نقض حقوق بشر در مناسبات فرقه تروریستی رجوی – قسمت 16

میزگرد کنکاش و بررسی نقض حقوق بشر در مناسبات درونی فرقه رجوی – قسمت شانزدهم

قادر رحمانی: در رابطه با علت خودکشی یعقوب دوست دارم به شرایطی اشاره کنم که باعث خودکشی او شد. در یکی از نشست ها یعقوب را خیلی تحت فشار گذاشتند بلایی به سرش آوردند که خیلی سخت و دردناک بود. به او دشنام دادند و توهین کردند حتی به سر و صورتش تف کردند. یعقوب در نشست پاک داغون شد روحیه و اعصابش به هم ریخت. دو روز بعد یعقوب سر پست همان مکانی که نشست گذاشتند منظورم قرارگاه علوی ست. اگر گذرتان به علوی افتاده باشد، حتما می دانید قرارگاه علوی بین تپه ها قرار دارد. یعقوب به همراه یکی از بچه ها به نام حسین بالای تپه نگهبانی می داد ناگهان صدای تیری شنیدم و سپس مشاهده کردم حسین با لباسهای خونی و با عجله و هراسان پایین آمد. سریع رفتم پیش حسین و از او پرسیدم چی شده؟. حسین گفت یعقوب خودش را با تیر زد.‼ من و تعدای از بچه ها با سرعت به محل استقرار یعقوب دویدیم. یعقوب روی زمین افتاده بود و خون زیادی در اطرافش جاری بود. در همین حین که همه سراسیمه و نگران بودیم فرماندهان رسیدند و با عجله روی یعقوب ملافه ای انداختند و به ماشین منتقلش کردند و با سرعت دور شدند. فردای آن روز به ما گفتند: یعقوب در حین رفتن به دستشویی پایش لیز خورد، به زمین افتاد و تیر اتفاقی شلیک شد و به مغزش اصابت کرد. این توجیه فرماندهان خیلی مضحک بود چون همه بچه هایی که در قرارگاه علوی بودند به خوبی می دانستند توضیحات فرماندهان دروغی بیش نیست زیرا بر اساس آموزش هایی که دیده بودند در هنگام نگهبانی می بایست سلاح در حالت ضامن قرار بگیرد و ضمنا نمی بایست سلاح را مسلح کنند. پس چگونه سلاح یعقوب در عین حال که در حالت ضامن قرار نداشت مسلح نیز بود؟! در واقع کسی باورش نشد یعقوب اتفاقی کشته شده است. ضمنا ما افراد قرارگاه علوی می دانستیم در آن موقع ها یعقوب بشدت نسبت به سازمان متناقض است و مسئله دار. سوژه کردن او در نشست های متعدد و آزار دادن او به شکل های گوناگون را همه بچه های قرارگاه می دانستند. به این خاطر بچه ها معتقد بودند یعقوب به علت فشاری روانی که به او وارد شد دست به خودکشی زد. مشخص بود فردی که مسئله دار نیست و یا از مناسبات سازمان رضایت دارد محال است دست به خودکشی بزند و ما حتی یک نمونه نیز سراغ نداریم. با موردی مواجه نشده بودیم کسی بدون متناقض شدن خود را بکشد. به این دلیل و علت های بیشمار دیگر، توجیه فرماندهان در مورد مرگ یعقوب برای ما قانع کننده نبود.

آرش رضایی: عذر میخوام سوالی که در رابطه با مورد یعقوب و خودکشی وی برایم پیش آمده است منظورم در رابطه با پروسه ای که یعقوب طی کرد و سرانجام به مرگش منتهی شد، نحوه فشار روانی سیستماتیکی ست که بر وی و در حضور جمع اعمال می گردید. شما اشاره داشتید به اینکه خانم پروین صفائی و عده ای از مسئولین در نشستی یعقوب را سوژه کردند و خیلی تحت فشارش گذاشتند و برای شما مشاهده صحنه مذکور بسیار دردناک بود.

قادر رحمانی: بله آرش جان. رفتاری که برخی از مسئولین قرارگاه با یعقوب داشتند برای من زجر آور بود.

