نقد جدید ترین کتاب مسعود رجوی

جدید ترین کتاب مسعود رجوی با عنوان ؛"خانواده مجاهدین یا مزدوران ارتجاع؟" توسط سازمان مجاهدین در آبانماه 1389 شمسی منتشر شد. محتویات اصلی این کتاب گفتگوی مسعود رجوی در بهمن ماه 1388 شمسی با ساکنان اشرف است که قبلا بصورت نوار ویدئویی در سایت های مجاهدین درج شده بود.پس از آن نیز در 14 فروردین ماه 1389 شمسی از تلویزیون مجاهدین (سیمای آزادی) پخش شده بود. این کتاب که مقداری با عجله ویراستاری شده، در 6 بخش و 84 صفحه همراه با عکس هایی از خانواده های ایرانی است که طی 10 ماه گذشته برای ملاقات با فرزندانشان به عراق رفته و در مقابل درب پادگان اشرف تجمع کرده اند. نقد
قبل از ورود به محتوی کتاب لازم است اشاره شود که گزارشات افراد جدا شده نسبت به مسئله مجاهدین و خانواده ها حاکی است که پس از سقوط صدام حسین در سال 2003 میلادی، گروه ها و اکیپ هایی از خانواده های ایرانی از طرق قانونی یا قاچاق خود را به پادگان اشرف رسانده و توانستند ملاقات هایی را با فرزندان خود داشته باشند.اجازه این ملاقات ها از طرف مجاهدین به اکراه داده می شد.از طرفی تمامی ملاقات ها در داخل پادگان اشرف صورت میگرفت.خانواده هایی که تمایل به ورود نداشتند یا طرد شده و بدون ملاقات باز می گشتند و یا اینکه کارشان با مجاهدین به درگیری و فحش کاری می کشید.آنهایی هم که با اتوبوس و اکیپ های رسمی به درب پادگان اشرف می رسیدند از طرف مجاهدین مزدور جمهوری اسلامی خطاب شده و پس از چند روز کشمکش با دست های خالی و چشم های گریان به ایران باز میگشتند.پیش از آن نیز در دوران حاکمیت صدام حسین چنین امکانی اساسا وجود نداشت.هر گونه ارتباطی با خانواده از طرف مجاهدین ممنوع شده بود.نه وسیله ارتباطی وجود داشت و نه نامه نگاری!به جرات می توان گفت که بیش از نود و پنج درصد اعضای مجاهدین در عراق پس از خروج غیر قانونی از ایران هرگز نتوانستند با خانواده های خود ارتباط برقرار کنند.پنج درصد باقیمانده نیز یا به اروپا تردد داشتند و یا اینکه خانواده هایشان در اروپا و عراق بود.علت این قطع ارتباط را بسیاری از اعضای جداشده طی سال های اخیر از زوایای مختلف به آن پرداخته اند.مهمترین دلیلی که در این ادعاها برجسته و مشترک است مسئله ای بنام "انقلاب ایدئولوژیک"از سال 1368 شمسی در عراق می باشد که منجر به طلاق های اجباری و نفی ایدئولوژیکی خانه و خانواده در بین اعضای مجاهدین شد.از آن پس طبق نظریه ایدئولوژیکی مسعود رجوی،خانه و خانواده افیون مبارزه بوده و فکر کردن به آن عاملی نفوذی، بازدارنده و منهدم کننده تشکیلات مجاهدین در راستای سرنگونی جمهوری اسلامی محسوب می شد.به همین دلیل تنفرزایی نسبت به مسئله خانواده در بین مجاهدین از طرف بالاترین فرماندهان و مسئولین تبلیغ و تکثیر می گردید.چرا که مسعود رجوی معتقد بوده و اشاعه می کرد؛"خانواده حقیقی هر مجاهد خلق و هر آنکس که می خواهد مجاهد بماند و مجاهد بمیرد،یا در ارتش آزادی و جبهه مجاهدین است و یا در خاوران و مروارید!"این خط کشی سیاسی،ایدئولوژیکی و استراتژیکی مرز سرخ اعضای مجاهدین با رهبری آنان بود. حال بر می گردیم به محتوی کتاب بخش اول کتاب با مقداری تغییرات، به پیام مسعود رجوی در بهمن ماه 1388 شمسی اختصاص دارد.مسعود رجوی در این بخش با بیان مواضع سیاسی مجاهدین،جمهوری اسلامی و دولت مالکی و اشاره به برخی وقایع و حوادث گذشته به تعریف معانی مختلف خانواده از دیدگاه های متفاوت می پردازد.او با اشاره به داستان "نوح پیامبر" و فرزندش که پیام او را اطاعت نکرد،نمودی از درماندگی تاریخی و کفر نسل سرکش بشر را در برابر اراده خدا به تصویر می کشد.