ممانعت رجوی ها از ملاقات اعضاء با خانواده، ادعا یا حقیقت

این روزها مشکل ورودی اشرف از آنجا رقم می خورد که خانواده ها می گویند سازمان مجاهدین اجازه نمی دهد آنها با فرزندان خود در خارج از قرارگاه ملاقات کنند و مسئولان اشرف اصرار دارند این ملاقات ها در داخل قرارگاه انجام بشود و در نقطه مقابل سازمان هم مدعی است این ملاقات ها باید در داخل اشرف صورت بگیرد و البته این را هم به راست یا دروغ اضافه می کند که این خواست و تمایل فرزندان آنها است که حتی برای ملاقات با والدین از قرارگاه اشرف خارج نشوند. در همین راستا هم بعضا سران قرارگاه اشرف مدعی شده اند که بعضی از اعضاء، خود حاضر به ملاقات با والدین شان نیستند، به این دلیل که آنها توسط وزارت اطلاعات به اشرف آورده شده اند، این ادعاها اگر دروغ باشد که بدا به حال سران مجاهدین و رهبری آن و اگر هم راست باشند که صدافسوس و تاسف برای سازمان و گروهی که افرادش را به گونه ای تربیت کرده که حتی نسبت به والدین خود هم با شک و اتهام و در نهایت به دیده دشمن نگاه می کنند. این ادعاها را می شود حداقل از دو زاویه مورد گمانه زنی قرار داد. اول اینکه بپذیرم سران اشرف به دروغ چنین ادعاهایی را از سوی اعضای خود مطرح می کنند. اینکه تا چه میزان می شود در این خصوص داوری و قضاوت کرد بر می گردد به اینکه ببینیم مجاهدین و رهبری آن تا کنون چه اندازه در ادعاهای شان راست گفتار و صادق بوده اند. اثبات این ادعا به گمانم روش بسیار مناسب و راهبردی خوبی باشد برای اینکه ببینیم بنیان ها و پایه های این سازمان و گروه با چه مصالح و سازه هایی ساخته شده است. قضاوت در این باره را وامی گذاریم به همه کسانی که هنوز در چنبره تشکیلات گروه رجوی و با انگیزه ها و دلایل شناخته و ناشناخته گرفتار هستند، اما بعضا به دلیل موقعیت تشکیلاتی شان می توانند حرف ها و سخنان و ادله ما را رصد کنند و بالطبع خواهند توانست در این باره که رجوی ها تا چه اندازه صادق و راست گفتار و راست کردار هستند قضاوت کنند. اما فرض دوم بر اینکه رجوی ها در این فقره ادعا راست می گویند و به واقع این اعضای آنها هستند که از ملاقات با والدین خود و در بیرون و بعضی از آنها حتی در داخل اشرف نه تنها امتناع و خودداری می کنند که خانواده های خود را در معرض اتهام وابستگی به جمهوری اسلامی قرار می دهند. باز می شود فرض کرد که این خانواده ها با تحریک خواست جمهوری اسلامی برای ملاقات با فرزندان شان به اشرف رفته اند و حتی فراتر می توان فرض کرد که جمهوری اسلامی هم از این کار انتفاع تبلیغاتی و سیاسی خواهد برد. اما نمی شود آنگونه که سران قرارگاه اشرف ادعا می کنند فرض فراتری مبنی بر این که خانواده ها فرزندان خودشان را به زور همراه خود خواهند برد، متصور شد. مگر اینکه به یقین بدانیم آنها به اختیار و اراده خودشان و به محض فراهم شدن اولین فرصت و فاصله از نگهبانان ایدئولوژیکی و امنیتی رجوی فرار را بر قرارگاه اشرف ترجیح خواهند داد. حالا با والدین یا بدون والدین، به سمت ایران یا به سمت هر ناکجاآبادی که نام و محتوای و ظرف و مظروف اش قرارگاه اشرف و رجوی نباشد. چنانچه حتی در بعضی اطلاعیه های فرمایشی که از سوی سازمان و با نام های جعلی از جمله حقوقدانان عراقی و الخ صادر شده، تاکید شده که حضور خانواده ها در اطراف اشرف باعث شکنجه و فشار روحی و روانی بر روی فرزندان خود می شوند. اینکه چطور حضور خانواده ای در نزدیکی اقامت فرزندش که به قصد دیدن او رفته، می تواند باعث شکنجه و آزار روانی و روحی بشود، این داعیه های