گرد همایی جدا شده گان از مجاهدین در مازندران – قسمت پایان

اشرف: شهر، پادگان یا زندان؟
عبدالله افغان: در سال های اخیر اگر چنانچه کسی صحبت از تماس و ارتباط با خانواده را می کرد او را به نشست دیگ می بردند. در یکی از این نشست ها فردی بنام زهیر اهل بلوچستان را شدیدا تحت ماخذه و برخورد جمعی قرار دادند که چرا در این نشست صحبت از تماس تلفنی با خانواده کرده است، آنها برای ترساندن دیگران او را کارت جمهوری اسلامی لقب دادند و بدین طریق سعی داشتند مانع از هرگونه فکر کردن راجع به خانواده و ارتباط با آنان شوند.
حسین زندی: هر سال نزدیک عید مسئولین فرقه به پیوسته ها می گفتند نامه و کارت تبریک برای خانواده بفرستید ولی حتی یک بار این نامه ها ارسال نشد و جوابی نگرفتم بعدا که نزد خانواده ام به ایران برگشتم آنها می گفتند که هرگز نامه ای به دستشان نرسیده است. بنابراین مسئولین فقط برای فریب و آرام کردن ذهن ما دست به چنین عملی می زدند و این گونه می‌خواستند جلوی فشار نیروها را بگیرند.
حسین علیزاده: من هم در طول مدت اسارتم در اشرف 3 بار نامه نوشتم که هرگز مسئوولین فرقه آنرا پست نکردند و بدست خانواده ام نرسید و در اصل این کار را برای کم کردن فشار نفرات انجام می دادند.
مسعود دریاباری: داشتن رادیو و گوش کردن به آن ممنوع بود، یک بار یک نفر از هواداران خارج کشور رادیویی آورده بود که این رادیو از طریقی به دستم رسید. یواشکی به آن گوش می کردم که بعدا لو رفت و گزارش به بالاتر رسید و بلافاصله آن را از من گرفتند و مرا شدیدا مورد توبیخ قرار دادند.
ایرج صالحی: در فاصله سالهای 1372 تا قبل از حمله دوم آمریکا به عراق اگر خانواده ها از خارج ایران قصد تماس با نفرات خود در اشرف را داشتند مسئوولین فرقه به آن فرد می‌گفتند نامه‌ای به خانواده خود نوشته و از خانواده اش بخواهد که مانع مبارزه او نشوند. و آن نفر هم مجبور بود چنین نامه ای بنویسد چون در غیر اینصورت بعنوان مورد و کسی که به خانواده‌اش وابستگی دارد با او برخورد می شد.
در صورتی که نفر مورد نظر از نفرات پایین بود و نمی توانستند این توجیه را برایشان بکنند و مانع تماس آنان شوند، حتما به هنگام تماس نفراتی را جهت کنترل صحبتها در محل تماس می گذاشتند و در پایان مکالمه نیز فرد مورد نظر بایستی کل گفتگوی دو طرفه و هم چنین تاثیرات آن را به مسئوولین گزارش می کرد.
در کدام شهر دنیا طلاق زن و مرد اجباری و تشکیل خانواده و هرگونه پیوند عاطفی و خانواده گی افراد ممنوع است؟حسین زندی: در طول مدت 20 و چند سال حضورم در اشرف فقط یک بار موفق به دیدن تلویزیون ایران شدم و آن هم زمانی بود که تعدادی از افراد از اردوگاه صدام به آنها پیوستند و چون مسئولین فرقه به آنها وعده آزادی و امکانات رفاهی داده بودند و از طرفی نیز برای جذب این افراد، به مدت یک سال در جمع تلویزیون را پخش کردند ولی بعد از تبادل اسرای ایرانی و عراقی و تخت شدن خیال رجوی از اینکه دیگر پیوسته ها امکان بازگشت ندارند، این امکان را نیز گرفت و تا موقع خروج از اشرف (24 سال بعد) هر روز فقط موقع ناهار و شام بمدت نیم ساعت آن هم بصورت مدار بسته و برنامه های از قبل ضبط شده و اخبار سانسور شده خودشان را پخش می کردند. آنها حتی در قرارگاه برنامه تلویزیونی خودشان را که در خارج از عراق بصورت زنده پخش می شد در دسترس بچه ها قرار نمی دادند.
تنها وسیله خبری روزانه یک بولتن خبری بود که اخبار تحریف و سانسور شده و دست چین شده که سمت و سوی مشخصی داشت در آن درج می شد و در تابلو اعلانات سالن غذاخوری نصب می شد که بیشتر افراد بدلیل نداشتن وقت و یا خستگی امکان و وقت کافی برای مطالعه را نداشتند. هیچ وقت در طول اسارتم در عراق روزنامه و یا مجله ای در قرارگاه ندیدم و اصلا در اختیار کسی نمی گذاشتند.
تنها نشریه موجود نشریه مجاهد خودشان بود که در مقاطع مختلف بدلایل خراب کاریها و شکستهای جورواجور رجوی تعطیل می شد و فقط در موقع لزوم برای فریب افکار عمومی به چاپ می رسید و بیشتر در خارج در دسترس هواداران قرار می گیرد. افراد در قرارگاه هم حوصله و هم وقت خواندن اراجیف سرپا دروغ رجوی را نداشتند.
