مرگ مشکوک اعضای ناراضی در پادگان اشرف

تابستان 1383 در اتاق فرهنگی یکی از مقرهای پادگان اشرف مشغول تماشای فیلمها وبرنامه های ضبط شده ازتلویزیون cnnو ایران بودیم.
مطابق فرهنگ فرقه رجوی مبنی بر القاء و مغز شویی اعضای خود، پیشاپیش اخبار رسانه ها از فیلتر عبور داده میشد و سپس به سمع و دیده اعضای غافل به نمایش گذاشته میشد. یکی از فیلمهای ضبط شده از تلویزیون ایران صحنه فجیع و دردناک یک معتاد نگون بخت خیابانگرد برای پخش عمومی انتخاب شده بود و یادم نمیرود که مسئول ستاد با دیدن آن به هیجان در آمد و با شور و حرارت انقلابی! گفت که این فیلم برای پخش عمومی خیلی مناسب است. چرا که به وضوح بیانگر ماهیت حاکمیت ایران و از محصولات آن است!؟… عجبا، بنازم به این همه تیز هوشی! چگونه است که مصائب و فجایع اجتماعی ایران 70 میلیونی و صحنه زندگی فلاکتبار یک معتاد که در اغلب ممالک آسیایی و اروپایی و امریکایی معمول و مرسوم و رایج است از نتایج بلافصل حاکمیت نظام ایران تفسیر شده و به جلد بی روح اعضای غارنشین خورانده میشود ولیکن نظام فرقه ای برخاسته از افکار فسیل شده مسعود خان خفته دربیشه های خیانت، انقلابی و مردمی! بوده و در جهان نظیر و همردیفی نداشته و ندارد!؟
حال با یک نیم نگاه میخواهم به محصولات فرقه انقلابی! رجوی هم نظری بیفکنیم تا قضاوت بیطرفان منصف را در سایت انجمن نجات وسایر سایت های موجود و تمامی ناظران بی طرف را شاهد باشیم.
جای جای خاک عراق صحنه هجوم مرگبار موشکها و هواپیماهای آمریکایی بود.هیچ جنبنده ای امان نداشت، و زن و مرد و پیر و جوان و کودک عراقی لاجرم قربانی دهشتناک و دلخراش مطامع جنگ طلبانه بوش و تروریست به حساب می آمدند.و چه صحنه های فجیع و دردناک و کشنده ای را که مشاهده نکردم. دلم میخواهد در تنهایی خود بنشینم و بنویسم و غوغا وطوفان درونی ام را از آنهمه آه و اشک و فغان و مظلومیت مردم شریف عراق بیرون بریزم شاید که کمی آرام بگیرم. آیا به راستی یک ملت محق این همه ظلم وشداید سنگین و خانمانسوز است!؟
یک طرف قوای اشغالگر آمریکایی و انگلیسی آنهم با شعار و بر افراشتن پرچم دموکراسی و بر قراری آزادی وضد تروریسم! در عراق چه جنایاتی را در دهه 1990 و همچنین 2002 که مرتکب نشدند و طرف دیگر سازمان مجاهدین و ارتش آزادی بخش! زائیده ارتش صدام که برای بقای خود در همدستی و همگامی با ارتش صدام و مخابرات و استخبارات چیزی کم نداشتند! همیشه اینطور بوده و هست که قیمت بقاء و حیات خفت بار و انگل وار جانیان را، توده های محروم می پرداخته و می پردازند. فردین فتحی با نام مستعار صادق را ترسان و لرزان در یکی از سنگرها یافتم. به مجرد اینکه مرا دید به گریه افتاد و با صدای لرزان گفت که" من نمیخواهم بمیرم. من نمیخواهم در سازمان باشم و در این بمباران قربانی شوم. شبانه روز دارم کنترل میشوم تا فرار نکنم".درآن وا نفسا فردین فتحی با نام مستعار صادق از جدیدالورودهای پذیرشی و ناراضی سازمان را ترسان و لرزان در یکی از سنگرها یافتم. به مجرد اینکه مرا دید به گریه افتاد و با صدای لرزان گفت که " من نمیخواهم بمیرم. من نمیخواهم در سازمان باشم و در این بمباران قربانی شوم. شبانه روز دارم کنترل میشوم تا فرار نکنم ". وضعیت فردین منحصر به فرد نبود و مشابه بسیار داشت و سازمان با استفاده از عنصر فریب و دغلکاری خیلی ها را به خاک وخون کشانده بود و قربانی شخصیت قدرت طلبی شخص رجوی شدند.
