فرافکنی شاخص پیام 8 آذر رجوی

در بخش اول بررسی پیام 8 آذر رجوی بخش هایی از پیام ایشان را بازخوانی کردیم. هر چند محتوای پیام رجوی کماکان بر مدار تکرار و وعده های دراز مدت و گره زدن قول سرنگونی به مقدرات و گمانه زنی های خیالی و مسبوق به سابقه عجین شده بود، اما به هر حال حاوی اشارات جالب و در عین حال نشانه هایی از تمایلات آنارشیستی رجوی را با خود همراه داشت. شاید برای بسیاری این نشانه ها و کدها به نوعی بر تعامل رجوی با جامعه بین الملل دلالت داشته باشد، اما با کمی تعمق در انتخاب واژه ها و بار معنایی آنها در می یابیم، ادبیات رجوی کماکان حامل همان مولفه ها و نگره هایی است که خبر از سِر درون می دهد. اما سوای این گزاره ها در موضوع محقق کردن وعده سرنگونی رجوی کماکان به فاکتورهای بیرونی و استراتژیک ابر و باد و مه و خورشید متکی است. یا به بیان صریح تر همان استراتژی معروف تغاری بشکند، ماستی بریزد، هواداران خود را به آینده واهی وعده می دهد.
تصور کنید اگر بحران اقتصادی جهانی اخیر به خبر روز رسانه ای و موضوع اول جامعه جهانی تبدیل نمی شد، کمبود و خلاء اش تا چه میزان در حجم و محتوای پیام آقای رجوی محسوس و مشهود بود و در این صورت ایشان چه بخش و حجم قابل ملاحظه ای از پیام اش را باید مصروف مسائل به مراتب حاشیه ای تر می کرد. رجوی درست مثل هوا کردن فیل خاورمیانه بزرگ و حذف ایران در راستای محقق شدن استراتژی بوشیسم چاره ای جز هوا کردن فیل سونامی اقتصادی ندارد. با این تفاوت که اینبار به نعل و میخ می زند. هم به جهان سرمایه داری چراغ سبز می زند تا او را به قدرت سیاسی برساند و هم در عین حال چشم انداز تحلیل های مارکسیستی در موضوع بحران جهان سرمایه داری و متلاشی شدن از درون این اردوگاه را با تهدید جهان سرمایه داری به بن بست ایدئولوژیک عقده گشایی می کند. اما رجوی این گزاره های شبه مارکسیستی را نه از زبان خود که بر اساس یک عادت دیرینه از منابع غربی عاریه می گیرد و می نویسد:
"دنیای سرمایهداری با بن‌بست ایدئولوژیکی روبهرو شده است. وقت آن رسیده است که دنیای قدیم جای خود را به چیز جدیدی بدهد"
رجوی درباره دنیای کهنه و دنیای جدید و مختصات آن چیزی نمی گوید و به کلی گویی کفایت می کند. هر چند با انتخاب گزاره های خبری دیگری نشان می دهد کماکان به تئوری های مائویستی و شعار آمریکا ببر کاغذی است عمیقا وفادار است اما زبان اش از بیان صریح این دیدگاه ها قاصر است و به نقل از دیگران این گونه عقده گشایی می کند:
"قدر مسلم این است که آمریکا دیگر نخواهد توانست به میزان گذشته سیادت مالی و هژمونی خود را در جهان حفظ کند."
اما طنزآمیزترین بخش پیام رجوی که در عین حال برای کسانی که موقعیت و جایگاه او را نشناسند این توهم را ایجاد می کند که انگار ایشان از منظر یکی از نظریه پردازان بزرگ فرایند دهه های اخیر را پیش بینی می کنند، در بخشی است که می نویسد:
"طبق تجارب قرن بیستم، بحران های بزرگ اقتصادی به تحولات بزرگ سیاسی راه برده است. برونرفت این قبیل بحران های شدید با توافقات و تقسیم های جدید یا با جنگ صورت گرفته است. در چنین مقاطعی، بسیاری چیزهای نامتصور امکانپذیر شده و درگیری های متعدد منطقهای هم به وقوع پیوسته است. از این رو سونامی بزرگ مالی، تعادل و آرایش سیاسی دنیای پس از جنگ جهانی دوم را تغییر میدهد."
