گفتگو با آقای سیامک حاتمی – قسمت چهاردهم

آرش رضایی: همانگونه که به درستی اشاره کردید در نشست بازسازی تشکیلات نظاره گر فشار همه جانبه بر روی بچه ها بودیم. گوئی مسئولیت همه ی تحلیل های نادرست و باسمه ای مسعود رجوی بر گردن ما بود و نیروهای ارتش آزادیبخش باید تاوان شکست های سیاسی و استراتژیک سازمان را بدهند. کسی جرئت نداشت از مسعود رجوی در باره ی وضعیت تراژیک بوجود آمده سوال کند، رهبری عقیدتی مجاهدین علیرغم همه ادعاها و تحلیل های شبه روشنفکرانه عاجز بود تصویر درستی از وضعیت سیاسی منطقه ای و اجتماعی ایران و نیز واکاوی منطقی آرایش سیاسی نیروها و معادلات منطقه ای، بدهد. او هیچگاه نتوانست به درستی پیش بینی کند چرا مجاهدین در بیش از دو دهه در باتلاق عراق و بیابان اشرف زمین گیر شده اند و قادر به هیچ تغییر و تحولی نیستند؟ در نشست بازسازی تشکیلات در واقع رهبری عقیدتی مجاهدین در بعد از جنگ امریکا و عراق و خلع سلاح شدن نیروهای ارتش آزادیبخش آن هم به شکلی مضحک و زمین گیر شدن نیروها در درون حصارهای اشرف، سعی داشت توجیه شکست های پی در پی مجاهدین را ناشی از چفت نبودن کادرها و نیروها با سازمان تلقی کند و اینگونه وانمود کند این رهبری عقیدتی مجاهدین نیست که برای صدمین بار شکست می خورد بلکه نیروهای ارتش آزادیبخش در شکست های مضحک و ملموس مسئول و پاسخگو هستند. آرش رضایی: آقای حاتمی دوست دارم در باره ی نشست بازسازی تشکیلات بیشتر توضیح بدهید؟
سیامک حاتمی: همانطور که گفتم دو هفته اول نشست بازسازی تشکیلات به بحث و گفتگو گذشت و به اصطلاح تحقیق. یک روز پروین صفایی مسئول نشست بود و یک روز صدیقه حسینی در هفته دوم نشست بازسازی، پیام مریم رجوی را برای اعضای حاضر در نشست خواندند. مریم در پیام خودش بحث 72 نفر را مطرح کرد و به موضوع ماندن نفرات در اشرف و چسبیدن به تشکیلات تاکید فراوان داشت و اینکه هر کس می خواهد برود مانعی نیست برود و ما اگر 72 نفر هم باشیم در این شرایط می ایستیم و مقاومت می کنیم و اگر از هوا و زمین بر ما بلا نازل شود مجاهد باید مقاومت کند!!
آرش رضایی: البته پیام مریم خیلی تناقض داشت. مسعود رجوی که رهبر عقیدتی ما مجاهدین بود طبق معمول در شرایط سخت و بحرانی ناپدید می شود و نیروها را تنها می گذارد. مریم نیز به همراه تعداد زیادی از کادرهای رده بالای سازمان پنهانی به پاریس رفت بی آنکه به نیروها اطلاع دهند. در حالی که امام حسین در شرایط سخت و بحرانی مقاومت می کند و تعداد زیادی از همراهانش او را تنها می گذارند و از صحنه ی عاشورا خارج می شوند و اما محتوای پیام مریم و شبیه سازی صحنه عاشورا با فرار بزدلانه رهبر عقیدتی مجاهدین و مریم و کادرهای رده بالای تشکیلاتی در واقع حکایت تلخ و درخوری ست از تناقض های شگفت انگیز. سیامک حاتمی: دقیقا به نکته ی خوبی اشاره کردید اما در ادامه خدمت شما عرض کنم پس از دو هفته نشست بازسازی تشکیلات که به شکلی فشرده شروع شده بود، در سالن اجتماعات پایان یافت. بعد پروژه خوانیها و نوشتن فاکتها و اعتراف به اشتباهات و خطاها شروع شد. این مرحله واقعا خیلی سخت و ناراحت کننده برای اغلب نیروها بود. باید 100% این پروسه را طی می کردی و بر علیه خودت می نوشتی. فقط مجاز بودی اشکالات، انتقادات و نظرات را در برگه بنویسی و برای مسئول بالاتر بگویی. بدین صورت که نشست بصورت لایه ای در FM برگزار می شد فاکت ها را نفر می خواند. اسامی را مهناز می گفت. صمد کلانتری و زنان F قرارگاه و مسئولین برادر هم در نشست بودند. نفر، فاکت های خودش را می خواند. کارهای نکرده اش را می گفت؟!! و باید جمع او را تایید می کرد که او تغییر کرده است و مجاهد پاکی شده است بعد نفرات حرفهای خود را می زدند و سپس مسئول نشست و سایرین برای او دست می زدند و سوژه می نشست. نشست ها بعضاً از صبح تا شب طول می کشید و بسیار خسته کننده بود. چند بار اعتراض کردیم ولی اهمیت داده نشد و گفتند خواهر مهناز گرامیان دستور داده است این پروژه خوانی باید تا دو هفته تمام شود و فشرده برگزار گردد وگرنه به اهداف پروژه نمی رسیم.
در همین اثنا محمد خدابنده وارد پروژه خوانی نشد چندین نفر از اعضای چاپلوس با او دعوا کردند و داد می زدند که چرا نقض ضابطه می کنی؟ چرا از نشست بیرون می روی؟ و کلی با او درگیر شدند اما محمد خدابنده مرد و مردانه رو حرفش ایستاد و قبول نکرد و پروژه را نخواند. همین یک مورد را من شاهد بودم.
ادامه دارد…
تنظیم از آرش رضایی
مکان گفتگو: دفتر انجمن نجات آذربایجانغربی

خروج از نسخه موبایل