خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت هجدهم
در قسمت قبلی خاطرات امیر یغمایی گفت یک شب، وقتی در حیاط اور بین بنگالها قدم میزدم، “خواهر لیلا” به سراغم آمد. او همیشه نگاهی جدی داشت و به ندرت شوخی میکرد، اما این بار از همیشه جدیتر به نظر میرسید. او گفت: “امیر، تو روز چهارشنبه (به سمت عراق)حرکت میکنی.” روز حرکت فرا رسیده […]
نشست های رجوی در ماه رمضان برای جلوگیری از ریزش نیرو
به رسم هر ساله رجوی در ماه رمضان خصوصا سعی می کرد با ردیف کردن یک مشت حرفهای بی ربط در مورد حضرت علی ( ع ) به نیروهایش انگیزه ماندن و جنگیدن در مناسبات بدهد ولی در پس این نشست ها عملکردهایی وجود داشت که به دور از ذهن بود. نشست های رجوی در […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت هفدهم
امیر یغمایی در قسمت شانزدهم خاطراتش درباره چگونگی آماده کردن ذهن کودکان برای پیوستن به ارتش آزادیبخش مطالبی بیان کرد. پس از بازگشت ما به اور بعد از مسابقهی پرحادثه ی جام جهانی بین ایران و آمریکا، مجاهدین به طور کامل مشغول بهره برداری از این رویداد فوقالعاده بودند. بخش اطلاعاتی در اور، با کامپیوترهای […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شانزدهم
امیر یغمایی در قسمت قبل خاطراتش از جمع دوستانه همسالانش در اوور گفت. مثل هر گروه دوستانه بزرگی، شما با برخی افراد در گروه رابطه نزدیکتری برقرار میکنید. من به دنبال افرادی بودم که مرا بپذیرند و اجازه دهند در کنارشان باشم. رضا و ناجی دوستان نزدیکی بودند؛ هر دو علاقه مشترکی به موسیقی رپ […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت پانزدهم
در قسمت های پیشین خاطرات امیر یغمایی خواندیم که دلتنگی او برای پدر و اصرار مادرش در نامههایی که از عراق میفرستاد برای پیوستن به صفوف ارتش مجاهدین خلق، موجب شد که او بار دیگر به فرانسه و نزد پدر بازگردد و این بار بیشتر اوقات فراغتش را در پایگاه اوور نزد مجاهدین خلق و […]
عید در کنار خانواده رنگ و بویی دیگر دارد
من نزدیک به هفت سال در مناسبات سازمان مجاهدین حضور داشتم و هر سالش عید و به خصوص لحظات تحویل سال برایم سخت و جانکاه بود. چرا که قبلا در لحظات تحویل سال در کنار خانواده بودم و خاطرات خوبی داشتم و مدام آن خاطرات را در ذهنم مرور می کردم. اما در لحظه تحویل […]
عید نوروز | جشن آزادی یا سراب اسارت در فرقه رجوی
من در میان مردمی که آزادند این روزها شاهد تحرکات و جنب و جوش برای فراهم کردن جشن کهن نوروز هستم و میتوان عید نوروز را جشن دلها نامید. در عید نوروز لبخندی از عمق جان میشکفد و شادی بی دریغ در کوچه پس کوچه های زندگی جار زده می شود و عید برای مردم […]
نوروز در اسارتگاه اشرف – قسمت دوم
علی اکرامی در قسمت قبل ، از ایام نوروز و خاطرات خوش رهایی اش از بند فرقه رجوی می گوید. او سپس از تصمیمش بعد از رهایی میگوید. از اینکه هیچ گاه نتوانسته دوستان سابقش که هنوز گرفتار فرقه هستند را فراموش کند: در حالیکه صدای پای بهار آرام آرام به گوش می رسد و […]
رمضان در اوین و سنگاندازی مجاهدین خلق
در جریان تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، گروههای مختلفی در زندانها فعالیت میکردند که هریک با مبانی فکری و اعتقادی خاص خود به سر میبردند. یکی از این گروهها، سازمان مجاهدین خلق بود که با شعارهای مذهبی و انقلابی وارد عرصه مبارزه شده بود، اما در ادامه بسیاری از اعضای این سازمان در مقابل اصول […]
آرزوی نوروزی رجوی ها که هیچ گاه محقق نشد
من به خوبی به یاد دارم در درون سازمان هیچ وقت من معنای واقعی تغییر سال را لمس نکردم چون در فلسفه عید و تغییر فصل باید همه موارد را در نظر گرفت. با پایان یافتن زمستان و آمدن بهار باید رویش و جوانی و شادابی همراه باشد. ولی من در مناسبات فرقه ای رجوی […]
پروژه عید نوروز
وقتی عید نوروز فرا می رسد خاطرات سی سال گذشته در سازمان مجاهدین به ذهنم می آید. اسفندماه هایی که در بیگاری می گذشت. اسفندماه با بوی عید عجین نبود بلکه بوی فشار کاری زیاد و بیگاری را با خود به ارمغان می آورد. همیشه با دوستم در محفل های خودمانی مان میگفتیم کاش عیدی […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهاردهم
در خاطرات امیر یغمایی تا قسمت سیزدهم خواندیم که چگونه در تابستان 1996 زندگی با پدر، دیدار با مریم رجوی و فضای مقر مجاهدین خلق در اوور سوردواز موجب شد که امیر پس از بازگشت به سوئد دلتنگ پدر باشد و ذهن او درگیر مناسبات مجاهدین خلق در پاریس باشد. اکنون بهترین زمان برای تشویق […]