در ادامه جنگ وقتی خبر سقوط ارتش لرزان صدام رسید سازمان نیز برای بقاء خفت بار خود بازی دیگری را پیشه کرد و در همدستی و معامله با قوای اشغالگر آمریکایی، پرچم سفید وصلح! برفراز ادوات جنگی اهدایی صدام برافراشت و بدینگونه از جانب بوش تروریست امنیت یافت و توانست تحت حفاظت و پوشش نیروهایش از دل سنگرها و بقول خودش از صحنه پراکندگی به پادگان عراقی و استقرار نیروهای فیلق دوم ارتش صدام، هدایت و مستقر شود که بلافاصله فیلق دوم به قرارگاه ذاکری نیز تغییر نام داده شد! نیروهای به جان آمده سازمان دیگر رمقی نداشتند و اساسا بریده و در پی تعیین تکلیف خود بودند. در همان سنگرهای متروکه و مخروبه عراقی که آدمهای سازمان دنبال تکه نانی بودند تا سیر شوند،جلسات و نشستهای موسوم به عملیات جاری از سرگرفته شد و در ابتدا ناراضیان و پذیرشی های جدیدالورود در اولویت قرارگرفته که سوژه نشستها شده تا هدایت! شوند. خیلی ها که سر موضع خود مصر بودند که از سازمان بروند دستجمعی به همان ستاد پذیرش واقع در پادگان اشرف منتقل شدند تا با کنترل بیشتر و با استفاده از روشها و تکنیک مغزشویی شاید که کوتاه آمده و کماکان در مناسبات ماندگار شوند. اما حنای دجالیت سازمان دیگر رنگی نداشت و ناراضیان به تصمیم خود مبنی بر خروج از سازمان اصرار داشتند و برای سازمان مشکل ساز شده و آرامشی باقی نگذاشتند. اما فردین فتحی جسورانه با تحمل تحقیر و فحش و ناسزا در هجوم جمعی و فضای القاء شده مبنی برآنکه وی نفوذی و مزدور اطلاعات!!! است، مقاومت میکرد و مصرانه درخواست خروج از سازمان از همان فیلق دوم را داشت. شب و روز تحت کنترل شدید بود که فرار نکند. از طرفی هم هر روز سوژه جلسات تحقیر آمیز عملیات جاری قرار میگرفت شاید که از موضع خودش گامی به عقب بنهد. اما هیهات. هیهات که به ماهیت سازمان پی برده بود و هوشیارانه درپی خروج از سازمان و بدنبال زندگی خود در کانون گرم خانواده خویش بود. اما زندگی فردین طور دیگری رقم خورد و در ادامه فشار روحی و فیزیکی روز افزون کاسه صبرش لبریز شد و در منتهای ضعف و استیصال درتاریخ هیجدهم اردیبهشت هشتاد و دو (18/2/1382) در تنهایی خود با شلیک یک گلوله در اعتراض به مناسبات فرقه ای به زندگی اش خاتمه داد و به آرامش رسید. بخوبی یادم هست که آن ایام هنوز بگیر و ببند در عراق ناامن فراوان بود و ترددات از فیلق دوم به پادگان اشرف به سختی میسر بود و لیکن چاره ای نبود الا اینکه سازمان نیاز داشت بخاطر جلوگیری از درزکردن و پخش این شاهکار جنایی خویش در درون مناسبات،از جنازه راحت شود و عملا با راه انداختن یک اکیپ چهار نفره توانست جنازه را به گورستان مروارید واقع در پارگان اشرف منتقل نموده و دفن نماید. مزار فردین ماهها با یک علامت چوبی با ثبت یک شماره از سایر مزار قربانیان فرقه متمایز بود.طوری که نظر مراجعین به مزار مروارید را به خودش جلب میکرد و سئوال برانگیز شده بود.
بعد از به حفاظت درآمدن پادگان اشرف توسط قوای اشغالگر امریکایی، حوالی پاییز همان سال بود که خانواده مقتول از کرمانشاه بمنظور دیدار و کسب وضعیت عزیز از دست رفته شان به پادگان اشرف آمدند. سران سازمان و مشخصا شخص فرهاد الفت با نام مستعار منوچهر که از طرف مسئول ستاد پرسنلی و تشکیلات سازمان فرشته یگانه مامور شده بود با وحشت و سراسیمه خودش را به درب وروی رساند و از طریق نیروهای نگهبان آمریکایی به خانواده چشم انتظار اطلاع داد که چنین شخصی در لیست نیروهای سازمان نبوده و نیست که خانواده مزبور با نگرانی صد چندان به کرمانشاه بازگشتند. به اقتضای مسئولیت انسانی و حکم خدایی حاضرم با جزئیات باز هم بیشتری از مرگ فردین فتحی در مراجع بین المللی، خصوصا بمنظور ثبت در مراجع قضایی عراق نهایت همکاری را با خانواده داغدار فتحی داشته باشم.
در این فرصت از سازمان نیزمیخواهم که مقدمتا خودش نیز در زمینه مرگ مقتول فوق الذکر و همچنین مرگ مشکوک سایرین از جمله: جلیل بزرگمهر – قربانعلی ترابی – پرویز احمدی – علی نقی حدادی – الیاس کرمی – احمدرضاپور – محمد افتخاری – آلان محمدی – معصومه غیبی پور – نسرین احمدی – یعقوب کر – مسعود مسعودی – سهیل خطار- کریم پدرام – صدیقه رجبی نژاد – محمد رضا الله وردی – مالک کلبی – حجت عزیزی – محمد باباخانلو – عبدالقادرجیرانی – محمد نوروزی و دهها قربانی توضیحاتی داده و روشنگری داشته باشد تا سیه روی شود هر که در او غش باشد. راستی از مخاطبین خود نیز میخواهم به قضاوت بنشینند و ببینند که مرگ های مشکوک ناراضیان و جلسات روزانه عملیات جاری و غسل هفتگی تحقیرآمیز و کشنده با اعمل فشار مضاعف روحی و روانی از محصولات کدام فرقه هست!؟ علی پور احمد

خروج از نسخه موبایل