پیامد حمایت‌های غرب از تروریست های مجاهدین

بتول سلطانییک عضو جدا شده مجاهدین در گفتگو با فارس از تبعات حمایت‌های پیدا و پنهان غرب از گروه مجاهدین و سوءاستفاده‌هایی که سران این گروه از این حمایت‌ها می‌کنند، سخن گفت.

بتول سلطانی عضو سابق شورای فرماندهی سازمان مجاهدین از دو سال قبل که از تشکیلات فرقه‌ای مسعود رجوی فرار کرده است در عراق مشغول زندگی شده و در مصاحبه‌های متعدد به افشای چهره واقعی این سازمان مخوف تروریستی پرداخته است. سلطانی هدف از این کار خود را آگاه کردن سازمان‌های حقوق بشری و سیاسی بین‌المللی و نیز آن دسته از سیاستمداران غربی ‌می‌داند که ناآگاهانه یا بعضا آگاهانه اقدام به حمایت از سازمان مجاهدین می‌کنند و نمی‌دانند که این حمایت آنها باعث رخداد چه فجایعی در دل سازمان می‌شود و سران سازمان با اتکای به این حمایت‌ها اعضای مایوس شده سازمان را در این مجموعه حفظ می‌کنند.

به بهانه بازداشت محمدعلی جابرزاده انصاری در فنلاند که حدود 9 ماه نیروی تحت امر بتول سلطانی بوده است به سراغ وی رفتیم و مصاحبه زیر حاصل گفتگوی حدودا یکساعته خبرنگار فارس در عراق با اوست.

– جابرزاده مسئول تئوریزه کردن جنگ مسلحانه علیه ایران برای مجاهدین بود.

بتول سلطانی با اشاره به بازداشت محمدعلی جابرزاده انصاری و هادی روشن روان 2 تن از اعضای ارشد سازمان مجاهدین از سوی انترپل در هلسینکی فنلاند گفت: این دو تن از افراد قدیمی و کهنه‌کار سازمان و از پیشقراولان ماموریت‌های خارج از عراق مجاهدین هستند تا جایی که من از آنها شناخت دارم و با محمدعلی جابرزاده معروف به قاسم کار کرده‌ام و او نیروی تحت امر من بوده است می‌دانم که او و همراهش از نیروهای بسیار وفادار به سازمان و فوق‌العاده قابل اطمینان و به شدت مورد اعتماد شخص مسعود رجوی هستند.

وی با بیان اینکه جابرزاده و روشن‌روان از خبره‌ترین نیروهای کار در مجاهدین هستند، اظهار داشت: جابرزاده از تئوریسین‌های سازمان بود و زمانی که مجاهدین اعلام جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی کرد جابرزاده از کسانی بود که این سیاست‌ را برای اعضا تئوریزه کرده و توجیه و مشروع می‌کرد.

این عضو سابق شورای فرماندهی مجاهدین با اشاره به دیگر مسئولیت‌های جابرزاده انصاری تصریح کرد: مسئولیت تحریریه نشریه مجاهد ارگان مطبوعاتی سازمان با جابرزاده بود. وی از جمله افراد موسس نشریه هم بود و ضمن مسئولیت انتشارات سازمان، نشریه مجاهد نیز زیر نظر وی منتشر می‌شد و مسئولیت رادیو مجاهد که از کردستان عراق پخش می‌شد نیز در مقطعی بر عهده وی بود.

سلطانی ادامه داد: جابرزاده همواره مسئولیت‌های مهمی داشته است و در هنگام تشکیل شورای ملی مقاومت از اعضای آن بود و مشاور مریم رجوی و از مشاوران نزدیک مسعود رجوی بود. هادی روشن‌روان هم بیشتر در سیستم‌های اطلاعاتی و شناسایی سازمان کار می‌کرد. همچنین شناسایی محل‌هایی که قرار بود عملیاتی در آنجا انجام شود را به عهده داشت.

