چرا مجاهدین اجازه ملاقات خانواده ها با فرزندانشان را نمیدهد؟

سازمانی که همیشه دم از مردم و خلق قهرمان ایران می زند و اکثریت مردم را هوادار خود معرفی میکند پس به چه علت مانع ملاقات خانواده ها میشود؟ مگر این خانواده ها جز مردم و خلق قهرمان نیستند. سازمان نگران چیست و از چی وحشت دارد اگر سازمان ریگی به کفش ندارد پس باید از ملاقات خانواده ها استقبال کند واگر مدعی است که راه و روش و استراتژی اش درست بوده و هست و اگر خودش را در بحث و جنگ سیاسی و ایدئولوژیک سرتر از بقیه مدعیان میداند پس باید از ملاقات استقبال کند. و خانواده ها را روشن کند و به طرف خودش بکشد و هوادار جذب کند.
برخورد سازمان با خانواده ها هر کس را به این نتیجه میرساند که سازمان خودش نیز به این رسیده راه را اشتباه رفته رهبریش ذیصلاح نیست خیلی عاجزتر از ان است که بتواند از ایدئولوژی و استراتژی خود دفاع کند. بلکه فقط در لاک دفاعی فرو رفته تا صدمه بیشتری نبیند که منجر به فروپاشی کاملش گردد اگر فقط کمی به عقب برگردیم و یکی از سر فصل های سازمان را مرور کنیم اشتباه استراتژیک و ذیصلاح نبودن رهبری انرا می بینیم. در جریان اتش بس سال 1367 سازمان بدون توجه به علوم رایج نظامی با فریب و نیرنگ خاص خود و قدرت نمایی پوچ با حمایت دولت صدام فرزندان مردم را راهی حمله به مردم و وطن خودشان کرد و به قول خود رجوی که فیلم ان موجود است قرار بود در48 ساعت اینده انها را در تهران ببیند. سازمان فکر میکرد عراق بطور کامل او را پشتیبانی خواهد کرد ولی از انجا که صدام تجربه جنگ چند ساله با ایران را داشت و مطمئن بود که نتیجه حمله ی سازمان شکست است تنها در شروع عملیات از سازمان پشتیبانی کرد و بعد حاضر نشد خواسته های سازمان را عملی کند.ودر زمانی که سازمان افرادش در محاصره ی نیروهای ایران افتاده بودند رجوی از صدام خواسته بود هواپیماهای جنگی اش را برای شکستن محاصره بفرستد ولی صدام جواب منفی داده بود. خیلی از افراد کسانی بودند که در عرض چند روز از کشورهای مختلف فریب داده و با قول پیروزی صد در صد به عراق اورده بودند افراد حتی بلد نبودند سلاح دست بگیرند به گفته ی خود فرماندهان در مسیر حرکت به انها اموزش استفاده از سلاح داده شد سازمان به افرادش قول داده بود که بعد از پیروزی هر کدامشان در ایران کاره ای خواهند بود به همین ترتیب بود که سازمان با تحمل تلفات سنگین چند هزار نفر از فرزندان میهن شکست سختی را متحمل شد و عقب نشینی کرد.
بعد از شکست در عملیات رهبری سازمان حاضر نبود کوچکترین اشتباه را متوجه خودش بداند بلکه بار دیگر بازماندگان از عملیات را مقصر اصلی شکست معرفی میکرد وهمه به یاد دارند که رجوی میگفت هر کسی که از این عملیات زنده بازگشته یعنی که تمام عیار نجنگیده و حفظ خود کرده.رهبری سازمان گویا درنظر داشته همه را فدای قدرت نمایی پوچ خود کند.بعد از عملیات با به راه انداختن نشستهای طولانی تحت عنوان تنگه و توحید در حال زمینه سازی برای ورود به بحث دیگری بود.رجوی در این باره میگفت کسانی که دارای خانواده یعنی زن و شوهر بوده اند نتوانسته اند بجنگند وهر لحظه در فکر حفظ خود بوده اند و بعد از فرو کردن بحثها در مغز این افراد بحث طلاق اجباری را به راه انداخته اند و اسم انقلاب ایدئولوژیک به ان گذاشتند.
