سه شنبه, ۱۸ آذر , ۱۴۰۴
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهارم 17 بهمن 1403

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهارم

امیر یغمایی در قسمت قبل خاطرات می گوید تا جایی که یادم می‌آید، ما فقط اجازه داشتیم یک روز در هفته را در خانه‌هایی که برای خانواده‌ها در مناطق مسکونی اختصاص داده شده بود، سپری کنیم و آن روز، روز جمعه بود که در ایران به‌عنوان تنها روز تعطیل شناخته می‌شود. من به یاد دارم […]

نمی خواستم مسئول آوارگی دوستانم باشم 17 بهمن 1403

نمی خواستم مسئول آوارگی دوستانم باشم

در سال ۲۰۰۱، زمانی که حدود یک سال از حضورم در سازمان مجاهدین خلق می‌گذشت، یکی از مسئولین سازمان مرا صدا زد و از من خواست که شماره تلفن دوستانم را در اختیارشان بگذارم. او گفت که قرار است با آن‌ها تماس بگیرم و پیشنهاد کاری در ترکیه را مطرح کنم؛ کاری که به گفته […]

نشست های طعمه، وحشت آفرینی با حداکثر وحشیگری – قسمت هفتم 15 بهمن 1403

نشست های طعمه، وحشت آفرینی با حداکثر وحشیگری – قسمت هفتم

در قسمت قبل توضیح دادم که رجوی تعدادی از اعضای خواهان جدایی که از نظر او خطرناک محسوب می شدند را در نشست های خودش در حضور چند هزار نفر سوژه کرد. افرادی همچون “مهدی افتخاری”، “جواد فیروزمند”، “فتح الله فتحی”، “امیر موثقی”، “احمد علی رمضان نژاد”، “مسعود ضرغامی”، “حسین مشعوف” و “اردشیر پرهیزگاری” از […]

خودتان را از قید و بندهای تشکیلات رجوی رها کنید 13 بهمن 1403

خودتان را از قید و بندهای تشکیلات رجوی رها کنید

با سلام خدمت دوستان عزیز امروز بعد از یک کار طولانی در پایان کار آمدم کافه نشستم تا قهوه ای بنوشم و خستگی کار از تنم خارج شود که یاد خاطره ای افتادم در داخل مناسبات که برایتان تعریف می‌کنم. در داخل مناسبات که بودم صبح ساعت ۵:۳۰ بیدار باش بود و ساعت ۷ شروع […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت سوم 10 بهمن 1403

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت سوم

امیر یغمایی در قسمت قبل از خاطرات خود می گوید: از همان زمان، تصویر رهبر و همسرش جایگاهی مقدس در ذهن ما پیدا کرده بود. می‌توان گفت ما مانند یک خانواده بزرگ از اعضا و کودکان بودیم که رهبر و همسرش را به‌عنوان پدر و مادر معنوی خود می‌دیدیم. این نگاه مقدس و اطمینان‌بخش به […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت دوم 08 بهمن 1403

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت دوم

قسمت اول از داستان کودکی امیر با عنوان “تولد پاریس – با رضایت سازمان”، در حساب کاربری او در شبکه اجتماعی ایکس منتشر شد. در این بخش او از سفر والدینش در سال 1362، به عنوان دو عضو مجاهدین خلق، از ایران به اروپا و اسکان در پاریس، جایی که او به دنیا آمد، می‌نویسد. […]

پیام تسلیت انجمن نجات به مناسبت درگذشت مادر مهدی رحیم زادگان 02 بهمن 1403

پیام تسلیت انجمن نجات به مناسبت درگذشت مادر مهدی رحیم زادگان

برادر جان مهدی رحیم زادگان، اندوه از دست دادن مادر چنان تلخ است که هیچ عبارتی را در این مقام یارای مرهم نهادن نیست. تنها یاد خداست که می تواند دل پر درد شما را تسلی بخشد. بله داغ بی کرانیست غم از دست دادن مادر، این اسطوره زندگی. برای آن مرحومه خدابس شاکیان رحمت […]

نشست های طعمه، وحشت آفرینی با حداکثر وحشیگری – قسمت سوم 19 دی 1403

نشست های طعمه، وحشت آفرینی با حداکثر وحشیگری – قسمت سوم

در قسمت قبل نوشته بودم که چند روز بعد از اینکه از نشست سیاسی رجوی بازگشتیم، اعلام شد که همه نفرات از سطح ام قدیم به بالا برای شرکت در نشست ژیلا دیهیم که فرمانده قرارگاه ما بود حاضر باشند. پس از اینکه ژیلا دیهیم وارد شد، توضیح داد که قرار است نشست هایی شروع […]

حمید آراسته، شکنجه گر بد نام رجوی در نقش کارشناس – قسمت دوم 15 دی 1403

حمید آراسته، شکنجه گر بد نام رجوی در نقش کارشناس – قسمت دوم

در قسمت قبل درباره داستان ادامه دار کم شدن و یا در حقیقت گم شدن اعضا توضیح دادم و به آنجا رسیدن که سایعت دو شب من را به اتاق مریم باغبان فراخواندند. ناصر باغبان مرا به مجموعهای محصور برد که نگهبان داشت و پنجره های اتاق ها را با نرده بسته بودند. صدای جیغ […]

ادعاهایی که مرا در باتلاق مجاهدین انداخت – قسمت سوم 09 دی 1403

ادعاهایی که مرا در باتلاق مجاهدین انداخت – قسمت سوم

در قسمت قبلی گفتم که امیر از من کوچکتر بود و خوب نمی توانست در مورد سیاستهای سازمان توضیح دهد. اولین روزی که برای دادن بولتن خبری نزد جداشده های سازمان رفتیم متوجه بی میلی آنها از گرفتن بولتن خبری شدم. فقط تعداد کمی نسبت به ما روی خوش نشان دادند. یک مورد آن همان […]

خاطره‌ای از روز میلاد مسیح در اشرف ۳ 08 دی 1403

خاطره‌ای از روز میلاد مسیح در اشرف ۳

وقتی در کمپ مانز، اشرف 3 بودم خاطره‌ای به یادم آمد. اوایل که به آلبانی آمده بودیم مسئولین سازمان در کمپ اشرف ۳ به اعضای سازمان جوری وانمود می‌کردند که سازمان که به آلبانی آمده اقتصاد آلبانی رونق گرفته، حتی احمد واقف به اعضاء سازمان می‌گفت که تا چند سال دیگر نصف خاک آلبانی را […]

یک عکس، یک خاطره تلخ از محمد رضا صدیق 05 دی 1403

یک عکس، یک خاطره تلخ از محمد رضا صدیق

با سلام به همه دوستان عزیز، عکسی که مشاهده می‌کنید برای خیلی از دوستان آشناست و خاطرات خیلی تلخی را به همراه می‌آورد از جمله برای خود من. برای کسانی که با دیدن این عکس چیزی یادشان نمی‌آید یا متوجه چیزی نمی‌شوند می‌خواهم در چند جمله یک خاطره از این عکس بگویم. عکسی که مشاهده […]

blank
blank
blank