وی با بیان اینکه اعزام ترکیب جبارزاده و روشن‌روان برای انجام یک ماموریت معنا دار است، بیان داشت: من خوب می‌فهمم که اعزام این ترکیب یعنی چه، آنها برای فراهم کردن مقدمات سفر مریم رجوی به فنلاند به این کشور سفر کرده بودند.

این عضو جدا شده از سازمان مجاهدین در پاسخ به این سوال که مگر سفر مریم رجوی به فنلاند حائز چه اهمیتی است که شما اینگونه تمهید مقدمات آن را مهم ارزیابی می‌کنید؟ تاکید کرد: در حال حاضر حدود 3 هزار نفر از اعضای مجاهدین در قرارگاه اشرف عراق تحت اسارت هستند که اینها کاملا بر بطلان خط فکری و حرکتی سازمان آگاه شده‌اند و از طرفی در سازمان افرادی مسئله دار قلمداد می‌شوند. اینگونه سفرها که از سوی مریم رجوی انجام می‌شود و یا دیدار شخصیت‌های سیاسی یا پارلمانترهای اروپایی و غیره از قرارگاه اشرف بهانه‌ای می‌شود تا مسئولان سازمان به واسطه آن جوانه‌های امید را در دل اعضای خود روشن کنند و این ملاقات‌ها و دیدارها را تعبیر به پویا بودن و مهم بودن سازمان می‌کنند و به این واسطه نیروهای خود را سرگرم می‌کنند. در واقع تنها کارکرد اینگونه سفرها برای مصرف درونی و بالانس کردن عناصر «پاسیو» شده است.

سلطانی با بیان اینکه خود من تجربه این مسئله را در دوران حضور در سازمان داشته‌ام، خاطر نشان کرد: به واسطه یک ملاقات یا دیدار خارجی مسئولان سازمانی به اعضا نوید می‌دهند که ببیند سازمان همچنان زنده است و می‌گویند سازمان به زودی از لیست گروه‌های تروریستی خارج می‌شود و دارایی‌هایش از بلوکه شدن خارج می‌شود وعملیات‌ها دوباره شروع می‌شود و به این ترتیب به اعضا دلگرمی می‌دهند. عملیات‌های تروریستی مجاهدین به گونه‌ای احساس زنده و پویا بودن را به اعضا منتقل می‌کرد و عملیات روانی مسئولان سازمان را در مورد اعضا تکمیل می‌کرد اما در حال حاضر که آنها نمی‌توانند عملیات انجام دهند و حتی سلاح ندارند احساس پوچی بر اعضای غلبه کرده است و تلاش سران سازمان احیای سازمان با اینگونه دیدارها و ملاقات‌ها است.

وی با بیان اینکه سران سازمان اکنون افق روشنی را نمی‌توانند برای اعضا ترسیم کنند، گفت: سازمان یک مهلت دو ساله برای اعضا تعریف کرده بود که طی آن قرار بود جمهوری اسلامی سقوط کند که امروز وقتی این اتفاق نیفتاده است سران سازمان برای حفظ نیروها و توجیه آنها برای باقی ماندن در سازمان با مشکل مواجه هستند هر چند افراد در طولانی مدت در سازمان مجاهدین تحت تاثیر شستشوهای مغزی قرار گرفته‌اند اما با محدود شدن فعالیت‌های سازمان آنها برای ماندن مردد شده‌اند و این ملاقات‌ها برای سران سازمان به جهت حفظ اعضا جنبه حیاتی دارد؛ به عنوان مثال در پی سفر مریم رجوی به ایتالیا در سازمان 3 روز جشن برپا بود و آنها این سفر را پیروزی می‌دانستند.

– حمایت غرب از سازمان به کام مرگ فرستادن اعضای عادی مجاهدین است.

این عضو شورای فرماندهی سابق مجاهدین اضافه کرد: من واقعا از همکاری و میدان دادن به سازمان از سوی برخی از شخصیت‌های سیاسی و اجتماعی دولت‌های غربی و نمایندگان پارلمان‌های مختلف اروپایی تعجب می‌کنم چرا که این کارها واقعا جفا به اعضای فعلی سازمان است که اسارت آنها را ناخواسته تمدید می‌کند من از دقت عمل و هوشمندی اینترپل فنلاند خوشحال شدم که مجال دیگری را به عنوان بهانه جهت تداوم سلطه‌ سران مجاهدین برای اعضای باقیمانده در قرارگاه اشرف فراهم نکردند.

