شرایط اتحاد با مجاهدین در طرح همبستگی ملی آقای رجوی

از طرح همبستگی مجاهدین چندین سال است که می گذرد در این سالهای متمادی هیچ سازمان و حزب و حتی شخصیتی از اپوزیسیون ایران به این طرح وقعی نگذاشت و مجاهدین تنها ماندند و خودشان با خودشان جبهه تشکیل دادند. حال با این اوضاع بی ریخت رهبرمخفی مجاهدین باز فراخوان صادر می فرماید و تبصره و ماده بیرون می دهد. چند روز قبل طرحی را با امضای اقای رجوی به عنوان مسئول “شورای ملی مقاومت” خواندم. طرح فوق که در سه ماده و یک تبصره در شورای ملی مقاومت مجاهدین به تصویب رسیده است حاوی مطالب مهمی است که مایلم در اینجا به نظر علاقمندان برسانم.
تمامی طرح سه ماده ای را میشود در ماده دوم خلاصه کرد و به ان پرداخت. ماده اول تاکید بر سرنگونی رژیم دارد و ماده سوم التزام به ماده دوم می باشد که در واقع بطور مشخص شرایط اتحاد نیروهای ضد رژیم را با آنان در چند جمله زیر خلاصه نموده است.

سه‌شنبه، ۲۰ بهمن ۱۳۸۸ / ۰۹ فوریه ۲۰۱۰ جبههٌ همبستگی ملی، نیروهای جمهوریخواهی را که با التزام به نفی کامل نظام ولایت‌فقیه و همهٌ جناحها و دسته بندیهای درونی آن، برای استقرار یک نظام سیاسی دموکراتیک و مستقل و مبتنی بر جدایی دین از دولت مبارزه می‌کنند، دربر می‌گیرد. جبههٌ همبستگی ملی تبلیغ به‌ سود حاکمیت آخوندی و هریک از جناحهای آن و مذاکره و برقرارکردن رابطه با آنها را خط قرمز پیکار آزادیخواهانه و مرزبندی ملی ایرانیان در برابر حاکمیت آخوندی می‌شناسد و آن‌ را محک تشخیص دوست و دشمن و معیار تنظیم‌ رابطه با کلیهٌ افراد و جریانهای سیاسی می‌داند.

طرح حاضر در سه ماده و یک تبصره در تاریخ ۱۳آبان ۱۳۸۱ در شورای ملی مقاومت ایران به‌ تصویب رسید. کسانیکه با فرهنگ لغت مجاهدین آشنائی دارند میدانند که باید این لغات را در چهارچوب رفتار و نگرش مجاهدین به مسائل و معضلات اجتماعی بررسی کرد و همچنین اسیر کلی بافی ها و شعارهای توخالی و تکراری و خسته کننده انان نگردید. اگر از این مسئله که کسی به جبهه همبستگی مجاهدین وقعی نگذاشت و آن را جدی نگرفت بگذریم سراسر این طرح پر از تناقض است. برای همه مشخص است که جنبشی که بنام جنبش سبزدر ایران معروف شده است از جناح و دسته بندی های همین رژیم بوجود آمده یعنی رهبران آن جزو یکی از جناح های درون همین نظام است که به خانه تکانی و اصلاحات پرداخته و فریاد اعتراض خویش را بالا برده است و آقای رجوی رسما از آقای موسوی که کاندیدای رئیس جمهوری همین رژیم است رسما حمایت نموده و حتی نگران امنیت جان ایشان شده بود و باز چندی پیش نامه ای به مجلس خبرگان نوشت و آنها را مخاطب قرار داد و توصیه هائی به این مجلس نمود پس بیانیه خودش خودش را نفی می کند زیرا رجوی هم با رژیم رابطه بر قرار کرد و هم مذاکره نمود و هم از یکی از جناح های داخلی آن در مقابل جناح دیگرحمایت نمود. در ادامه ماده دوم از جدائی دین و سیاست سخن به میان آمده است که نمی تواند با شعار اصلی مجاهدین که خواهان “جمهوری دمکراتیک اسلامی” می باشند همخوانی داشته باشد. در سطر بعدی این ماده آمده است که” تبلیغ به سود جمهوری اسلامی و هر یک از جناح های آن و… شامل خط قرمز می شود.” در فرهنگ سیاسی مجاهدین محک ” دوست و دشمن” میزان دوری و نزدیکی به مجاهدین است. براساس همین تفکر تمامی کسانی که منتقد مجاهدین می باشند در صفوف رژیم قرار می گیرند. همانطور که در آخر ماده 2 هم آمده است.”..وآن را محک تشخیص دوست و دشمن و معیار تنظیم رابطه با کلیه افراد و جریانهای سیاسی می داند”. بنابراین کسانی که به نوعی محو شعارهای توخالی مجاهدین می شوند می بایستی دیدگاه سیاه و سفید آنان را بپذیرند و تمام عیار خود را در اختیار مجاهدین قرار دهند و هویت فردی خودشان را فراموش نموده و بتدریج هویت فرقه ای راجانشین ان نمایند به عبارتی دیگر همه باید بیایند زیر علم مجاهدین و رهبری رجوی را بپذیرند. در فرهنگ دمکراسی ” گفتگو، مذاکره، تبادل نظر” نقش اساسی را در تنظیم رابطه ها ایفا می نمایند و هیچ خط قرمزی وجود ندارد کسی که ”خط قرمز” را برای مرز بندی بین دوست و دشمن بمیان می آورد به گفتگو و مبارزه سیاسی و آگاهی بخش و مسالت آمیز باور ندارد. دیدگاه حذف و ترور و خشونت در دستور کار دارد. روابط و مناسبات مجاهدین در پادگان اشرف نمونه بسیار خوبی از معتقد نبودن آنان به دمکراسی و آزادی و عدالت اجتماعی می باشد. فرماندهان مجاهدین ظرف مدت بیش از 25 سال از حدود 3000 نفر جوان پرشور و آرمانگرا انسانهائی ساخته اند که دیگر حتی نمی توانند در بیرون از دیوارهای پادگان بزندگی معمولی خویش برگردند. طی سالیان طولانی کسی از خانواده های آنها باقی نمانده است. آنان نیز خود را مسئول مرگ پدر و مادر و بسیاری دیگر از اعضای خانواده خویش می دانند. آنانی که قدرت پرواز دارند خود را به دریای بیکران خلق میرسانند و آنانی که می مانند همانجا با شعارهای توخالی مجاهدین و در خاک غربت از یاد خواهند رفت. شارلاتانها و فاحشه های سیاسی بخوبی میدانند که با تن آلوده خویش نمی توانند خود را منادی و پیشکسوت آزادی و رهائی بنامند.