مهدی فتحی جدیدترین قربانی افکار فرقه ای رجوی

آقای مهدی فتحی هم درگذشت و به جمع قربانیان فرقه رجوی جنایتکار پیوست.
مریم قجر که به همراه شوهر فراری خود عامل اصلی این جنایت می باشد در پیامی چنین گفته است:
« مجاهد خلق مهدی فتحی پس از یک سال مقاومت در مقابل سرطان، بدلیل ممانعت نیروهای عراقی از معالجه به موقع، در گذشت »
هرچند اطلاعات دقیقی از اینکه اقدامات نیروهای عراقی چه بوده و سازمان با چه مکانیزم هایی در زمینه معالجه مهدی کارشکنی می کرده در دست مان نمی باشد اما بر اساس تجربه می توان گفت که « رجوی ها با تمام قوا همیشه به دنبال قربانی کردن افراد خود بوده و هستند تا از این طریق با مظلوم نمایی، نمدی برای خود ببافند» کاری که از سال 60 تا به امروز آن را انجام داده اند.
اما نکته ای که در اینجا می خواهیم به آن اشاره کنیم این است که اعضای اسیر در اشرف کسانی هستند که سال های سال است توسط فرقه از هرگونه امکانات درمانی و پزشکی خارج از کادر اسارتگاه اشرف محروم شده اند.
از سال ها قبل که رجوی از فرار اعضای فرقه در هراس بود طبق قراردادی با صدام حسین، قرار گذاشت که چند پزشک و دندانپزشک مورد اعتماد دولت صدام، هفته ای یک یا دوبار به قرارگاه بدیع زادگان و قرارگاه اشرف آمده و افراد را در آنجا معاینه کنند تا مبادا با بردن افراد به بیرون از قرارگاه، امکان فرار آنان مهیا شود، تازه آن هم در حالی که هر تردد ضروری و غیر قابل اجتناب (همچون تردد برای خرید یا رفتن به مرز برای ماموریت) می بایست حداقل 6 نفره صورت می گرفت تا مبادا کسی فرار کند.
رجوی ها در کشتن بیماران بدلیل ممانعت آنان از دسترسی به پزشک متخصص و امکانات درمانی مناسب ید طولایی دارند و کم نبودند افرادی که به ادعای خود سازمان در اثر بیماری در اشرف کشته شدند. آیا در آن زمان ارتش عراق مانع از رفتن آنان به بیرون از اشرف شده بود؟ چرا بیماران مبتلا به سرطان و دیگر بیماری های خطرناک را آنقدر در اشرف نگه می داشتند تا بمیرند؟
چرا در سال های قبل از سقوط صدام افرادی همچون:
محمود مهدوی، حمیده کوزه گر، کامران بیات، صدیقه رجبیان، هایده همتی، علی نقی حدادی، معصومه غیبی پور، یعقوب حقیقت جو، علی اکبر اعتمادی، مسعود مقدس، عادل جدیدیان، فاطمه علیزاده و بسیاری افراد دیگر، بخاطر بیماری هایی سخت و سرطان، در اشرف کشته شدند؟
چرا در سال های بعد از 1373 (که رجوی اعلام کرد درب خروجی سازمان کاملا بسته است و خروج از سازمان ممنوع می باشد)، بیمارانی که در خارج از کشور اقوامی داشته اند را برای معالجه به آنجا نفرستادید؟ آیا این کارها برای ممانعت از فرار افراد نبود؟
چرا در آن زمان حتی برای خارج شدن از درون یکی از مقرهای یگانی در اشرف به ویزای چهار امضاء نیاز بود (یعنی چهار مسئول با سطوح مختلف باید برگه ای به نام ویزا را امضا می کردند تا نگهبان درب ورودی اجازه خروج افراد – آن هم نه به صورت انفرادی بلکه جمعی – را بدهند) و برای خروج از اشرف هم کلی ضوابط و ویزا و دستورالعمل وجود داشت؟
