« بینه » ی مریم رجوی در ملبورن

روز بیست و هشتم ژانویه خبر جنون آمیز مردی از « استرالیا» منتشر شد که اگر رجوی ها هنوز حال و روزی در حکومت ادعایی شان بر قلعه ی بدنام و رسوایی موسوم به « اشرف » داشتند، باید مجسمه ی طرف را می ریختند به مثابه مرد ی که شیطانه ی شرور « مریم » نام را، (در لغت نامه خودشان) خوب گرفته و به عمق تعلیمات او رسیده است. مجسمه را باید در عبادتگاه فرقه یی خود قرار می دادند تا بخشی از ماشین مغزشویی و عبرت آموز اعضایی باشد که جگرگوشه هاشان را با نارضایتی! قربانی کرده و به این ترتیب بخشی از نیروی رهبری رو به تاریکی را، هدر داده اند.

آری، مرد استرالیایی سر پلی در « ملبورن » اتومبیل را موقف کرده و دختر چهارساله اش را به آب خروشان و کام مرگ انداخت.

این خبر برای ما تداعی کننده ی دلخراش « روزهای تاریک عراق » است. سرابی که به وسوسه ی آزادی ملت ایران و خدمت خدا وخلق، ما را سوی خویش خواند تا به مرداب متعفن سرکش ترین سیستم برده داری عصرافتیم. جایی که نه تنها مال وجان از کف دادیم، نه تنها می باید از عشق و عاطفه به همسر تا دشمنی روی برمی گردانیدیم، بلکه فرزندان مان را به باد و طوفان می انداختیم که فجایع جگرسوز از نکبتی چنین، برخاست.

آگاهی از این خبر برای ما تجربه کنندگان جهنم رجوی به شوخی تلخی می رسد که این جانی نگون بخت از بینات رجوی است و به راستی هم نشانه یی از آن دیار نکبت بار است. آنجا که رجوی، این مارمولک دُم بریده، چنگ و ناخن به شن داغ و خار بیابان، بر ماندن می کشد و می لولد.

مزدور رسوا« مهدی سامع» کر و گنگ و کور، که روزی لاف و گزاف خلق کارگر می زد، مدتهاست به دلالی برده دار، بر سیستم برده داری اصرار می ورزد ودر اوج این افتضاح طی برنامه یی از تلویزیون بی.بی.سی فارسی، در سخنان بویناک رجوی گونه اش، قرارگاه اشرف را به عنوان بخشی از ارثیه ی صدام حسین، برای اربابش می طلبید. راستی که روزی و روزگاری در آنجا داشت. هرازگاهی بی روادید، مفت و مجانی با زنش به مزرعه ی حیوانات فرقه می رفت تا شاهد عنتربازی صاحب کارش باشد و درآن جمعیت عقل برباد داده به خیال خودش، کسی! غافل که درشمار چند همپالکی چون خود، ناکس تر از همه ی هجمه ی تاثرآور بود.

طرف ظاهرا عنوان « پدر» هم یدک می کشد. پدری که در ره سوروسات خود در میخانه های پاریسی و همچنین تامین زندگی پسرش به بی پدری فرزندان اعضای فرقه ی ضاله رضایت داده و در دوام دوری وهجر صدها یعقوب و یوسف، به هرگونه همکاری با رجوی، تن درداده و به این مناسبت، اگرچه ظاهرا در جوار پسرش، « ناپدر» تر از همه ی اعضای مهجوررجوی است که چون آن مرد استرالیایی در ره هوس های شیطانه ی پلید، فرزندان شان را به قعرتاریک و هولناک « عاق » فرزند پرتاب کرده اند.

درحقیقت رجوی جهت همکاری، بر نقطه ضعف افراد دقیق می شود و همواره ضعیف ترین ها را انتخاب می کند تا با متورم کردن عقده ی « جاه طلبی» و آماس « خودشیفتگی» شان، معتاد آنچه رجوی از کیسه ی خلق محروم عراق وزیر سرنیزه ی صدام حسین به حلقوم شان ریخته، فرزندان ما که هیج، زاده ی خود را هم به دریا و بیابان خواهند بیندازند.

آنچه بر عواطف و احساسات فرزندان اعضای مجاهدین رفت، ناگفتنی و جبران ناپذیر است و آه معصومانه ی آنان پایاپای گناه شکنجه ها و قتل های داخلی، همچنین سلاخی مردم کوچه و بازار، دروغ و منافقی، ریشه ی مسموم درخت تلخ کام و شررزای رجوی را به آتش خواهد کشید که دود آن، از همین حالا به نگاه نافذ پدیدار و پیداست.

خوشا که درآن برنامه ی خبری- تلویزیونی حضور پشتیبان و دیدبان مصمم حقوق بشر، مسعود خدابنده با کلمات نغز و پشتبانی دلنشین و بحق از قربانیان رجوی در بیابان عراقی، نمای طلوع انسانیت در انتهای غروبی بود که مهدی سامع نام، در پشت ابر هوی و هوس ها ی حقیرانه ودرادامه ی طبیعی آن، دنائت، خیانت و جنایت پایاپای رجوی، بدان دست یازید.

خارج ساختن رجوی از لیست تروریستی، تنها مشروعیت ا ین لیست پرسروصدا را سلب می کند. درازل این لیست کاسبکارانه، چهت طلبکاری کم فروشان و گرانفروشان قدرت نوشته شده و دیپلمات های باانصاف و عادل، از اساس با چنین لیستی مخالف بودند. لیست فرمایشی که اگرچه رجوی به صورت اسمی درآن یادداشت شده بود، کوچکترین مانعی در ره بازی های مهوع بیوه ی معلوم الحال رجوی مجهول المکان ایجاد نمی کرد. و نه گرهی از لباس نظامی پوشانیدن کودکان، – که شورشی« کنگو » را بدان جرم در « لاهه » محاکمه می کنند -(قربانیان رجوی در این ردیف، آلان محمدی و یاسراکبری نسب و … حکایت از بهره کشی نظامی رجوی از وجوانان می کنند و سعید نوروزی شهید که طی عملیات آدم ربایی به سن ۱۶

اگرچه خصلت تروریستی رجوی به هیج نحوی انکارپذیر نیست و حتی شکل صوری یک لحظه تظاهر به شادمانی رجوی و لنگه اش، از نظر قربانیان فرقه، دشنام و آزاری است، اما در نگاه به نیمه ی پر لیوان، با حذف نام رجوی، گسستن بندهای بسیاری در ره آزادی و رسیدن پای اسرای زندان پیچیده تر و بدتر از« ابوغریب» به اروپاست. جایی که رجوی، این باز خون آشام بر پنجه ی صدام حسین، دیگر تسلط نفرینی قعله ی « اشرف » را برآنها نخواهد داشت. حال بگذار مریم رجوی هر شب در خانه ی بدنامش خارج از محدوده ی پاریس، میهمانی بدهد، ما را به آن کاری نیست. در حوالی غرب به زبان خودشان از این « سوسایتی زن » ها که برپاکننده ی « پارتی » ها و عیاشی هایند، فراوانند، بگذار یکی هم ریشه ی ایرانی داشته باشد تا وقت پریدن از مستی و زمان محاکمه ی خود و لنگه ی مذکرش برسد.

خروج از نسخه موبایل