گوهران بی بدیل رجوی به چی تبدیل شدند

از سال 1370 به این طرف خان ابله (مسعود رجوی) و سلطانه خانم مریم قجر عضدانلو (مریم رجوی) در درون فرقه (سازمان مجاهدین) دائم بیخ گوش افراد می خواندند. و کماکان می خوانند که شما ها گوهران بی بدیل زمان هستید و خان ابله ادعا می کرد. (با انقلاب درونی که به نام مریم قجر بود،همه افراد تبدیل به الماس های شده اید که در این جهان مانند شما ها یافت نمی شود. هر یک از شما ها اینقدر گران بها هستید، شما ها جوهر و چکیده هفتاد ملیون ایرانی هستید) هیچ موقع هموطنانی که خارج از کشور زندگی می کنند را جزء ایرانی ها محسوب نمی کرد، می گفت اینها …..روی آب بودند که رفتند. در رویاها ی خود اینچنین پرورانده بود که با این نیروها کشور را تسخیر می کند وخودش در پایتخت می نشیند و هر یک از این اعضا هم در یک ولایتی حکم رانی می کنند و در بارگاه خودش پست ها و حاکمان و مسولان امر را هم مشخص کرده بود، در نشست هایی که برگزارمی کرد دست به کمرمی زد و می گفت: که هر یک از شما برای یک شهر کافی هستید که ان شهر را تسخیر کنید به اعضاء فرقه هم این طور القاء می کرد. و افراد ساده لوح هم باور کرده بودند. سوال اینجا ست که چی شده و چرا الان اینقدر ذلیل و ناتوان شده اید. شما ها که انقدر عربده می کشیدید وحریف می طلبیدید چی شد. الان بیش از دو ماه است که تعدادی خانواده به جلو درب قلعه فرقه (اشرف) آمده اند که با فرزندان خود دیدار داشته باشند. آن هم اکثرا بالای پنجاه سال سن دارند یعنی سراشیبی زندگی خود را می گذرانند، بعضاً هم آفتاب زندگی شان بر لب پشت بام است. پس شما از چی هراس دارید و می ترسید. قرار بود هریک شهری را تسخیر کنند وزیر و وا لی آن منطقه شوند حکم رانی کنند. شما که جرئت نمی کنید در جلو درب قلعه خودتان برای تست نفرات خودتان هم که شده. انها را به میان خانواده هایشان برای ساعتی رها کنید پس به چی می خواهید اعتماد کنید. اگر به نیروهای خود اعتماد داری که در انقلاب ایدئولوژی دست ساز آب دیده و تبدیل به گوهرهایی شده اند، که در جهان یافت نمی شود و الماس هایی هستند که در جهان همتا ندارند. برای ساعتی هم که شده انها را آزاد و رها بگذار. در جلو قلعه فرقه در بین خانواده هاشان باشند، تسخیر شهر و حکم رانی پیش کش شما باد. اگر از این آزمایش سربلند بیرون آمدند که شما پیروز شده اید این گوی و این میدان. آن موقع است که معلوم می شود برای شما دست آخر چی می ماند. پس انهمه که از انقلاب و گوهرهای بی بدیل زمان حرف می زدید چی شد و به کجا رفت. از همین حرکات خودتان و عملکردتان چه نتیجه ای می گیرید، آیا این پوچی و بی محتوائی انقلاب درونی خودتان را نشان نمی دهد که از مسئله دیدار خانواده ها وحشت دارید و فرار می کنید. از طرفی دیگر به همین خلق قهرمانی که در جلو درب ندامتگاه فرقه شما اعتصاب کرده است که پس از سالیان نشانی از فرزندان خود به دست آورده اند برای ساعتی هم که شده جگر گوشه های خودشان را ببیند چه مارکی می زنید؟ این خانواده ها چه فرقی با خانواده های که در جلو زندان اوین هستند دارند، هردو یک خواسته و هدف دارند. با این تفاوت که در جلو زندان اوین است امید دارد که روزی فرزند خود را ببیند. در آنجا کسی توهین و دشنام های آنچنانی و مارک های که فقط لایق مریم قجر است به آنها نمی دهند. در جلو زندان اوین انها که تحصن کرده اند، هر هم وطنی که گذر می کند با آنها ابراز همدردی می کند و دلداری و امیدواری می دهد. در حالی که در مقابل قلعه الموت زمان در غربت کسی نیست که با آنها ابراز همدردی کند. آنچه هم که از جانب فرقه به آنها می رسد دشنام و توهین است و بس. که باز گزمه به دستان به آن هم بسنده نکردن و دست به دامن ارتش امریکا شدند؟ این هم از عجایب روزگار است که سازمانی که ادعای آزاده خواهی دارد، از دست خلق قهرمان خود دست به دامن ارتش امریکا می شود شکا یت می کند و کمک می خواهد. سوال از خان ابله و سلطانه خانم قجر این است پس چی شد. شما که ادعا داشتید که افرادتان همه گوهر بی بدیل هستند و مارک اشرف نشان هستند. می خواستید که در عرض بیست وچهار ساعت ماکزیمم چهل و هشت ساعت ایران را آزاد کنید. الان که ده الی پانزده خانواده از همان خلق قهرمان ایران به جلو درب قلعه الموت آمده اند. از ترس اینکه اگر الان شکاف ایجاد کنید تبدیل به دره می شود و تمامی بافته های شما برباد می رود، دیگر باید فاتحه فرقه را خواند. جیغ بنفش شما در همه جا درآمده و دست به دامن ارتش امریکا تا تمامی مجامع بین المللی و حقوق بشری شده اید و به آنها شکایت می کنید.

خروج از نسخه موبایل