سلطانی با بیان اینکه مهم‌ترین توجیه و دلیل سران سازمان برای حفظ افراد داخل قرارگاه اشرف استفاده از آنها به عنوان به اصطلاح گوشت دم توپ است، اظهار داشت: سران سازمان چنانکه در زمان بازداشت مریم رجوی در فرانسه اعضای خود را تشویق به خودسوزی می‌کرد تلاش سازمان مجاهدین برای حفظ اعضای قرارگاه اشرف صرفا در این جهت صورت می‌گیرد که در صورت تهدید جدی آنها این اعضا به عنوان گوشت دم توپ سپر بلای آنها باشند. افراد حاضر در قرارگاه اشرف در نهایت یا باید خودسوزی جمعی کنند یا خودکشی دسته جمعی و سرنوشتی غیر از این برای آنها متصور نیست، یعنی در نهایت افراد وفادار به سازمان معترضین را می‌کشند و بعد خودشان را نیز از بین می‌برند و من نمی‌دانم که این را به چه زبانی به این مجامع حقوق بشر و امثال آن باید فهماند که حمایت از مجاهدین به کام مرگ فرستادن اعضای به اسارت گرفته شده سازمان در قرارگاه اشرف است.

وی تاکید کرد: من از رهبران مجاهدین بودم و خودم به آنها آموزش می‌دادم که در شرایط بحرانی باید چه کرد و لذا خیلی خوب می‌دانم که سران سازمان اگر در خط بیفتد چه اقداماتی خواهند کرد و بهترین راه این است که فرماندهان با بدنه فاصله داده شوند تا آنها در ادامه پروسه مغزشویی ناکام بمانند.

– جابرزاده فوق‌العاده فرمالیسم بود.

این عضو سابق شورای فرماندهی مجاهدین در پاسخ به این سوال که جابرزاده چه مدت نیروی شما بود؟ تصریح کرد: جابرزاده حدود 9 ماه نیروی من بود و بعد با تغییر ساختار سازمان وضعیت تغییر کرد. جابرزاده اساسا ماموریت‌های خارج از عراق داشت. البته سازمان نیروی خارجی را به محض دریافت اولین نشانه‌های ضعیف شدن به اصطلاح ایدوئولوژی سازمان در نظر آنها از هر جا که بودند به قرارگاه اشرف باز می‌گرداند تا دوره‌های خاصی را ببیند و احیا شوند و خطر جدا شدن یا فرار آنها خنثی شود. جابر زاده در یکی از این دوره‌ها نیروی تحت امر من بود.

سلطانی با اشاره به سابقه طولانی‌تر جابرزاده در سازمان گفت: من خودم از اینکه جابرزاده نیروی تحت امر من باشد؛ کسی که من وقتی به دنیا آمدم عضو سازمان بوده است متعجب شدم. من در بهار سال 66 به همراه شوهرم به سازمان پیوستم و در آن زمان جابرزاده از اعضای اصلی تشکیلات بود.

وی در پاسخ به این سوال که آیا جابرزاده از اینکه نیروی تحت امر شما باشد گلایه‌مند نبود و اعتراضی به آن نداشت؟ اظهار داشت: یکی از نشانه‌های حل شدگی کامل اعضا در اهداف سازمان که باعث اعتماد کامل به اعضا از سوی رهبری بود عمل به بند «د» بود. طبق این بند مردی که زنش را برای وفاداری به آرمان‌های سازمان‌ و رهبری یعنی شخص مسعود رجوی طلاق داده است عیار این وفاداری‌اش زمانی مشخص می‌شود که بیاید علاوه بر اینکه زنش را طلاق می‌دهد به طور کلی ایدئولوژی زن را بالای سرش بگذارد و از همه زن‌ها اطاعت کند و زن‌ها را فرمانده خود کند. در سازمان از زمان انقلاب منجر به فرماندهی زن‌ها قرار شد هیچ زنی زیردست مردی نباشد (هژمونی خواهران) همچنین قرار شد همه مردهای باسابقه سازمان برای آب بندی بیشتر زیر نظر فرماندهی زنان ذیصلاح کم سابقه‌تر باشند.

