بپوشند! دامن بپوشند، من سلاح هایتان را تحویل دادم و بین سلاح و سلاح دار ، من شما را انتخاب کردم!!!
کجا امثال ستارخان ها و میرزاها، سلاح تحویل دشمن دادند و دامن پوشیدند؟
صحبت از شرافت و غیرت ایرانی ، برای دهان مسعود رجوی ، خیلی بزرگ است، صحبت از مردان و زنان شجاع تاریخ ایران، حکایت مردان و زنان دلیری است که هرگز جلوی دشمن سرخم نکردند.
از نشانه های یک تمدن، میزان وفاداری مردم از جمله سرداران، و حاکمان، قهرمانانش، نسبت به ارزش های ملی است. ایران هرچند از توسعه نیافتگی رنج می برد، ولی با اتکاء به فرهنگ عظیم امثال ستارخان می تواند، به سرعت جبران عقب افتادگی کند.
زمانی که سرکنسول روسیه در تبریز، به ستارخان می گوید که اگر پرچم روسیه را بر بام خانه خود نصب کند، امنیت خواهد داشت، پاسخ ستارخان به او آموزنده و نماینده فرهنگ کهن ایران زمین در ایران دوستی است. سخنانی که نه فقط تاریخی اند، بلکه از بنیان های ارزشی، فکری و فلسفی یک ملت در طول تاریخ سرچشمه می گیرند.
شاید به بحث مان مربوط نباشد، اما می گویم :
اگر ایران همین امروز هم ، در برخی عرصه ها، قدری کوتاه می آمد ، شاید امروز شاهد این حجم از تورم و گرانی نبودیم، اما این فشارها به هزار بی شرافتی جلوی دشمنان مردم ایران می ارزد، زمان ستارخان فرزندان همین تبریز از گرسنگی ریشه ی درخت هم خوردند، خاک را خوردند اما خاک را به دشمن ندادند، ما فرزندان همان ستارخان هستیم.
خطاب به مسعود رجوی و از دل آذربایجان با تمام عمق وجودم فریاد می زنم :
آذربایجان شرف دی ، “رجوی” بی شرف دی …
والسلام
محمدرضا مبین