اینکه اولا چنین معادله ای چه نقش و ربطی به وعده سرنگونی ایشان پیدا می کند، بماند، چون ظاهرا ایشان راه حل کلی گویی و تعیین تکلیف برای مناسبات تازه جهانی را به ارائه حداقل پاسخ هایی که مستقیما به ایشان و شرح وظایف فرضی شان مربوط می شود، ترجیح می دهند. ولی مثل اینکه رجوی برای همیشه فراموش کرده از چه موضعی سخن می گوید. این همه اتکاء به عوامل بیرونی و بعضا غیبی و امدادخواهی از اوباما و جامعه جهانی و قدرت های سرمایه داری بزرگ برای رسیدن به قدرت سیاسی جز به معنی بریدگی و گذشتن از خیر عنصر اجتماعی و متکی صرف شدن به عامل خارجی چه معنایی می تواند در برداشته باشد. گیریم که همه این عوامل جهانی دست به دست هم داده و حتی به تغییرات مورد نظر آقای رجوی هم منجر شوند، در این صورت تازه مشکل آقای رجوی با عنصر داخلی شروع می شود. اینکه در چنین فرضی این عنصر داخلی چه استقبالی از آقای رجوی خواهد داشت. کافی است ایشان نظری اجمالی به پل های شکسته پشت سر خود داشته باشند.
مضحک ترین بخش پیام رجوی جایی است که ایشان برای فرار از توضیحات و پاسخ گویی به سوال اساسی و پیش روی قریب به سه دهه به هوادارانش روی به شاعرانگی می آورد و از زبان آلخو ویدال کوادراس، نایبرئیس پارلمان اروپا به وصف قرارگاه اشرف می پردازد. اما رجوی برای حفظ آن اندک قربانیان و اسرائی که در قرارگاه اشرف به اسارت و هزینه بقای خود گرفته چاره ای ندارد جز اینکه از همین شاعرانه ها برای فریب یک دوره تازه هزینه کند و جالب اینکه این گونه تشبثات به حدی مبتدیانه و عوام فریبانه است که بیشتر به مشق انشاهای کودکان دبستانی شبیه است تا هر چیز دیگر.
قضاوت اینکه شهر اشرف به قول آلخو ویدال کوادراس تا چه میزان می تواند: "یک شاخص معنوی، یک مرجع معنوی و نمونهای برای تمام جهان است.(باشد)" را تنها می توان به فراریان از کولاک اشرف واگذاشت نه امثال آقای کوادراس، می توان به کسانی واگذاشت که برای فرار از اشرف ریسک مرگ را بر ماندن در این آرمان شهر آقای رجوی ترجیح می دهند. اما واقعیت این است که همه این تشبثات چیزی از اصل مسئله آقای رجوی حل نمی کند. اینها به زبان ساده معادل همان فرافکنی و فرار از هزاران درد بی درمانی است که گریبان آقای رجوی را گرفته است و روی دیگر سکه فریبکاری رجوی با عناوین پرطمطراق سونامی اقتصادی و جنگ قریب الوقوع جهانی و جناح بندی های تازه در عرصه جهانی و بن بست ایدئولوژیک جهان سرمایه داری و… همه این تشبثات روی یک سکه واحدند. سکه استیصال و درماندگی و سراب از کار در آمدن همه وعده هایی که به خصوص از دو سال پیش داده است. برای دریافت عمق این استیصال و درماندگی فقط کافی است این شاه بیت و ترجیع بند سه دهه رجوی را مبنی بر اینکه: "چشمانداز بسیار روشن است. رنجها و زحماتتان به ثمر مینشیند. ما پیروز میشویم." را در ذهنتان مرور کنید. اینکه رجوی تا چه زمانی خواهد توانست با چنین وعده های توخالی و آسمان و ریسمان کردن خودش را از امروز و امسال به فردا و سال آینده حواله کند، به خیلی از عوامل بستگی دارد. اما به اعتقاد ما و سوای هر دیدگاهی که درباره آینده ایران و اوضاع جهانی و هر گونه تغییر احتمالی در ایران داشته باشیم، باید به قول رجوی بپذیریم تا شرایط به سمتی که با جرقهیی در تقدیر و اجتنابناپذیر روشن نشود، کماکان وعده های رجوی ادامه خواهد داشت.  

خروج از نسخه موبایل