آرش رضایی: خوب شما شاهد آن صحنه به خصوص بودید؟

قادر رحمانی: بله، ابتدای یکی از نشست هایی بود که عنوانش حالا در خاطرم نیست یعنی هنوز نشست های عملیات جاری به شکل فعلی و منظم شروع نشده بود بیکباره در یکی از نشست ها سه نفر از مسئولینی که رده تشکیلاتی بالایی داشتند را به نشست آوردند و آنها را سوژه کردند. برای اغلب بچه های حاضر در نشست از جمله خودم شک برانگیز بود آیا می بایست این ها را نیز ما مورد انتقاد و توهین قرار بدهیم؟‼ و فرماندهان بالاتر در نشست برای اینکه به ما جرئت توهین به سه نفر از کادرهای رده بالای تشکیلات را بدهند خودشان ابتدا شروع کردند به توهین به آنها و انتقاداتی عریان و سخت از آنها شد. انتقادها و توهین های آنها در واقع زمینه سازی بود برای هجوم افراد حاضر در نشست به آنها. فرماندهان می خواستند با این طرز رفتار لایه به لایه همه ما را در معرض فشار و توهین قرار دهند تا کسی امکان و جرئت اعتراض به سازمان و یا خروج از عراق را نداشته باشد. یعقوب در آن موقع دو لایه از من به اصطلاح بالاتر بود ولی بعضاً برای اینکه بفهمیم در نشست ها چی میگذره؟ و چه اتفاقی میافتد؟ لایه ما را نیز به این خاطر به نشستی بردند که یعقوب در آن زیر تیغ بود. ما در آن موقع خیال می کردیم مسئولین قرارگاه به ما اعتماد دارند و ما را در نشست هایی شرکت می دهند تا افراد رده بالای تشکیلات در آن مورد انتقاد و فشار قرار می گیرند. در حالی که متوجه نبودیم آنها می خواهند این روش شکنجه را بر ما نیز اعمال کنند. و قصد آنها از شرکت دادن ما در نشست ها در واقع طبیعی جلوه دادن شکنجه روحی در قرارگاههای سازمان در عراق بود و مقصر و گناهکار جلوه دادن نیروهای سازمان. در دو نشستی که یعقوب زیر تیغ بود و من در آن شرکت داشتم از نزدیک مشاهده کردم چگونه یعقوب بد جوری زیر فشار قرار گرفته است. به یعقوب می گفتند تو درخواست خروج از سازمان را دادی و مرتب به همه چیز ایراد می گیری تو داری به خون شهدای ما توهین می کنی و یا می گفتند یعقوب خجالت بکش تو شدی حلقه ضعیف مناسبات‼. در مناسبات محفل میزنی و همه چی را عین گراز شخم میزنی‼ و از این جور توهین ها و دشنام ها به یعقوب می گفتند. بعد در این میان افرادی که در نشست حضور داشتند پس از اینکه فرماندهان به حد کافی یعقوب را تحقیر می کردند (شما دوستان حاضر در اینجا هم شاهد این ماجراها بودید) شروع می کردند به بد و بیراه گفتن و فحش دادن به یعقوب. به او می گفتند: (معذرت میخوام) حمال، بیشعور، احمق، بگو ببینم این چه چیزیه تو راه انداختی یعنی تا این حد تو گاو شدی و مزدور و…… حتی بعضاً فحش بی ناموس می دادند و از این اراجیفی که شایسته خودشان بود. اسم این رفتار زشت و کثیف را گذاشته بودند انتقاد برای خودسازی و انقلاب ایدئولوژیک و ذوب شدن در رهبری و این جور مزخرفات. گویا با این شیوه برخورد و توهین افراد اصلاح می شوند این وضعیتی بود که من سالها با آن مواجه بودم. سیاوش با آنها هم رده بود یادم است یک روزی در مورد یعقوب به من گفت: یعقوب را به قدری تحت فشار گذاشتند که در یکی از نشست ها گریه کرد. در حالی که یعقوب از افراد خیلی تو دار و به اصطلاح جان سخت و نترس قرارگاه علوی بود. همه می دانیم برای یک مرد خیلی سخت است گریه کردن به خصوص اگر در مقابل چند نفر دیگر باشد ولی یعقوب را چنان خرد و له کردند که در جمع افراد زد زیر گریه‼ و همانطور که سیاوش می گفت یعقوب در نشست جمعی زار زار گریه می کرد و می گفت: دست از سرم بر دارید دو روز بعد از این نشست وحشتناک، ماجرای خودکشی یعقوب اتفاق افتاد.

آرش رضایی: رده تشکیلاتی یعقوب چی بود؟

قادر رحمانی: یعقوب دو لایه از ما بالاتر بود

سعید باقری دربندی: Moبود.

ادامه دارد…

مکان گفتگو: دفتر انجمن نجات ارومیه

تنظیم از آرش رضایی

خروج از نسخه موبایل