نادر رفیعی نژاد نماد شکنجه و خشونت در میان مجاهدین

"هیچکس را نمی توان شکنجه کرد یا مورد عقوبت یا روش وحشیانه و غیر انسانی و اهانت آمیز قرار داد "
اعلامیه جهانی حقوق بشر ـ ماده 5
ژان پل سارتر فیلسوف و نویسنده شهیر فرانسوی معتقد بود با " دستهای آلوده نمی توان به مبارزه مقدس پرداخت ". این باور و سخن یک حقیقت آشکار است. آدمی در مسیر تدارک بهزیستی انسانها وقتی گام بر می دارد نبایستی با شیوه های غیر انسانی و غیر اخلاقی به آرمان مقدس خویش بیندیشد. اتوپیا، آرمان و ایده آل وقتی تحقق می یابد و می توان عینیت آن را در مناسبات اجتماعی و انسانی لمس کرد و احساس، که با روش ها و شیوه های انسانی و دموکراتیک بدان دست یافت و جز این، نظریه پردازی و تلاش برای تحقق ایده آل ها و آرمان های متعالی، یا عوامفریبی و یا خود فریبی ست.
متاسفانه در تفکر رهبران مجاهدین این معنای روشن و مشخص درک نمی گردد. رهبری عقیدتی مجاهدین در این میان توجیه گر اعمال و روش هایی ست که در ذهن انسان مدرن منطق روشنی ندارد. شیوه ی بهرگیری از مفاهیم و معانی انقلابی، دینی و سیاسی از سوی رهبری عقیدتی مجاهدین به زیان آزادی و استقلال آدمی و در راستای منافع و مصلحت بشریت نیست. در واکاوی و تحلیل ژرف و عمیق آنچه که در لایه های زیرین مناسبات و روابط پیچ در پیچ مجاهدین می گذرد، می توان به عینه به فاکت هایی گزنده و دردناک خیره شد که در دنیای مدرن توجیهی برای آن متصور نیست. شکنجه جسمی و روانی سیستماتیک کادرهای تشکیلاتی در بدترین و وحشیانه ترین شکل آن و یا مبدل کردن نیروهای آرمانگرا و مبارز به افرادی بیرحم و خشن که توان و آمادگی روانی و ذهنی نهایت خشونت ورزی و شکنجه همرزمان خویش را دارند، یکی از مهمترین شاخص هایی ست که می توان در محکومیت تفکر ستیزه جویانه و غیر انسانی رهبری عقیدتی مجاهدین از آن بهره برد.
نادر رفیعی نژاد مرد. این خبر برای بسیاری از جدا شدگان و کادرهای تشکیلاتی با سابقه مجاهدین سخت معنا دار بود چرا که نادر رفیعی نِژاد در دوران موسوم به چک امنیتی و قبل و بعد آن در شکنجه مستمر و وحشیانه نیروهای مجاهدین در قرارگاه اشرف نقش بسزایی داشت و به این خاطر در ذهنیت اغلب کادرهای تشکیلاتی مجاهدین یک عنصر فراموش ناپذیر بود. نادر رفیعی نژاد در میان عناصر مجاهدین نماد و سمبل اطاعت کورکورانه از رهبری عقیدتی (مسعود رجوی) و شکنجه و سر به نیست کردن همتایان و همرزمان خود با توسل به اتهام های بی اساس و شیوه های تیهکارانه بود.
خصوصیات و ویِژگی های رفتاری و شخصیتی نادر رفیعی نژاد در حقیقت یکی از مهمترین تاملات ما کادرهای جدا شده ی مجاهدین را در باره ی واقعیت شکنجه و خشونت سیستماتیک، کنش سیاسی و انقلابی و مقولات دیرین و کهن اخلاقی چون " خیر و شر " ارائه می کند.
می توان به صراحت گفت در دنیای مدرن و عصر تحولات دموکراتیک خشونت و شکنجه انسان به هر شکلی و با هر توجیهی مشمئز کننده و نشانه ی آشکار طغیان ذهن بیمار است و این ذهن بیمار می تواند در هیئت مسعود رجوی یا هر کس دیگری که دچار توهم مطلق انگاری در حیطه ی تئوریک و حوزه ی آرمانگرایی شده است، چهره ی زشت خود را بوضوح به نمایش گذارد.
