آرمان یا حماقت، شکنجه در قرارگاه اشرف – قسمت ششم

در سلول های بازداشتگاه قرارگاه اشرف کاغذ A4 و خودکار توزیع کردند، غذای ما کمی تغییر کرد و بهتر شد زیرا آنها قصد داشتند پس از ریل شکنجه و آزار جسمی و روانی ما، برای گرفتن اعتراف از شیوه ی تطمیع استفاده کنند. بر خلاف روزهای قبل اجازه ی استحمام در هنگام نیاز می دادند همچنین زیر پیراهن و لباس زیر، بین زندانی ها از سوی شکنجه گران و بازجوهای بیرحم سازمان توزیع شد. ولی تذکر و تلنگر زدن بر بچه های زندانی مدام وجود داشت تا از محوطه ی بازداشتگاه بیرون نرویم، حدس ما این بود بازجوهای سازمان نمی خواستند کسی از افراد قرارگاه اشرف نفراتی از ما که در واقع دوستان و همرزمان آنها بشمار می آمدیم را ببینند زیرا اغلب زیر شکنجه ی بازجوهای سازمان دست و پا و سرمان شکسته شد و بشدت آسیب دیده بودیم.
در یکی از روزها، مرا به اتاق بازجویی که فقط یک میز و یک صندلی در آن قرار داشت، بردند. روی میز مقداری کاغذ و چند عدد خودکار بود، فریده ونائی (از اعضای مهم شورای رهبری که مدتی نیز فرمانده قرارگاه 7 بود و بعد از نشست حوض در حدود یک سال در ستاد تحت مسئولیت نسرین پارسیان کار می کرد او همچنین در کنار بازجوی مشهور و سنگدل سازمان به نام نریمان در زندان اشرف نیز پرکار بود و در بازجویی از زنان اشرف و شکنجه آنان مهارت بسیاری داشت) به اتاق بازجویی آمد و دستور داد پشت میز قرار بگیرم. کاغذی در دست داشت می خواست مرا توجیه کند، ایرج طالشی یک بسته سیگار نشانم داد تا به من بدهد، به ایرج گفتم: " سیگاری نیستم ". فریده گفت برایش آب بیاورید. سپس نوشته ای را به من نشان داد و گفت:
" یک کاغذ بر می داری و هر آنچه که در اینجا نوشته است را با دستخط خودت و بدون خط خوردگی می نویسی و بعد امضاء می کنی و اثر انگشت میزنی." متن نوشته شده بدین شرح بود: به نام خدا و بنام خلق قهرمان ایران
نام:…….. نام خانوادگی:……… نام پدر:……… شماره شناسنامه:………
صادره:………. در تاریخ:………
به قصد نفوذ ازطرف رژیم وارد سازمان شدم ماموریت داشتم که اطلاعات مربوط به ارتش را جمع آوری کرده و در اختیار وزارت اطلاعات قرار دهم همچنین خراب کاری روی زرهی ها، سم ریختن در آب و غذا، ترور نفرات سازمان، زدن رابطه با نفرات حلقه ضعیف و معترض که در سازمان هستند و جمع آوری اسامی فرماندهان بالای سازمان جزو آموزش هایی بود که من دیده بودم.
در صورت موفقیت مبلغ بیست میلیون تومان از طرف وزارت اطلاعات به نام خانواده ام تحویل داده می شد و پس از برگشت نیز به عنوان استقبال از من یک دستگاه ماشین به عنوان هدیه دریافت می کردم.
همچنین آموزش دیده بودم که در صورت عدم موفقیت اعلام بریدگی کنم و اگر مرا به ابوغریب فرستادند رژیم مرا به ایران باز خواهد گرداند.
با توجه به اعتراف خود که همه نشات گرفته از مناسبات پاک مجاهدین بوده و برخورد انسانی که از طرف مسئولین سازمان با من شده از رهبری سازمان طلب بخشش می کنم، البته می دانم و برایم پر واضح است که حقم اعدام است ولی امیدوارم تا به من در این مناسبات پاک فرصتی داده شود تا جبران شرمندگی که نصیبم شده را پیدا کنم.