در قسمتی دیگر از تبیین همین اراده در برابر خانواده به داستان "ابراهیم پیامبر و اسماعیل" می پردازد که چگونه به اراده خدا گردن نهاده و اسماعیل را به قربانگاه می برد.تا از آزمایش تعیین شده سرفراز بیرون بیاید.در قسمتی دیگر به پیام "عیسی مسیح " می پردازد که در انجیل لوقا آمده است ؛"هر کس خانواده خود را بیش از من دوست بدارد لایق من نیست."و در ادامه برای تایید کلام خدای نوح،ابراهیم،مسیح و محمد به دو آیه 23 و 24 از سوره توبه در قرآن مجید اشاره می کند؛"ای آنان که ایمان آوردید نگیرید پدران خود و برادران خود را دوستانی اگر برگزیدند کفر را بر ایمان و آنکه دوستی کند با ایشان از شما پس آنانند ستمگران‌ (٢٣) بگو اگر هستند پدران شما و فرزندان شما و برادران شما و همسران شما و بستگان شما و مالهائی که اندوخته‌اید و سوداگریی که از کسادش ترسید و خانه‌هائی که خوش دارید دوست‌تر بسوی شما از خدا و پیمبرش و جهادی در راهش پس منتظر باشید تا بیارد خدا امر خویش را و هدایت نکند خدا قوم نافرمانان را (٢٤)"(ترجمه معزی) "یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَى الْإِیمَانِ ۚ وَمَن یتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَأُولَـٰئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿٢٣﴾ قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیکُم مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّىٰ یأْتِی اللَّـهُ بِأَمْرِهِ ۗ وَاللَّـهُ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ ﴿٢٤﴾" در تداوم این بحث که چگونه روند تکاملی قوانین خداوندی بر روابط خانوادگی پیروز می شود سراغ سوره مجادله از قرآن می رود.سپس با اشاره به کلام 55 نهج البلاغه از حضرت علی به تشریح جنگ های آنموقع می پردازد که اغلب با هم نسبت داشتند.پس از یاد آوری جملاتی از کتاب "اسلام شناسی" دکتر علی شریعتی (که همیشه مورد لعن و نفرین مسعود رجوی بود) به واقعه ای از جنگ بدر می پردازد که جنازه "عتبه" دشمن، پسرش "حذیفه" که از یاوران "حضرت محمد" بوده به شگفتی واداشته که او با آنهمه علم و معرفت دست آخر کافر مرده است. انتهای بخش اول به نامه هایی از فرزندان آیت الله گیلانی،صحبت های علی امامی و حسن نظام الملکی در مراسم خاکسپاری فرزندانشان در پادگان اشرف اختصاص دارد.این نگرش سورئالیستی از رمانتیزم مبارزاتی مسعود رجوی پرده ای از اوج مطلق را وقتی بالا می برد که آن دو عضو مجاهد در گفتگو با جسد فرزندانشان،اشرفی بودن، اشرفی ماندن و شهادت را به عنوان بهترین و لایق ترین مرز ترسیم می کنند.که در واقع تکرار مرز سرخ تعیین شده توسط مسعود رجوی در باره خانه و خانواده و جلوه های رومانتیزم شورشگرانه آن در تعهد و ایمان به ایدئولوژی مسعود رجوی در رسیدن به انتهای راه است. بخش دوم کتاب ضمن اشاره به حوادث و وقایع سیاسی قبل از شهریور 1389 شمسی و ناکارآمدی اقدامات و توطئه های "خانواده های جمهوری اسلامی" و دولت مالکی در برابر مجاهدین به یک واقعه تاریخی از صدر اسلام می پردازد. واقعه مسلمان شدن یکی از اشراف زادگان قریش بنام " مصعب ابن عمیر"که پس از مسلمان شدن دین و ایمان اش را پنهان می کرده است.تا اینکه خانواده و نامادری اش مطلع شده و او را تحت شکنجه قرار می دهند.در جریان جنگ احد، یک جنگ روانی از طرف دشمن ایجاد می شود که طبق نظر مسعود رجوی منطبق با شرایط فعلی آنان بوده و جنگی است که جمهوری اسلامی بر علیه آنان راه انداخته است.