عضو سابق شورای فرماندهی در ادامه اظهار داشت: جابرزاده هم در همین چارچوب نیروی تحت امر من شد و در حالی که سابقه، تجربه، تخصص و سواد او از من بیشتر بود برای اثبات وفاداری خود به سازمان و رهبری آن تحت امر بودن را پذیرفت و هر چه می‌گفتم فقط می‌گفت چشم، من فقط در یک چارجوب از قبل تعیین شده او را تحت نظارت داشتم.

سلطانی در پاسخ به این سوال که در مدتی که جابرزاده نیروی شما بود آیا مورد خاصی بروز داد یا رفتار ویژه‌ای که برای ما نقل کنید؟ گفت: جابرزاده به شدت آدم فرمالیته‌ای بود و فوق‌العاده فرمالیسم بود.

وی با سازمان و چه با جوی و چه با من که مسئول مستقیم او بودم خیلی فرمالیته برخورد می‌کرد و حتی اگر تا خرخره پرحرف بود خیلی رند برخورد می‌کرد و اصلا نشان نمی‌داد.

وی در پاسخ به این سوال که شما این را از کجا می‌فهمیدید؟‌ اظهار داشت: سکوت در مواقعی که طبیعتا هر کس اعتراض می‌کند سکوت طولانی. انزوا گزینی و در حد مقدور، صرف زمان‌های طولانی برای ورزش‌های سخت و امثال ان همه نشان از آن داشتند که وی خیلی حرف برای گفتن دارد و اعتراض دارد ولی چون می‌خواست به سازمان وفاداری‌اش را ثابت کند سکوت می‌کرد و چیزی نمی‌گفت.

سلطانی در پاسخ به این سوال که فکر می‌کنید امثال جابرزاده چه سرنوشتی خواهند داشت؟ تصریح کرد: اینها تا وقتی که در دایره و فضای سازمان اسیرند خودشان هم نمی‌دانند که واقعا به آنها چه گذشته است و باید مدتی فضای بیرون را درک کنند، آزاد زندگی کنند تا بدانند بر آنها چه گذشته است.

وی ادامه داد: سازمان حتی یک لحظه نیز نیروهایش را به حال خود رها نمی‌کند و همین الان اگر بداند من کجا هستم نیز به سراغ من می‌آیند. در اوایل فرار به من گفتند تو اگر برگردی ما به شوهرت دستور می‌دهیم که بیاید و با تو ازدواج کند و فرزندانتان را پیش شما می‌آوریم و به هر حال می‌خواستند دست از سر من برندارند.

این عضو جدا شده از سازمان مجاهدین ادامه داد: الان که جابرزاده و روشن‌روان آزاد شده‌اند قطعا سازمان اینها را تحت نظر درآورده است. سازمان الان در همه کشورهای اروپایی دفاتری دارد که در آنجا خواهران عضو سازمان حضور داشته و در حال حاضر نیز احتمالا این دو نفر پیش فرمانده منطقه‌ای در فنلاند بوده و در حال بازسازی و احیا هستند. خود اینها هم توجیه هستند که به محض آزادی به پایگاه منطقه‌ای فنلاند بروند. بایستی برای مسئول تشکیلاتی خود اعتراف نمایند که طی چند مدتی که بازداشت بوده‌اند راجع به چه مسائلی فکر کرده و یا چه خواب‌هایی دیده‌اند.

– سازمان مانع ارتباط من با همسرم می‌شود.