تامل و نیم نگاهی به خاطرات، گفته ها و مشاهدات برخی از کادرهای تشکیلاتی جدا شده ی مجاهدین در باره ی نادر رفیعی نژاد گویای تمایز آشکار ذهن زیبا از ذهن بیمار است. خاطرات آقای ناصر سید بابایی
"… داریوش قنواتی طی صحبت هایی که با من داشت گفت: وقتی به اشرف منتقل شدم، بعد از دو سال اقامت در پذیرش به ارتش پیوستم. بعد از مدتی مورد
سوء ظّن فرماندهان ارتش قرار گرفتم. نادر رفیعی نژاد بازجوی من بود بشدت شکنجه شدم او مرا نفوذی می نامید. در قرارگاه موزرمی آنقدر تحت فشار بودم تا به دروغ اعتراف کردم جاسوس و نفوذی ایران هستم. مدتی در محل اسکان قدیم تحت بازداشت بودم به طوری که از شدت گرسنگی و تشنگی قادر نبودم حرکت کنم. با این حال نادر رفیعی نژاد تهدید به تجاوز و شکنجه با شیشه نوشابه می کند تا از من اعتراف بگیرد. مرا آنقدر زدند تا به دروغ اعتراف کنم. سرانجام مجبور شدم کتبا بنویسم یک نفوذی هستم. پس از آن که اعتراف نامه را گرفتند به من گفتند: کاری می کنیم که نه بمیری و نه زنده بمانی و از خدا درخواست مرگ کنی و از آن روز به بعد با کوچکترین بهانه ای مرا کتک می زدند و دشنام و فحش می دادند…" گفتگو با ناصر سید بابایی
… مسئول قسمت پذیرش زنی بود به نام فرشته شجاع و معاونش رضا مرادی. این دو فرد کسانی بودند که شم روانشناسی داشتند و به خلق و خوی افراد و شیوه برخورد با آنها مسلط بودند ولی در واقع از نفرات شکنجه گر و بسیار وحشی مجاهدین بودند و در رابطه با نفراتی که نمی خواستند در سازمان بمانند دستور شکنجه، اذیت، کتک کاری و موارد های غیراخلاقی را صادر می کردند. از نمونه چماقدارانی که تحت نظر این دو فرد انجام وظیفه می کردند، نادر رفیعی نژاد یکی از کادرهای قدیمی مجاهدین بود وی کسی بود که در پذیرش سمتی به ظاهر آموزشی داشت، مربی درس تاریخچه سازمان و نیز کلاس های سیاسی را بعضاً عهده دار می شد ولی نادر یکی از سر بازجوهای مورد اطمینان رجوی بشمار می رفت، او یک شکنجه گر حرفه ای بود و از افراد ضد اطلاعات ارتش در پذیرش به حساب می آمد. ساعات بازجویی نادر و دوستان شکنجه گرش معمولا در شب و در فضای ارعاب و ترس و خوف شبانه صورت می گرفت… " قسمتی از گفتگوی آرش رضایی با سیامک حاتمی عضو با سابقه ارتش آزادیبخش و مجاهدین ـ قسمت ششم ـ انتشار یافته در سایت انجمن نجات
"… مرا بدون دلیل در سال 73 به زندان مخوف اشرف بردند، به مدت دو هفته به شدت کتک زدند و قصد کشتن مرا داشتند. بازجوی من نادر رفیعی نژاد بود. فحش های رکیک دادند. بشدت می زدند همه جای سر و صورتم خونین بود، رحم نداشتند، انگار بازجوهای گشتاپو با من روبرو بودند. بارها در حین بازجوئی تهدید به مرگ کردند. می گفتند مطمئن باش در اینجا در عراق گیر افتادی کسی به دادت نمی رسد مثل سگ تو را می کشیم و جسد کثیفت را حیوانات اطراف بیابان اشرف خواهند خورد. شش ماه در زندان اشرف در بدترین شرایط روحی و جسمی بودم. دوران بسیار تلخی بود فردی به اسم حمزه رحیمی در این بازجوییها مفقود شد و هرگز رجوی جواب آنرا نداد. یا شخصی به