روانکاوانه و رفتارشناسانه فقط در دستگاه رجوی قابل فهم و درک است و لاغیر. ارزش واقعی و علمی این ادعاها هم، هم وزن ادعاهایی است که مثلا فرزندان این خانواده ها، دال بر عدم تمایل ملاقات با والدین مطرح می کنند. واقعیت این است که همانگونه که وجود و حضور رجوی ها تا اینجا در نوع خودش یک نادر و استثنا و خلاف همه قواعد و قانونمندی ها بوده، این ارزش زدایی ها علی القاعده باید در تمام اجزاء و مناسبات و تاروپود این تشکیلات جاری و ساری باشد. والا چنین تشکیلات و مناسباتی واقعا در عرف تشکیلاتی و سازمان اساسا ما به ازاء نه داشته و نه خواهد داشت. اما به این معنی هم نیست که این موجود ناقص الخلقه و نادر را نشود ردیابی و ریشه یابی و به اصطلاح امروزی ها تبار شناسی کرد. اتفاقا اگر بر نام مجاهدین یک پسوند فرقه ای اضافه کنیم، در این صورت چه بسا باید و می شود انتظارات بیشتری از آنها داشت. چنانچه تا کنون انجام داده و حتما در آینده چشمه های تازه ای از این رفتارها را شاهد خواهیم بود. اما باز می خواهم روی آخرین فرض این صورت مسئله یعنی صدق گفتار مسئولین اشرف مبنی بر اینکه این فرزندان واقعا نمی خواهند والدین خود را ببینند، تعمق کنیم و فراتر حتی صحت این ادعا را بپذیریم. در این صورت آیا کمترین سوال این نخواهد بود که بر سر این افراد چه آمده که اینگونه قید علقه های عاطفی و پیوندهای خونی را زده اند. این سوال وقتی جدی تر مطرح خواهد شد که بدانیم بعضا بعضی از اینها به ادعای سازمان حتی به خانواده های خود هتاکی و تعرض کرده اند. برای رد این ادعاها هیچ اصراری نداریم، زیرا به تجربه ثابت شده، هستند فرقه های سیاسی که با استفاده از سیستم های مغزشویی و توسل به تمایلات افراطی و البته ایدئولوژیک توانسته اند تصویری حتی شیطانی از والدین و بستگان به اعضاء القا کنند. یادمان باشد مجاهدین ماهیتا یک فرقه هستند. فرقه ای به مراتب خطرناک تر از ده ها فرقه موجود در جهان که قادر به فعلیت بخشیدن مصائبی به مراتب بیشتر از دور کردن فرزندان از والدین و حتی برعکس والدین از فرزندان است. در جهات تمایلات فرقه ای و قرابت آن با مجاهدین پیشتر بحث شده است و اگر ضرورتی در احیای آن بحث ها باشد، براهن و دلالت های رفتاری و همسویی آن گزاره های فرقه ای با عملکرد امروز و دیروز مجاهدین در موضوع خانواده ها و فرقه ها است. بد نیست در اینجا بخش هایی از کتاب خانم سینگر را در همین رابطه مرور کنیم. فهم این تجربه ها کمک خواهد کرد تا بر متلاشی کردن تاروپودهای تشکیلاتی گروه رجوی به مثابه علت العلل وقوع چنین مصائبی بیش از بیش تاکید و تلاش کنیم. "فرقه ها اعضای خود را بر علیه خانواده های شان با استفاده از تفکرات افراطی منطبق بر ایدئولوژی شان بر می انگیزانند. برای مثال یک فرقه سیاسی از عضوشدگان جوان با وادار کردن آنان به گفتن دروغ عمدی به والدین شان، در حالی که یک نفر از مسئولان هنگام تماس کنار آنها می نشیند آزمایش بعمل می آورد. این کار هم برای جدا کردن اعضاء از خانواده شان و هم تعلیم آنان به اطاعت از دستورات غیر منطقی فرقه صورت می گیرد. فرقه های روانشناسی و خودارتقایی به طور خاص با این ویژگی شناخته می شوند که تصویری شیطانی از والدین شان می دهند که اصلا به آنان اعتماد نکنند. به همین ترتیب همان طور که اشاره کردم فرقه های مذهبی اعضای خود را تعلیم می دهند تا بیرونی ها و حتی اقوام درجه یک را مانند شیطان تلقی کرده، به هر قیمت از انها گریزان باشند." کتاب فرقه ها در میان ما. نوشته دکتر مارگارت تالر سینگر.

خروج از نسخه موبایل