در این جنگ مصعب شهید می شود.و دستآورد شبیه سازی شده آن برای مسعود رجوی وعده پیروزی فرزندان(اعضای مجاهدین) بر علیه جنگ روانی مشرکان (خانواده های خواستار ملاقات) است. بخش سوم به عکس های خانواده های متحصن در برابر پادگان اشرف و بلندگوهای آنان اختصاص دارد. این عکس ها به سازمان ملل متحد،سازمان های بین المللی مدافع حقوق بشر و نیروهای آمریکایی مستقر در حواشی اشرف تحویل داده شده است.عکس هایی از پدران و مادران سالخورده،112 بلندگو و تعدادی نیروی عراقی که تحت عنوان "مزدوران،ماموران و گشتاپوی رژیم ایران "معرفی شده اند. پایان بخش این کتاب نیز مجموعه ای از عکس های خانواده ها و نیروهای مسئول حفاظت پادگان اشرف است که تحت عنوان"ماموران اطلاعات آخوندها در نقش ها و مکانهای مختلف" معرفی شده اند. حال با توجه به سیر احادیث بیان شده،منطبق کردن مثال های مذهبی و تاریخی از پیامبران توحیدی با شرایط فعلی مجاهدین و ضرورت تبیین مسئله خانه و خانواده از دیدگاه او به یک گریزگاه بسیار باریک و حساس می رسیم. مسعود رجوی با استناد "مجرد" به چند آیه از قرآن و دیگر روایات تاریخی که تشابهات آن در دستگاه فکری او تبیین می شود،علاوه بر اینکه روی شعارهای اروپایی مجاهدین لگد می زند به نقطه بسیار خطرناکی اعتراف میکند. به عبارتی "خداوند و پیامبران" مسعود رجوی در این بینش مذهبی،خداوندگارانی "سکت"،"دگم" و پیامبرانی "فاشیست" و "ضد آزادی نوع بشر" هستند.آنها "خدایگانی" هستند که با هیبتی ترسناک و شمشیر بدست در گذرگاه های عقیدتی مخلوق خود ایستاده اند تا هر آنکس که بر خلاف افکار مسعود رجوی بیاندیشد و راه و رسم برادری طی کند را گردن بزنند.اگر آن "خداوندان جلاد" هم نزنند، مسعود رجوی به اعضای ایدئولوژیک اش در همین کتاب درس می دهد که چگونه ریختن خون خانواده هایشان را مباه کنند.(مثال نقشه ترور آیت الله گیلانی توسط فرزندانش که رجوی با بزرگمنشی و عطوفت پیامبر گونه مانع از آن شده بود.) در واقع این اندیشه از مسعود رجوی که برای هزارمین بار تا سال 2010 منتشر و امضا می شود، بینشی تروریستی، ارتجاعی و هزاران بار خطرناک تر از طالبان و بن لادن برای جهان آزاد است! اگر بخواهیم مجموعه 3400 نفره اعضا و تشکیلات مجاهدین را در عالم فرض و خیال به کشوری 70 میلیون نفره مانند ایران تعمیم داده و افکار او را نسبت به خانواده ها عملی سازیم، دیگر هیچ رابطه ای از انسانیت،محبت،برادری،پدر،مادر،خواهر و فرزند باقی نخواهد ماند.چرا که در این مناسبات تنها چیزی که برپا و در اهتزاز است پرچم خانواده ها و کسانی است که با او بوده و سر بر آستان مذهب و خداوند او می سایند.باقی مشرک،مزدور و گشتاپو بوده و باید از دم تیغ بگذرند.آیا می شود به "خداوند رجوی" ایمان آورد؟! این کتاب در جعل و هجو سخنان پیامبر صلح و آزادی،به وحشیانه ترین شکلی به این سئوال پاسخ می دهد؛"هر کس خانواده خود را بیش از من دوست بدارد لایق من نیست."بسیاری از افراد،خانواده هاو حتی حواریون اش لایق اش نبودند اما او شمشیری جز مهربانی و بخشش بهمراه نداشت.نه گردن کسی را زد و نه کسی را از خانواده اش راند.چرا که خدای او ظالم قهار نبود.اما عدم لیاقت در کلام مسعود رجوی معنی طرد و انزوا نمی دهد.معنای آن زندان،شکنجه،صلیب بر دوش کشیدن و مصلوب شدن در برابر اراده او است.چرا که او با تحریف آشکار و نقل به رای کردن کلام خدا و پیامبرانش در صدد انتقامجویی از خالق یکتاست.