نام حسن که مهندس ماشین آلات سنگین بود را آنقدر با پایه صندلی آهنی به ساق پایش زدند که تماماً پوست آن کنده شد که خودم دیدم و شاهد این ماجرا بودم. فرامرز رحیمی را چنان زدند که تمام لباس هایش خونین شد و زیر چشمش کبود. بعد از اینکه با اعمال ضد انسانی و رفتارهای غیر قابل تصور، حیوانی و وحشیانه از بسیاری از افراد اعترافات دروغین گرفتند به اصطلاح عفو رهبری به ما خورد و ما را آزاد کردند…" خاطرات حامد مهمانخواه از اعضای سابق مجاهدین خلق
"… برخی مواقع نادر رفیعی نژاد در خروجی نشست سیاسی می گذاشت و اصرار داشت تا به ارتش برویم و بچه ها نیز در مقابل به او می گفتند شما ما را بدبخت کردید ما را از خانواده ها جدا کردید و نگذاشتید حتی یک زنگ نیز بزنیم و آنان نیز دیگر جرئت برخورد با ما را نداشتند و به اصطلاح آدم شده بودند و رفتارشان از موضع قدرت نبود… " خاطرات آقای ناصر شیردم عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین
"… پس از اینکه از مسئولین سازمان از متقاعد کردن آراز(هم آسایشگاه ما) در پیوستن به ارتش آزادیبخش ناامید شدند او را به نقطه ی نامعلومی بردند ما دوستان آراز از غیبت او در پذیرش نگران شده و با عبدالرضا شفیعی فرمانده خود هرروز درگیر بودیم به او فشار می آوردیم و در مورد آراز از او سئوال می کردیم که آراز را کجا بردند؟ و چرا به پذیرش نیاوردند؟ از این بابت خیلی ابراز نگرانی می کردیم و معترض بودیم. عبدالرضا نیز در پاسخ می گفت: شما دخالت نکنید. بعدها آراز به ما گفت: به شدت بوسیله نادر رفیعی نژاد و رضا مرادی شکنجه شد. رضا مرادی مسئول برخورد با اشخاصی بود که مسئله دار می شدند اونیز در ضد اطلاعات قرارگاه اشرف افراد منتقد، معترض و مسئله دار را شکنجه می کرد. فهیمه اروانی در طی یک نشست که برای ما افراد جدیدالورود ترتیب داده شده بود بعد از تهدید افراد و با اشاره به ماجرای درگیری در نشست قبلی گفت: یک عده معتاد و کارتن خواب های جامعه خمینی بوسیله ما در قرارگاه اشرف سرو سامان گرفتند و صاحب هویت شدند اما بجای اطاعت پذیری و تمکین از دستورات تشکیلاتی آشوب بپا کرده و از نجابت سازمان سوء استفاده می کنند. اما شما باید بدانید سازمان مجاهدین نجابت بسیار زیادی دارد و اگر شما از نجابت مسئولین سازمان سوء استفاده کنید آن روی ما مجاهدین را خواهید دید که به هیچ کس رحم نمی کنیم و همه را از دم تیغ می گذرانیم… " خاطرات محمود اکبری اقدم از کادرهای تشکیلاتی مجاهدین
" به کلاس تاریخچه می رفتیم مربی ما نادر رفیعی نژاد بود. بعدها فهمیدم شکنجه گر قهاری است راجع به او بعداً با فاکت اشاره خواهم کرد… در جنگ امریکا و عراق وقتی در پراکندگی بودیم شب ساعت 1 بامداد بود که با صدای بگیر بگیر و فریاد ایست نگهبانان از خواب پریدم و متوجه شدم تعدادی از بچه ها از پشت واحدها اقدام به فرار کردند. همه نفرات موفق شدند ولی یکی از آنان به نام ایرج گیر افتاد. ایرج و من هم یگان بودیم. اسم واقعی او عزیز هاشم زاده بود. وقتی که ایرج را دستگیر کردند، نادر رفیعی نژاد، صالح، عادل، مختار، سعید، آیدین و چند نفر دیگر که نمی شناختم او را مورد ضرب و شتم شدید قرار دادند آنقدر ایرج را زدند تا بیهوش شد و بعد به پشت تویوتا انداختند و از یگان بردند…
