مسعود رجوی چه می گوید؟

بعد از حوادث اخیر در ایران، شاید این طور بنظر برسد گویا چشمان رجوی در حال باز شدن به فضای مناسبات سیاسی داخل ایران است. پیامهای پی در پی و موضع گیری ناگهانی رهبری مجاهدین در رابطه با فضای سیاسی داخل کشور را نمی توان به سادگی از روی حسن نیت رجوی به مردم ایران تحلیل کرد. طبق معمول رجوی انتخابات ایران را تحریم می کرد و اصلاحات را مردود میدانست و به آقایان موسوی و خاتمی توهین می کرد. بعد از اتفاقات اخیر در ایران رجوی ناگهان موضع خود را تغیر داد و از حمایت مردم ایران و آقای موسوی سخن راند. بنظر می آید این اقدام رجوی بیشتر جنبه فریب کارانه دارد و از طرفی هم شاید بنظر برسد واقعیتهای سرسخت داخل کشور، به مجاهدین تحمیل کرد تا به واقعیت اعتراف کنند. شرکت عظیم مردم در انتخابات و ایجاد موج اصلاح طلبی و حمایت ایرانیان سراسر جهان از این موج و بی اعتنایی مردم به مجاهدین یک شوک و ضربه ای بر مناسبات و هواداران به خواب عمیق فرو رفته سالهای دراز بود که باعث سرد شدن آنها به مجاهدین و سیل انتقادات به رهبری مجاهدین را در پی داشت. این حوادث، رجوی را مجبور کرد تا بتواند برای ساکت کردن و فریب دادن هواداران و اعضای ناراضی در حصار تشکیلات و سر گرم کردن موقتی آنها به شعار های قدیمی و بی فایده ادامه دهد. یعنی در واقع این اقدام رجوی را می توان صرفا یک اقدامی ببهوده دانست. اگر حمایت رجوی از آقای موسوی فریب نیست، باید قبل از هر چیز طی اطلاعیه ای رسمی از خشونت دوری کند و به همه الزامات آن در عمل پایبند باشد و از فرقه گرایی و در بند نگه داشتن مخالفین خود دست بردارد چرا که هواداران آقای موسوی و جنبش اصلاحات در ایران همگی از خشونت بیزارند و با آنهایی که خشونت پرور هستند، به هیچ عنوان مناسباتی ندارند. رهبری مجاهدین نمی تواند ادعای حمایت از آقای موسوی را داشته باشد چرا که آقای موسوی مورد حمایت مردم است در حالی که در عراق تحت رهبری او انسانهای معترض در مناسبات و تشکیلات خود، به گروگان گرفته شده اند و اجازه کوچکترین آزادی عمل را ندارند و همچنان سرکوب می شوند. قرار گرفتن در مسیر مردم راهی است اجباری و کسی را بر آن گریزی نیست اما اینکه مجاهدین چرا همیشه در سر فصل های مختلف عقب هستند، سئوالی است که باید پاسخ آن را در ایدئولوژی و استراتژی مجاهدین جستجو کرد اما آنچه برای آگاهان واضع است مجاهدین از روز اول ناقض الخلقه خلق شدند و اعتقادی به رای اکثریت مردم ندارند و بقول رهبری مجاهدین، "مجاهدین به زندگی در شکاف خو گرفته اند" و در بین هوادران خود، خود را تنها اپوزیسیون قلمداد می کنند و برای خود دشمن تراشی و امثال این جور دست آویز، حیات کوتاه مدت سیاسی می خرند. رهبری مجاهدین با این دید به مسائل سیاسی ایران، لاجرم در مسیر شتابان فرقه و فرقه گرایی سبقت را ربود. هوادارن مجاهدین از بعد انقلاب 57 تا به امرور و خصوصا در سر فصل های مختلف سیل انتقادات خود را به رجوی و خطوط غیر مسئولانه و غیر سیاسی او روانه کردند و آنهایی که در بند عراق و اشرف گرفتارند، همچنان برای آزادی خود از حصار مجاهدین در تلاش هستند و بر هر انسان آزادی خواه است به این افراد در جهت آزادی آنها کمک کنند. مجاهدین قبل از هر چیز باید پاسخ گوی این عده از افراد ناراضی باشند و مردم هم جای خود دارند. آنچه در فضای سیاسی ایران می گذرد محصول سیاست های کسانی است که با مردم بودند و برای مردم قدم برداشتند و مردم آنها را می شناسند. از نظر انجمن ایران سبز بعنوان منتقد مجاهدین، دیر زمانی است سازمان مجاهدین در بن بست کامل سیاسی بسر میبرد و معتقد است تنها راه خروج مجاهدین از بن بست سیاسی اعلام رسمی برای محکوم کردن اقدامات تروریستی و خشونت امیز در استراتژی خود میباشد و نتیجه آنچه در این سالیان کردند را صادقانه با مردم درمیان بگذارند. تا زمانی که این استراتژی محکوم نشود، دم زدن از مردم بی تاثیر است. مجاهدین با دور افتادن از مردم در همه سالیان نشان داده اند حتی یک بار از شرایط درونی و سیاسی رژیم ایران تحلیل درست ندادند و همیشه آنچه مجاهدین تحلیل کردند دقیقا چیزی 180 درجه عکس در عمل در امده است. مجاهدین تا دیروز حمایت کنندگان اصلاحات در داخل کشور را بشدت و با الفاظ خاص خود محکوم میکردند ولی اصلاح طلبی بعد از پیش از یک دهه در داخل کشور موج ایجاد کرد و ثابت کرد که اصلاحات نه فقط شکست نخورده است بلکه تنومندتر شده است تا جایی که رجوی را مجبور به موضع گیری در تناقض با موضع گیری های قبلی کرده است اما آنچه مهم است موضع گیری رجوی باید از روی صداقت باشد صداقت هم قیمت و اثبات خود را دارد. شرایط واقعی جامعه متمدن ایران، رجوی را با همه سرسختی ها و لجاجت بازی ها و اصرار بر تنها خشونت مجبور کرده است، اصلاحات در ایران را تلویحا بپذیرد و حتی آنقدر مجبورش کرده است که با پذیرش "بسیار درناک و پر صعوبت" به اعضای مجلس خبرگان رهبری رژیم نامه بنویسد. اما همه اینها میباید در جای خود انجام میگرفت نه الان. الان خیلی دیر است و برای جبران خسارت بیشتر باید آنچه که باید انجام گیرد، انجام دهد. در یک قلم اعتراف به شکست استراتژی خشونت و اینکه اعتراف کند تا الان استراتژی خشونت در خدمت مردم و جنبش آزادی خواهانه مردم ایران نبوده است بلکه ضد خواسته های آنها بوده است. و همینطور از مناسبات فرقه ای سرکوب و ایجاد جو خفقان برای معترضین درونی خود دست بردارد و باید زندگی بیش از دو دهه در زیر چتر صدام حسن در عراق را برای مردم ایران توضیح دهد. اینها مسائلی هستند، مردم ایران آنها را فراموش نخواهند کرد.

خروج از نسخه موبایل