البته "خالقی" که نتوانست او را در رسیدن به قدرت و ریاست جمهوری مادام العمر یک فاشیسم خونریز در ایران یاری دهد! سوء استفاده از آیه های قرآن و احادیث تاریخی نیز پیوسته در 40 سال گذشته از طرف مسعود رجوی در آموزه های ایدئولوژیکی اش بوفور دیده می شود. بجز تعداد معدودی از اطرافیانش که همانند او فکر میکنند،بقیه سواد ابتدایی از مذهب و حداقل های دین را ندارند.همین عامل کمک موثری برای ترویج و تدوین افکارسوءمذهبی او داشت.وقتی او در برابر افراد محصوری که از نظر مذهبی بیسواد هستند از قرآن می خواند و تفسیر و برداشت خودش را می گوید ظرفی جز باور به اجبارهای فکری او در پایگاه های مجاهدین وجود ندارد.این باور اجباری وقتی می تواند به وضع موجود اعتراضی داشته و به خودآگاهی برسد که در دنیای آزاد تبادل افکار و اطلاعات قرار گرفته باشد.وگرنه خود او به قاتل و شکنجه گر بیسواد سبعی تبدیل می شود که در مجاهدین منحصر به فرد است.یعنی همان تروریست مذهبی از نوع "راست راست ارتجاعی متحجر" که هنوز در دنیا نمونه ای از آن به ثبت نرسیده و حتی در تاریخ 1400 ساله دشمنان اسلام نیز وجود ند اشته است.بعبارتی مسعود رجوی نه تنها مسلمان نیست بلکه حامل و رهبر شبکه ای از تروریزم مذهبی است که خدا، پیامبر و امام اش خود او است! اگر نقاب و لعاب مذهبی افکار مندرج دراین کتاب را کنار بزنیم.چند جمله ساده بیشتر وجود ندارد.و آن این است: در 30 سال گذشته شکست خورده ام. در اخوت با صدام به ظلالت، گمراهی، خیانت وجنایت کشیده شدم. در سیاست و استراتژی منحرف شدم. از مردم بریدم. اما به حقیقت و واقعیت تن نمی دهم. چون دیدار خانواده ها با فرزندانشان یعنی از دست دادن همان 3400 تن باقیمانده.بهمین دلیل باید داستانسرایی کنم، از "خدا،نوح،مسیح و… " کلامشان را ذبح کرده و تفسیر به رای کنم تا اعضای مجاهدین مبادا گرایشی به سمت خانواده هایشان پیدا کرده و مرا ترک کنند.آنها را باید بین مرز سرخ و حائل مبارزاتی شان قرار دهم تا تحت عنوان مبارزه مکتبی پدران و مادران خودشان را نفی کنند.شرایط را باید طوری آماده کنم که ریختن خون پدر،مادر،خواهر و برادر مباح شود.و برای این عمل شستشو نیاز به شانتاژ مذهبی و دینی دارم. ودر نهایت اگر قرار باشد آنها را از دست بدهم، جسدشان را تحویل می دهم! باقی حرف انحرافات مذهبی وبازیگوشی سیاسی است.گرچه همین داستانسرایی های ظاهرا مذهبی چهره شعارهای او را در زمینه اعتقاد به "جدایی دین از سیاست"،"آزادی"،"دموکراسی"و "حقوق بشر" بخوبی نشان میدهد.چیزی که اعضای شورایی و اطرافیان مریم رجوی در اروپا از نگاه عمیق به آن در وحشت و اضطراب دائمی بسر برده و سنگ قبر این جسد بوگرفته را روز به روز سنگین و سنگین تر می کنند.و دقیقا به همین دلیل است که این گونه کتابهای "آقای رجوی" به زبان های انگلیسی،فرانسه،ایتالیایی،اسپانیایی،پرتقالی و… ترجمه و منتشر نمی شود. نکته آخر اینکه هر کس راجع به مجاهدین و افکار مسعود رجوی تا کنون شناختی نداشته و یا در شک و شبهه بسر می برده،فرصت را از دست نداده و این کتاب را بخواند.چرا که می گویند ؛"در خانه اگر کس است، (همین) یک حرف (کتاب مسعود رجوی) بس است! مجاهدین، خلق قهرمان عراق یا خلق قهرمان ایران؟؟!!
مدتی است که اخبار و تفاسیر و بحثهای تلوزیون و سایتهای مجاهدین به اخبار داخل عراق اختصاص دارد.اگر محض تحقیق و تفحص هم که شده سری به سایتها و تلویزیون مجاهدین بزنید می بینید که بیش از دو سوم اخبار و تفسیرهای خبری آنها تحت عناوین مختلف به اخبار و تحولات عراق اختصاص دارد. آن حجم اخبار و تحلیلی که حول انتخابات عراق طی ماههای اخیر پخش کرده اند به یقین می توان گفت که حتی یک سوم آن را نیز به تحولات ایران اختصاص نداده اند.