مجری: در گپ و گفتگو با تمامی جدا شدگان که در سال های اخیر در اشرف بودند واژه کتک کاری و یا ضرب و شتم زیاد بکار گرفته می شود آیا واقعا در مناسبات اشرف اصلا چنین اتفاقی افتاد که مثلا عضوی را که سالها صادقانه با سازمان کار و فعالیت نموده و عمری را در آن راه سپری نموده در جلوی جمع همرزمان و هم قطارانش و یا حتی در جلوی خانواده اش به باد کتک و ضرب و شتم بگیرند؟
حسین علیزاده: متاسفانه باید بگویم که دریدگی ایجاد شده در مسئوولین زن فرقه که مسبب اصلی آن رجوی و مریم قجر هستند آنقدر است که علیه نزدیکترین کسان خانواده اش موضعگیری نموده و یا حتی به تحریک مسئوولین و شخص رجوی به توهین و ضرب و شتم اقوام خود در جمع نماید.
البته این سنت دیرینه را رجوی از سالهای قبل و از موقع جدایی اعضای سابق شورایی، هم چون آقایان بنی صدر و صدر حاج سید جوادی و قاسملو بنا نهاده بود و از فرهنگ فرقه‌ای اوست که هنوز دنبال می شود!!
موقعی که آقای حاج سید جوادی از شورا رفت و دست به افشاگری زد رجوی برادر زاده او خانم صدر حاج سید جوادی را وادار به موضع گیری و لجن پراکنی علیه او کرد.
حسین زندی: در سال 72 فردی به نام حسین خادمی اعلام جدایی کرد و اعلام نمود که من مشکلی با شما ندارم و فقط می خواهم بروم، سر همین موضوع نسرین (مهوش سپهری) نشست گذاشت و با ایجاد فضا، کاری کرد که افراد دیگر او را مورد ضرب و شتم و کتک کاری قرار داده و به اتهام مهره رژیم بودن او را به زندان انداخت که همین هم باعث شده بود تا مدتی کسی جرات و توان اعلام بریدگی و جدایی را نداشته باشد.
عبدالله افغان: نمونه های دیگری هم مثل آقای مرتضی ستوده مرام بود که با اعلام بریدگی او را در نشست جمعی مرکز 11 محاکمه و با ضرب و شتم او را به زندان انداختند تا پشیمان شود.
نمونه دیگر موسی حاتمیان است که خانواده او را مجبور نمودند تا آنها نیز در کتک کاری و ضرب و شتم او شریک شوند و او را وادار کنند که در همانجا بماند نمونه های زیادی چون کتک خوردن عباس موسوی در نشست جمعی که تا مدتها زیر چشم او کبود بود البته مدتها روال کتک خوردن و کبودی زیر چشم در مناسبات رسم شده بود نمونه دیگر محمد ترکمن زاده است که فقط بدلیل ملاقات با پدرش منقلب شده بود و به اتهام وابستگی داشتن به خانواده او را در جمع کتک زده و زندانی کردند.
مهرداد فتحی نیز از دیگر افرادی است که او را بدلیل درخواست خروج از سازمان در پایگاه باقر زاده در بغداد در جلوی مسئوولین زن فرقه به دستور فهیمه اروانی و مهوش سپهری و کمال و مهدی ابریشم چی کتک خوردند.
مسئوولین سازمان با فریب و نیرنگ و با شعار درب ورود به سازمان همیشه باز نمی باشد و درب خروجی برای همیشه برای همه کس باز است افراد زیادی را اسیر خود کردند ولی واقعیت موجود عکس است ورود همه افراد مانند جانی و معتاد و فراری و بیکار و… آزاد است ولی خروج آن هرگز امکان پذیر نیست که نمونه هایش را دوستانم توضیح دادند که حداقل با کتک و زندان طولانی خواهد بود.
در کجای دنیا چنین شهری وجود دارد که امکان خروج از آن وجود نداشته باشد خروج از آن بایستی با ضرب و شتم و کتک کاری و زندانی همراه باشد؟
هادی شبانی: در کجای دنیا شهری وجود دارد که خانواده وجود ندارد خانواده را منبع فساد می دانند؟
تحلیل رجوی از زن این بود که آنان باعث انرژی گیری از مردان تشکیلات می باشند و به همین دلیل خانواده منبع فساد اعلام کرد واقعیت قضیه به نظر می رسد که رجوی از هرگونه تشکیلات خارج از چارچوب فرقه ای پیش می ترسید و می خواست با این کار جلوی هر گونه تشکیلات حتی 2 نفره خانواده (زن و مرد) را بگیرد به همین دلیل دستور طلاق های اجباری و سه طلاقه کردن را داد.
البته با بحثهای پوچ این که زن در طول تاریخ مورد استثمار بوده و… که جای بحثش اینجا نیست، سعی در توجیه ایدئولوژیکی آن را داشت.