امضاء: اثر انگشت: پاک گیج شدم در ذهنم غوغایی بر پا شد کدام نفوذی؟ کدام بیست میلیون؟ کدام ماشین؟ این حرفها را از کجا آورده اند؟ به فریده گفتم: من اطلاع یا خبری در رابطه با اینهایی که نوشته اید، ندارم و متن اعتراف نامه را نمی نویسم.
فریده با خونسردی گفت: روی هر کلمه یا جمله ای مشکل داری، ننویس.
به فریده گفتم: من روی همه ی کلمات و جمله ها مشکل دارم و معتقدم این مدتی که مرا در زندان نگه داشته اید و شکنجه ام کردید بی دلیل بوده است.
فریده عصبانی شد و به تندی گفت: قرار مان این است دیگر صحبتی از کتک کاری و غیره نزنی. تو فقط این اعتراف نامه را با دستخط خودت بنویس بــــعد از زندان آزاد می شوی و تو را می فرستیم به یگان خودتان.
کمی شوکه شدم خواستم از فریده سوال کنم مگر من دوباره به یگان بر می گردم اما فریده فرصت سوال کردن را از من گرفت و گفت دیگر وقت ندارد و از اتاق بازجویی خارج شد. بعد از نیم ساعت برگشت و پرسید: اعتراف نامه را نوشتی؟ به او گفتم من این اعتراف نامه را تایید نمی کنم چون واقعیت ندارد و شما دارید مواردی را به من تحمیل می کنید که حتی تصورش برام مشکل است بنابر این اعتراف دروغ نخواهم کرد و چیزی هم نمی نویسم. فریده لبخندی زد و گفت: مهم نیست. سپس از داخل پوشه ای که در دست داشت نوشته ی دیگری در آورد و گفت: پس این را با دستخط خودت بنویس. متن نوشته بدین شرح بود: بنام خدا و بنام خلق قهرمان ایران
نام:………. نام خانوادگی:………… نام پدر:……….
شماره شناسنامه:……… محل صدور:……… متعهد می شوم
1- به تمامی چهارچوب هایی که از طرف فرماندهان ارتش ابلاغ و مشخص میشود مقید باشم.
2- در تمامی مراسم ها فعالانه شرکت کنم.
3- در درون مناسبات تحت هیچ عنوانی محفل نداشته باشم.
4- به نماز و روزه پایبند باشم.
5- تشکیلات پذیری مطلق داشته باشم.
6- مقید به تمامی مفادی که در عضویت مجاهدین قید شده باشم.
7- مقید بودن به اصل اعتماد برادرانه.
8- مقید بودن به انضباط آهنین.
9- در سازمان اصل با سانترالیزم است و من به آن مقید باشم.
10- پاسخگوی لایه های بالاتر از خودم در تمامی شرایط در صورتی که خطائی از من سر بزند.
امضاء: اثر انگشت: به هر ترتیبی بود آن روز یک امضاء از من گرفتند ولی متوجه نبودم اگر به اصطلاح الف را بگویم تا ی باید بروم. خلاصه مسئولان بازداشتگاه اشرف تحت عناوین مختلف می آمدند و مرا تحت فشار وادار می کردند تا این و یا آن متن تنظیم شده را امضاء کنم، بعداً هم فهمیدم این اعتراف ها و تعهدها را روزی بر علیه خودم استفاده خواهند کرد همانطور که با گرفتن اعتراف های دروغین از دوستانم آنها را در اشرف تحت فشار می گذاشتند و در صورت کوچکترین اعتراضی به سازمان و مسئولانش اعتراف ها را رو می کردند و در جمع آنها را تحقیر می کردند.
ادامه دارد…
تنظیم از آرش رضایی

خروج از نسخه موبایل