این سئوال برای هر بیننده ای که این رویکرد را ببینید پیش می آید که چرا؟ وقتی به تیتر آن نگاه می کند می بینید «مجاهدین خلق ایران» وقتی به تلویزیون آنها نگاه میکند میبیند همه اخبار حول عراق است شاید اشتباه شده باید می نوشتند «مجاهدین خلق عراق»!!
یک سئوال مهم و کلیدی دیگری که پیش می آید این است که مخاطب اینگونه اخبار کیست؟ اخباری مبنی بر اینکه انتخابات عراق فلان شد، ایاد علاوی رئیس مجمع فلان شد، روزنامه عراقی فلان اینطور نوشت، فلان نماینده عراق چنین گفت و… مخاطب اینگونه اخبار کیست؟ مردم عراق؟ آنها که فارسی نمی دانند. مردم ایران؟ آنها که تحولات عراق برایشان مهم نیست تازه اگر مهم باشد آنقدر منابع خبری هست که نیاز به اخبار شما باشد. پس کیست؟ بله تنها و تنها مخاطبان آن دو الی سه هزار نفری هست که در پادگان اشرف محبوس شده اند و مجبورند سر ناهار و شام این اخبار و تنها این اخبار را گوش کنند.
اگر اخبار و تحولات عراق را دنبال کرده باشید، طی هشت ماه اخیر اختلاف بین مسئولان این کشور بر سر پستهای مختلف دولتی بود. دو جناح اصلی یکی العراقیه به رهبری ایاد علاوی و دیگری جناح نوری المالکی که شامل شیعیان و برخی از سنی ها هم می شد با هم رقابت می کردند. ایاد علاوی را فکر کنم دورادور همه بشناسند او یک مهره تماما آمریکایی هست. که در اوایل اشغال عراق خود آمریکاییها او را به سمت نخست وزیر نصب کردند و پس از انتخابات عزل شد. در مطبوعات خود عراق با صراحت نوشته بودند که ایاد علاوی یکی از مهره های سازمان سیا (سازمان جاسوسی آمریکا) می باشد که طی سالهای حکومت صدام حسین برای آنها کار می کرده است. در این میان مجاهدین که هم سنخ خودشان را پیدا کرده اند کشته و مرده او شده اند. تمام خبرهایی که از عراق پخش می کنند یک سر آن به علاوی اختصاص دارد و با القابی نظیر «دکتر علاوی» و غیره از او نام می برند و یکبار اخیرا در تحلیلی که مسعود رجوی از تلویزیون مجاهدین پخش کرد می گفت که تنها برنده این انتخابات علاوی است. ولی این تحلیل هم مثل سایر تحلیلهای رجوی و دستگاه تحلیل پـراکنی مجاهدین آبکی از آب در آمد و به تحقق نپیوست.
عراقیها بخاطر اینکه بعد از اینهمه تبلیغات علاوی زیاد سرخورده نشود یک پست نمایشی و فرمایشی به او داده اند. حال وضعیت نزار مجاهدین را ببینید که در اخبار و تحلیلهایشان سعی می کنند این پست را مهم و کلیدی جلوه بدهند و چنان ناشیانه اخبار و تحولاتی که مبنی بر این باشد را جمع آوری می کنند و پخش میکنند که این فلان روزنامه نوشت که این پست خیلی مهم است. فلان نماینده مجلس گفت که این پست دکتر علاوی از نخست وزیر هم مهمتر است. و قص الی هذه.
واقعا در مورد این وضعیت مجاهدین آدم نمیداند به این احمقی آنها باید بخندد یا به این وضعیت نزار باید گریه کند که چگونه به قهقرا می روند و خود را اینطور مزدور بیگانه می کنند. فکر میکنند اگر علاوه انتخاب می شد یک استخوانی جلوی آنها می انداخت غافل از اینکه عمر تاریخی آنها خیلی وقت است که به پایان رسیده و جسدی به اسم مجاهدین و ارتش آزادیبخش را فقط باخود می کشند و اینور و آنور میکنند. بالاخره بوی گند این جسد همه جا را خواهد گرفت و مجبور هستند آن را زیر خاک کنند و به گور بسپارند. امیر حسین پناهی

خروج از نسخه موبایل