بررسی نقض حقوق بشر در فرقه ی رجوی – قسمت بیست وسوم

آرش رضایی: آقای کریمدادی به موضوع عبور از زن و یا همسر در بحث های انقلاب ایدئولوژیک موسوم به طلاق اشاره کردید، شما نکات انتقادی و بحث بر انگیزی را طی این گفتگو طرح نمودید به اینکه افراد و کادرهای مجاهدین در قرارگاه اشرف تحت فشار سیستماتیک قرار گرفتند تا جائی که به لحاظ روانی و ذهنی از حد طبیعی و نرمال خارج می شدند و ناگزیر به نقطه ی عبور می رسیدند، نقطه ای که مد نظر رهبران سازمان بود. دوست دارم این موضوع را از بعد و زاویه دیگری مورد واکاوی قرار دهیم. ببینید شما طی فشار سیستماتیک و همه جانبه وادار می شوید تا از زن یا عشق و علائق خانوادگی عبور کنید. این پروسه ای بود که مسئولین مجاهدین در اشرف کادرهای تشکیلاتی را اجبار به طی کردن آن می کردند. همه به خوبی واقف هستیم پروسه مذکور بر خلاف سرشت و طبیعت انسانی ست. با فطرت آدمی مغایرت دارد و فردیت انسان را که بنیاد حیات فردی و اجتماعی اوست از آدمی سلب می کند. برای مثال علائق خانوادگی یک امر فردی و ذاتی ست و هیچکس به هیج عنوان و تحت هیچ شرایطی و توجیهی حق ندارد تا این علقه ی خانوادگی را از انسان سلب کند که امری و کاری نابخردانه و مغیار با حقوق اساسی انسانهاست. ما می دانیم حتی پیامبران و ائمه اطهار هم برای مبارزه و جهاد در راه آرمان های الهی و انسانی هیچگاه کسی را وادار نکردند تا از علائق خانوادگی خود دست بر دارد. امام حسین در شب کربلا شمع را پف می کند تا هیچکس وادار و ناگزیر به جهاد و یا مبارزه به همراه او نشود. به پیروانش در همان لحظات سخت مبارزه امکان و اجازه می دهد تا انتخاب آزاد داشته باشند و اگر مایل به ادامه راه نباشند به همراه اعضای خانواده هایشان صحنه مبارزه و جهاد مقدس را ترک کنند. خوب در شرایطی که رهبران مجاهدین افراد را وادار می کردند تا آنان از فردیت و حقوق اساسی خویش عبور کنند، سوال این است واکنش افراد و کادرهای مجاهدین چه بود؟ مهران کریم دادی: ببینید…
قادر رحمانی: مهران جان اگر ممکن است من توضیح بدهم. مهران کریم دادی: خواهش می کنم.
قادر رحمانی: انسان همیشه دارای عاطفه و علائق خانوادگی است شما آرش جان به نکته مهمی اشاره کردید. بله همه انسان ها خانواده و وطن دارند و به یکسری چیزهایی دل می بندند این یک واقعیتی است و از این واقعیت نمی توان فرار کرد. ولی دوست دارم در باره سوال شما ابتدا مثالی بزنم. فرض کنیم من تک و تنها توی جنگل و در دل شب ول شدم هر لحظه ممکن است حیوانات وحشی به من حمله کنند در این شرایط به فکر حفظ بقاء خودم هستم. قانون حفظ بقاء در سازمان مجاهدین خیلی صدق می کرد به این معنا که در نشستی در قرارگاه اشرف به ذهنم سوالی رخنه می کند، سوال این است آقای مسعود رجوی که از او در میان مجاهدین شیر همیشه بیدار نام می برند این معنایش چیست؟ آیا او واقعا مثل شیر است یا همانند مار و کفتار به جان ما افتاده است و ممکن است هر لحظه در جنگل قرارگاه اشرف به وسیله او از هر نقطه ی بدنت نیش زده شوی و مورد هجوم قرار بگیری. این شرایط ما در قرارگاه اشرف بود. در چنین شرایطی آرش جان هیچکس به فکر واکنش اعتراضی در رابطه با کشتن عاطفه یا علائق خانوادگی از سوی رهبران مجاهدین نیست. واکنش ها در شرایط عادی است و معنا دارد. در جنگل قرارگاه اشرف همه به فکر حفظ بقاء تحت هر شرایطی بودند چون معمولا کادرها و نفرات خود را در معرض هجوم رهبران مجاهدین و فرماندهان رده بالای قرارگاه اشرف می دیدند. من هر لحظه دنبال این بودم که از جایی و روزنه ای نیش نخورم. گفتگوهایی هم که مطرح شد دال بر این است که نیش مسعود رجوی از نیش عقرب بدتره، از نیش مار بدتره. واقعا امکان ندارد در محیط جهنمی به نام قرارگاه اشرف به فکر واکنش های تدافعی باشی کاری با آدم می کنند تا هیچگاه در رابطه با کشتن عواطف خانوادگی و سرکوب آن واکنشی از خود نشان ندهی، یعنی جرئتش را نداشته باشی. ما نمیتوانستیم به عواطف و علائق خانوادگی فکر کنیم. مگه ما انسان نبودیم؟ آیا دوست نداشتیم به خانواده فکر کنیم؟ خیلی هم دوست داشتیم اما اگر به خانواده فکر می کردیم و حرفی از عواطف خانوادگی به میان می آوردیم فکر کنم بلایی به سرمان می آوردند و طوری تحت فشار قرار می گرفتیم و احاطه می شدیم که دیگر حتی در لایه دهم ذهنمان نیز به آن فکر نکنیم و به ذهنمان خطور نکند که برای مثال مادر من چکار میکند؟ پدر من، خواهر من چکار میکنند؟ آیا برادرها و خواهرهایم ازدواج کردند یا نه؟ چنین احساساتی در واقع نهایت عاطفه ما بود. جالب است به موضوعی اشاره کنم، در نشست ها معمولا من به دوستم منصور می گفتم که این گزارش را مینویسم اگر تو خواستی تیغ بکشی به خاطر اینکه موضوع را برای تو مطرح می کنم گوش به زنگ باشی و طوری تیغ بکشی تا دردش را کمتر احساس کنم و وقتی در نشست فاکت آوردم سریع واکنش نشان بده و به من حمله کن تا دیگری که با من چندان چفت نیست مرا سوژه قرار ندهد و کینه فردی خود را به این بهانه سر من نریزد. خوب تحت این شرایط وقتی عواطف خانوادگی از سوی مجاهدین سرکوب می شد انتظار واکنش هم نباید داشت. الان توی جامعه ی خودمان ایران که مدتی است در آن زندگی می کنم عاطفه برایم معنا دارد و می توان احساس کرد خواهر، برادر، مادر، دوست چه وجود و معنای لذتبخشی دارند ولی در جای وحشتناکی مثل قرارگاه اشرف این مفاهیم برای افراد بی معنا هستند.
ادامه دارد… مکان گفتگو: دفتر انجمن نجات آذربایجانغربی
تنظیم از آرش رضایی

خروج از نسخه موبایل