رهبری سازمان به این ترتیب میخواست ذهن تمام افراد را در کنترل خود بگیرد افراد به هیچی جز به رهبری فکر نکنند بعد از اعلام بحث طلاق مناسبات خانوادگی از هم پاشید فرزندان خردسال را از مادران جدا کرده و به اروپا وامریکا فرستادند زن و شوهر را مقابل یکدیگر قرار دادند تا بهم فحش و ناسزا بگویند تا از هم متنفر شوند رجوی به زنان میگفت به مردها نرینه وحشی بگویند و به مردها میگفت به زنان مادینه و ضعیفه و جرسومه فساد بگویند و انها را استفراغ دورریخته بدانند از انجا که عملیات ها متوقف بود سازمان نیاز داشت که به شیوه ی دیگری افراد را حفظ کند به همین منظور همزمان با بحث های طلاق به قول خودشان عملیات جاری و غسل هفتگی راه انداختند و این همان شیوه ی مغزشویی خاص رجوی بود.افراد را به جایی رساندند که همه از زنده بودن خود نفرت داشتند و حتی فکر میکردند خیانتی مرتکب شدن که در عملیات زنده ماندند.
هدف از بحث های عملیات جاری و غسل هفتگی خرد کردن شخصیت افراد بود. فشارهای روحی و روانی ناشی از این بحث ها به قدری بود که همه ی افراد ارزو میکردند ای کاش در اولین عملیات کشته شوند و از فشارها خلاص شوند.در سالهایی که سازمان دست به عملیاتهای مرزی میزد و یا جهت بمب گذاری یا خمپاره زنی در داخله افراد را میفرستاد موارد زیادی به یادم هست که سازمان و رهبری ان نیاز زیادی داشت به کشته شدن افراد در عملیات گویا از این بابت سود بیشتری حاصلش میشد چرا که شهید سازی کرده و شعله انتقام را در قلب بقیه روشن می کرد تا به این ترتیب از پاسیو شدن افراد جلوگیری کند به عنوان مثال در یک عملیات که گروه ما پشتیبان واحد عملیاتی بود باخبر شدیم که واحد جلوتر در حال افتادن در محاصره است به فرماندهی اطلاع دادیم ولی اجازه ندادند کمک رفته و یا به انها اعلام کنیم که به عقب برگردند درنتیجه پنج نفر در ان درگیری کشته شدند.رهبری سازمان با حیله ونیرنگ خاص خود خودش را درجایگاه امام حسین گذاشته وافراد را برای کشتن هموطنان وکشتن خود به جلو میفرستاد.در سالهایی که عملیاتها متوقف شده بود بقدری افراد تحت فشار روحی وروانی بودند که مواردی دست به خود کشی میزدند که مدارکها موجود است و یا چندین سکته ی قلبی ناشی از فشارهای روحی و روانی بوده که همه به یاد دارند.
کسی هم جرات نداشت و نمیتوانست بگوید که من دیگر نمی خواهم بمانم و میخواهم به دنبال زندگی عادی خود بروم.در این صودت فضایی را میساختند تا فرد به غلط کردم گویی بیفتد اولا او را مزدور نفوذی و خائن نام میبردند و میگفتند حقش اعدام است دوما او را در جلسات متعدد جمعی تحقیر کرده کتک میزدند و به صورتش تف می انداختند واگر حرفش را پس نمی گرفت تحویل زندان عراق میدادند تا شکنجه ی بیشتری شود ودر نهایت سربه نیست شود ویا مواردی بوده که خود سازمان سربه نیست کرده است.
حالا بعد ازچند سال که از سکوت صدام میگذرد باز هم سازمان با بحث های پوچ به قول خودش انقلاب ایدئولوژیک عملیات جاری و غسل هفتگی سعی دارد افراد را تحت فرمان خود نگه دارد ولی دیگر این روش های رجوی کار ساز نیست و همه میبینند که عمرشان تباه شده.سازمان برای حفظ افراد این بار همه را تحت کنترل فیزیکی قرار داده و برای هر کس بپا گذاشته است که نتواند فرار کنند و خودشان را به نیروهای عراقی برسانند بااین همه در چند روز گذشته چندین نفر توانستند از حصارهای کنترلی سازمان خارج شده وپا به بیرون از اشرف قرار دهند و به اغوش گرم خانواده خود بازگردند.
در مورد خانواده ها سازمان خوب میداند که اگر اجازه ی ملاقات بدهد همه ی افراد که هم اکنون بیشتر از همیشه تحت فشارهای روحی و روانی افسرده شدند با دیدن خانواده ها حاضر نمی شوند لحظه ای دیگر در اشراف بمانند. و این برای سازمان یعنی اخر خط و هیچی.به همین دلیل سازمان به هر قیمت تلاش میکند مانع ورود خانواده ها به اشرف شوند.
ولی تا کی میخواهد به این وضع ادامه دهد تا کی میخواهد افراد را لحظه به لحظه کنترل کند و شرایط را رفته رفته به انها دشوار کند؟
دیری نمی گذرد که کنترل افراد از دستشان خارج میشود و حصارهای زندان رجوی فرو می ریزد. به امید ان روز
اسد علیپور

خروج از نسخه موبایل