ضربالمثل قدیمی میگوید: از روباه پرسیدند شاهدت کیست؟ گفت دمم.
اکنون دقیقاً در همین نقطه ایستادهایم؛ جایی که تشکیلات رجوی، دم خودش را به عنوان شاهد به دادگاه معرفی میکند و انتظار دارد افکار عمومی و دستگاه قضایی جهان آن را «دلیل معتبر» بپندارند.
ماجرا چیست؟
رسانهای بهنام «اینفوبائه» به نقل از منابع وابسته به شورای موسوم به «ملی مقاومت» مدعی شده است که چهار عضو این شورا پس از سی سال، ناگهان به یاد آوردهاند که «اطلاعات دست اول» درباره انفجار آمیا در سال ۱۹۹۴ داشتهاند و اکنون همزمان شاهد و کارشناس پروندهاند!
سؤال بدیهی این است:
• این چهار نفر سه دهه کجا بودهاند؟
• چرا درست در مقطعی که تشکیلات رجوی به بنبست کامل سیاسی، تشکیلاتی و ریزش نیروی انسانی رسیده، «خوابنما» شدهاند؟
• چگونه کسانی که از دهه شصت مدعی «قطع کامل رابطه با حاکمیت ایران» بودهاند، ادعا میکنند به جلسات فوقمحرمانه عالیترین مقامات دسترسی مستقیم داشتهاند؟
شاهد یا بازیگر سناریو؟
ادعای «شهادت کارشناسانه» این افراد، نه تنها فاقد وجاهت حقوقی است، بلکه از منظر منطقی نیز مضحک است.
کسی که خود سابقه فعالیت مسلحانه، ترور، بمبگذاری و همکاری با دشمن خارجی دارد، چگونه میتواند هم شاهد بیطرف و هم کارشناس مستقل باشد؟
اگر این منطق پذیرفته شود، فردا هر گروه تروریستی میتواند اعضای خودش را بهعنوان “کارشناس حقیقت” معرفی کند و تاریخ را از نو بنویسد.
هدف واقعی چیست؟
این نمایش نه ربطی به عدالت دارد و نه دغدغه قربانیان آمیا.
ماجرا در بستر تحولات اخیر قابل فهم است:
• شرطبندی رجویها روی سقوط سریع نظام پس از تنشهای منطقهای شکست خورد.
• آتشبس تحمیلی پس از ناکامیهای میدانی، تمام رؤیاهای «نخود نخود هر که رود خانه خود» را نقش بر آب کرد.
• اعتراضات، فرار نیروها و قرنطینهسازی در اردوگاه مانز، تشکیلات را از درون متلاشی کرده است.
• مریم قجر برای بازسازی اعتبار از دسترفته نزد اربابان غربی، ناچار به تولید «پروندههای مصرفی» شده است.
پرونده آمیا، با توجه به دولت فعلی آرژانتین و نزدیکیاش به نتانیاهو، بهترین بستر برای پولپاشی، لابیگری و خودفروشی سیاسی تشخیص داده شد.
شورای ملی مقاومت؛ دمِ رجوی
شورایی که نام «ملی» را یدک میکشد، امروز نه ملی است، نه شورا و نه مقاومت.
ترکیب آن یا:
• مردهاند،
• جدا شدهاند،
• یا به افراد سالخوردهای با عصا و ویلچر محدود شدهاند که هر از گاهی برای مصرف رسانهای از انبار بیرون آورده میشوند.
این شورا چیزی جز امتداد بیولوژیک رجوی نیست؛ همان دم روباهی که بهعنوان شاهد معرفی میشود.
واقعیت تلخ
آنچه امروز بهنام «شهادت تاریخی» عرضه میشود، در واقع تف سربالایی است.
دروغهای نجومی، نهتنها پروندهای را تقویت نمیکند، بلکه ماهیت بنگاه خبرچینی و جاسوسی باقیمانده از تشکیلات رجوی را بیش از پیش عیان میسازد.
تشکیلاتی که از بدو تولد، حیاتش در «شکاف» بوده است:
• شکاف میان مردم و قدرت،
• شکاف میان حقیقت و دروغ،
• شکاف میان وطن و خیانت.
و امروز که شکافها بسته میشوند، خودِ تشکیلات در حال فروپاشی است.
جمعبندی
دخیل بستن به «شهادتهای دیرهنگام»، «کارشناسان گمنام» و «هویتهای سکرت» نه عدالت میآورد و نه حقیقت.
تنها چیزی که عیان میشود این است که اربابان خارجی نیز فهمیدهاند روی اسب بازنده شرط بستهاند.
و تاریخ، مثل همیشه، با روباه مهربان نیست.
عیسی آزاده