در کدام شهر دنیا طلاق زن و مرد اجباری و تشکیل خانواده و هرگونه پیوند عاطفی و خانواده گی افراد ممنوع است؟
پدرو مادر و فرزند و برادر نبایستی هیچ علایقی نسبت به هم داشته باشند و هرگونه ارتباط مستقیم بینشان حرام و ممنوع است.
رجوی برای جلوگیری از ارتباط مستقیم زن و مرد در قرارگاه اشرف ضوابط خاصی را بر قرار نمود که الزاما همه بایستی ملزم به رعایت آن باشند.
1- تعیین و تکلیف ساعت مراجعه در روزهای زوج یا فرد برای پمپ بنزین برای زنان و مردان.
2- مردان حق نشستن در جلوی ماشین نزد خانم ها را نداشتند و اجبارا می بایست در قسمت عقب و محل حمل بار بنشینند.
3- هیچ مردی حق تنها مراجعه کردن به اطاق کار زنان را ندارد.
4- برای جلوگیری از تحریک زنان استفاده از ادکلن برای مردان ممنوع بود. دستگاه فکری رجوی را نگاه کنید.
5- مردان حق ندارند مسئوول زنان باشند
و دهها ضوابط دیگر که حتی طالبان چنین قوانینی ارتجاعی نداشته است.
مجری: واقعیت قضیه این است که اگر بخواهیم همه جوانب و مناسبات این ناکجا آباد فرقه رجوی را بررسی کنیم بایستی کمی صبر کنیم تا بقیه نفرات اسیر اشرف آزاد شوند تا به اظهارات و گفته های جدید آنان گوش فرا دهیم تا حقایق دیگری روشن شود.
در پایان اگر بخواهم آنچه که شما امروز زحمت کشیدید و بیان داشتید را در چند محور خلاصه کنم به موارد زیر می توان اشاره نمود:
1- اشرف به لحاظ جمعیت در حد نصابی نیست تا عنوان شهر را به خودش بگیرد.
2- عدم وجود پایه ای ترین نهاد هر جامعه یعنی خانواده در اشرف و معرفی خانواده بعنوان «کانون فساد» توسط رجوی و ممنوع کردن ازدواج موجب عدم زاد و ولد در این مکان گردیده که در نتیجه دیگر نیازی به مراکزی همچون مدرسه، مهد، دانشگاه و… نیست و در اشرف هم از این اماکن خیری نیست.
3- محدود بودن محیط زندگی و عدم امکان تردد آزاد به خارج از مقری که برای هر فرد تعیین شده. همچنین جمع کردن سوئیچ خودروها از دست رانندگان در شب، برای جلوگیری از هرگونه فرار احتمالی فردی یا جمعی.
4- وجود نگهبانی ها و گشت های وسیع و لایه ای بطور مداوم در منطقه داخلی و خارجی اشرف جهت ممانعت از فرار افراد و دستگیر کردن افرادی که اقدام به فرار بکنند و چک مستمر وجود افراد در قرارگاه حتی در هنگام خواب و همچنین محدود کردن فیزیکی افراد از طریق نصب سیم خاردار، سیاج، خاکریز پست نگهبانی و…
5- عدم دسترسی آزادانه به بازار یا پزشک و مجبور بودن افراد به قبول هر جنسی که فرقه به آنها می داد و رفتن پیش هر پزشکی که تشکیلات تعیین می کرد حتی اگر نوع تخصص آن پزشک با نوع بیماری مطابقت نداشته باشد.
6- عدم وجود وسایل ارتباطی از قبیل تلفن، نامه، فکس، اینترنت و… و برخورد با کسانی که این مرز سرخ را رد کرده باشند.
7- عدم دسترسی به هرگونه رسانه و وسایل ارتباط جمعی اعم از تلویزیون، روزنامه، رادیو، مجله و…
8- کنترل افراد از طریق بیگاری کشیدن تحت عنوان کار جمعی تا وقت آنان پر شده و به موضوعات دیگری فکر نکنند، چنانکه به گفته مریم قجر کلیه افراد بایستی در طول روز آنقدر کار کنند تا وقتی شب به آسایشگاه می روند از خستگی بیافتند و فرصتی برای فکر کردن نداشته باشند.
9- رشد پدیده خودکشی و فرار در بین افراد بدلیل فشار های فیزیکی و ذهنی طاقت فرسا
10- برگزاری مستمر نشست های مختلف جهت کنترل هرچه بیشتر افراد همچون نشست های «عملیات جاری» – «دیک» – «طعمه» – «غسل هفتگی» و…
11- ممانعت از هرگونه برقراری ارتباط و ایجاد رابطه دوستانه بین افراد تحت عنوان محفل.
12- برخورد فیزیکی با افراد معترض جهت ایجاد رعب و وحشت برای جلوگیری از گسترش اعتراضات
حالا با توجه به خلاصه موارد فوق، خوانندگان عزیز یک نمونه شهری بیاورند که ویژگی های اشرف را داشته باشد و خود قضاوت کنند اشرف شهر است یا پادگان و یا زندان؟
پایان

خروج از نسخه موبایل