… در آسایشگاه قرارگاه اسماعیل قوچانی با نام مستعار اسماعیل مشفق که اهل قوچان بود و در ایران به نفع سازمان فعالیت می کرد به من گفت: در ایران بانک می زدیم و سرقت مسلحانه می کردیم و پول های دزدیده شده را به سازمان می فرستادیم حتی برادرم در ایران اعدام شد. تا اینکه به سازمان پیوستم و متوجه شدم آنچه در بیرون از سازمان تبلیغ می کنند با آنچه که در درون مناسبات سازمان می گذرد(قرارگاه اشرف) 180 درجه فرق می کند. به این خاطر خواستار بازگشت به ایران شدم اما فرماندهان قرارگاه اشرف مرا به زندان بردند به فجیع ترین وضع ممکن شکنجه کردند.بعد گفتند در اشرف می مانی یا تو را به ابوغریب می فرستیم. اما من زندان ابوغریب را ترجیح دادم. در زندان نگهبانان و بازجوهای صدام در حدود 8 ساعت مرا شکنجه کردند. بعد به سلول انفرادی رفتم چند روز در انفرادی بودم و از زیر در سلول انفرادی برایم غذا می دادند تا اینکه دوباره تحت بازجویی قرار گرفتم. برای اینکه مجبورم کنند به قرارگاه اشرف برگردم به من تجاوز کردند. فردای آن روز نادر رفیعی نژاد به سلولم آمد و گفت: حالت چطور است می خواهی همین جا بمانی؟ ناگزیر از نادر با گریه و زاری و خواهش التماس کردم به قرارگاه اشرف بازگردم و خوب می دانستم سازمان این برنامه را برای در هم شکستن من طرح ریزی کرده است… " خاطرات آقای فرهاد پور مشکی عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین
"… تا اینکه پس از چند روز دونفر به نام های حجت (نام مستعار شیرازی 26 ساله بعدها به کمپ امریکا رفت) و یوسف رئیسی (اهل ایرانشهر که از مجاهدین جدا شد و به ایران آمد) شبانه از فرصت استفاده کرده و از قرارگاه اشرف فرار کردند و در اطراف قرارگاه به کمین نیروهای سازمان افتاده به ورودی بازگردانده شدند در یکی از واحدها بشدت آنان را کتک زدند. بنابه گفته خودشان از دو نفری که آنان را کتک زدند نادر رفیعی نژاد بیشترین برخورد تند را به خصوص با یوسف رئیسی کرد هرروز بچه ها با فرماندهان درگیر می شدند و کتک کاری شدیدی می شد…"
این موارد و فاکت ها، نمونه ای از اقدامات خشونت آمیزی ست که نادر رفیعی نژاد به تبعیت از ذهن بیمار رهبری عقیدتی مجاهدین بر علیه همرزمان خویش در قرارگاه مخوف اشرف انجام داده است. همه ما کادرهای جدا شده و با سابقه مجاهدین می دانیم که تمامی اعمال و رفتار نادر رفیعی نژاد در اقدام به شکنجه و بازجویی های وحشیانه که به قتل تعدادی از افراد قرارگاه اشرف منجر شده است با دستور تشکیلاتی رهبری عقیدتی مجاهدین مسعود رجوی بود و در این میان نادر خود قربانی امیال ستیزه جویانه و تفکر دگم و خشن سران مجاهدین بوده است.
بی شبهه، فروپاشی دنیای تاریک و سیاه مجاهدین پیامد طبیعی و اجتناب ناپذیر ذهن ستیزه جو و بیمار مسعود رجوی است.
آرش رضایی

خروج از نسخه موبایل