آیا هیچ بیماری می توانست به تنهایی به پزشکی مراجعه کند؟ آیا کسی حق داشت بخاطر بیمار بودن بگوید که می خواهم بروم دکتر؟ آیا اینکه کسی نیاز به پزشک دارد را فرد مشخص می کرد یا تشکیلات و مسئولین تشکیلاتی؟
آیا کم بودند کسانی که می گفتند بیمار هستند اما بر اساس دستورالعمل صادر شده از طرف مریم رجوی برای فرماندهان، فرماندهان می بایست این افراد را در کار روزانه شرکت می دادند زیرا که طبق تئوری مریم رجوی هر کسی که کار نمی کرد و استراحت می نمود حتما فکر خواهد کرد و چون طبق گفته او کسی غیر از موضوع جنسی به موضوع دیگری فکر نمی کند پس فکر کردن ممنوع و حرام بود بنابراین نمی‌بایست هیچ بیماری استراحت کند مگر آنکه دیگر وضعش آن قدر وخیم باشد که توان حرکت نداشته باشد؟ آیا بر اساس همین دستور العمل و اقداماتی که فرماندهان بدنبال آن انجام دادند حال بسیاری از بیماران وخیم تر نشد؟ آیا کسی در سازمان به این امر توجه ای کرد؟ آیا اینکارها جنایت علیه بشریت نبود؟
چرا وقتی که پزشکان مورد تایید دولت عراق را به اشرف می آوردید در بین آنان روان پزشک وجود نداشت؟ آیا غیر از این بود که تحت فشارهای تشکیلاتی و نشست های جنایتکارانه ای همچون عملیات جاری، حوض، دیگ، غسل هفتگی و… افراد را دچار بیماری های گوناگون عصبی کرده بودید و نمی خواستید دست تان رو شود؟ بر اساس دانش روز، افراد جامعه همانگونه که دچار بیماری جسمی شده و به دکتر نیاز دارند ممکن است دچار بیماری های روانی شده و به روان پزشک محتاج باشند پس چرا اعضای اسیر فرقه را از این ملزومات پزشکی محروم نمودید؟
قبل از سرنگون شدن دولت صدام، رجوی با ممانعت از خروج افراد می‌خواست اینطور وانمود کند که تمام اعضا به دلخواه در عراق مانده اند و برای اثبات این ادعای خود حتی به قیمت کشته شدن بیماران مانع از خروج آنها می شد. اما فرار و جدا شدن قریب به 1000 نفر از فرقه در چند ماه بعد از سرنگونی صدام، بخوبی نشان داد که در اسارتگاه اشرف چه می گذشت.
حالا بعد از سرنگونی صدام هم رجوی های کثیف برای استفاده تبلیغاتی با به کشتن دادن اسیران خود می‌خواهند اینطور وانمود کنند که اعضای فرقه تا آخرین لحظه حیات هوادار آنها هستند. در قسمتی از پیام مریم شیاد چنین آمده است:
« ایستادگی مهدی قهرمان تا آخرین لحظه حیات، در عین حال پیامی است از سوی اشرف که به هرقیمت، نبرد خود را به پیروزی خواهند رساند »
راستی اگر چنین است، پس چرا اجازه نمی دهید که افراد با خانواده های خود ملاقات کنند؟ چرا هنوز در هر فرصت بدست آمده، افراد از اسارتگاه اشرف می‌گریزند؟
چرا برای ممانعت از فرار آنان در داخل قرارگاه این همه هوشیار و نگهبان می گذارید که کاری به بیرون از قرارگاه نداشته و مواظب داخل قرارگاه و فرار افراد باشند؟
چرا برای جلوگیری از فرار افراد تردد درون قرارگاه دو نفره و حتی چهار نفره می باشد؟
اگر چه مهدی فتحی جدید ترین قربانی فرقه رجوی جنایتکار است اما بی شک تا زمانی که افراد فرقه امکان دسترسی به دنیای آزاد و خارج از فرقه را نداشته باشند، آخرین آن نخواهد بود.تنها راه برای نجات جان بقیه اسیران، ویران کردن کانون فساد و جنایات رجوی یعنی تشکیلات فرقه ای اوست.

خروج از نسخه موبایل