سلطانی در پاسخ به این سوال که آیا همسر شما همچنان در اسارت سازمان است، بیان داشت: بله. متاسفانه سازمان از هر گونه ارتباط من با همسرم ممانعت می‌کند و یک بار هم که من همراه برادرش به دیدار وی رفتم تا آنجا نتوانند بهانه بیاورند که همسرم با من نمی‌خواهد صحبت کن و حداقل برای دیدرا با برادرش بیاورندشان ما حدود 8 ساعت منتظر شدیم و جنگ و دعوا داشتیم تا همسرم را به محل ملاقات بیاورند و تازه وقتی او را آوردند با دو محافظ آوردند که کاملا از او مراقبت می‌کردند که نتواند با ما به راحتی صحبت کند. من خودم که عضو بودم می‌دانم که وقتی خانواده یکی از اعضای برای ملاقات او می‌آمدند سازمان کاملا این فرد را کنترل شده به محل ملاقات می‌فرستادند و آن قدر روی ذهن او کار می‌کردند که انگار دشمنان خونی او به دیدارش آمده‌اند.

– هنوز نتوانستم به زندگی عادی بازگردم.

وی در پاسخ به این سوال که ایا توانسته‌ای بعد از دو سال که از سازمان جدا شده‌اید به زندگی عادی بازگردید؟ گفت: نه هنوز نتوانسته‌ام از فضای ذهنی سازمان کاملا جدا شوم، بخصوص اوایل خیلی برایم سخت بود چرا که عادت کرده بودیم که یک نفر مدام مسایل فکری را برای ما حل کند، غذای ما آماده باشد، کارهای روزمره ما انجام شود و ما فقط کار ایدئولوژیک کنیم. اوایل احساس می‌کردم یک قطعه از یک ماشین هستم که از آن جدا شده‌ام. سازمان هویت افراد را از آنها می‌گیرد، غرایز آنها را می‌کشد و شخص را به وسیله‌ای در خدمت خود تبدیل می‌کند.

سلطانی در پاسخ به این سوال که آیا عمل خارج کردن رحم در مورد شما هم صورت گرفت؟ گفت: نه. طبیعتا به خاطر نوع زندگی افراد در قرارگاه اشرف مشکلات جسمی هم علاوه بر مشکلات روحی افراد را مبتلا می‌کند که وقتی برخی زنان سازمان به همین دلیل به پزشک مراجعه می‌کردند پزشک به دروغ به آنها می‌گفت که باید رحم شما خارج شود و برای انجام این کار مسعود رجوی شخصا پزشک قرارگاه را تشویق می‌کرد تا هر چه سریع‌تر آخرین امید ارتباطی زنان با دنیای خارج را هم قطع کند و آنها از آینده خود قطع امید کنند.

وی در واکنش به این سوال که به عنوان مسوول تشکیلاتی جابرزاده انصاری که خود بخش عمده‌ای از سازماندهی تشکیلات را بعهده داشت می‌پرسم آیا از این دو نفر (روشن روان و انصاری) بایستی به تشکیلات رسید و یا از سازمان به این دو نفر گفت: ‌اول باید متوجه این نکته شویم که سازمانی وجود ندارد، بحث ما روی یک فرقه به غایت ارتجاعی است که صرفا مدعی است و ادای دمکراتیک در می‌آورد. وقتی یقین حاصل کنیم که با فرقه روبرو هستیم آنگاه متوجه می‌شویم که نفرات به عنوان مهره و رباط هستند. از منظر رجوی‌ها رده تشکیلاتی به سابقه و توانمندی بر نمی‌گردد بلکه به چسب فرقه‌ای آنها نگاه می‌شود. جابرزاده و روشن‌روان در یک دورانی و بر اساس وادادگی رشد تشکیلات یافتند ولی هر چه به مرکز این فرقه نزدیک‌تر شوی مساله داری آغاز می‌گردد چون به خلوت رجوی‌ها می‌رسی و متوجه خواهی شد که عمق باختن تا به کجا بوده است.

سلطانی در پاسخ به این سوال که آیا شما نیز بر همین اساس از سازمان فاصله گرفتید؟ تصریح کرد: یقینا هر چه به آنها نزدیک‌تر شوی فاصله پرتاب به بیرون بیشتر خواهد شد.

خروج از نسخه موبایل